eitaa logo
ستاره شو7💫
746 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
49 فایل
یه ستاره💫 کاشتم واسه تو روشن و زیبا یه ستاره تو دلم💖 جا گذاشتم رنگ فردا... ارتباط با موسسه هفت آسمان @haftaaseman ارتباط با ادمین: @admin7aaseman ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂🙋‍♀
4_5983164325529916862.mp3
3.74M
رهام نکن.... ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂🙋‍♀
📗" قرارگاه محمود" زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم نویسنده: خانم گویندگان : آقا و خانم 📗کتاب "" به قلم خانم مهدیه دانایی ، روایتی داستانی از زندگی است. شهید محمود نریمانی از دانشجویان شاخص استان البرز بود که در جریان حملات تکفیری داعش بارها به سوریه اعزام شده بود و در نهایت در مرداد ماه سال ۹۵ به فیض شهادت نائل آمد. داشته ها و باورهای ایمانی شهید نریمانی مهمترین شاخصه این کتاب داستانی است که با توجه به زمان بندی معین شده یکساله و در جریان مصاحبه های مختلف از خانواده و همرزمان این شهید والامقام نگارش شده است. 🌹 شهید محمود نریمانی در یکی از روزهای سرد دی ماه سال ۱۳۶۶ در روستای دروان کرج به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم به دانشگاه امام حسین سپاه راه یافت و دوره های نظامی را پشت سر گذاشت ، همچنین وی در رشته مهندسی کامیپوتر دانشگاه علمی کاربردی مشغول تحصیل بود . شهید نریمانی به صورت داوطلبانه ۴ نوبت برای دفاع از حرم حضرت زینب (سلام‌الله) به سوریه رفت در حالی که خانواده و نزدیکانش فقط از دو نوبت پایانی اطلاع داشتند ، سرانجام در روز دهم مرداد ماه سال ۹۵ در جریان خنثًی سازی بمب های خوشه ای در منطقه حماء سوریه به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای کرج آرمید. از شهید نریمانی یک فرزند به نام محمدهادی به یادگار مانده است.
Part01_قرارگاه محمود.mp3
16.27M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷   ㅤ .🎧 📗 قرارگاه_محمود فصل 1⃣ "پای ارادت به امام هادی علیه السلام" ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂🙋‍♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاره شو7💫
#رمان #قسمت_هفتاد_و_هشت بعد در چشم‌هایش اشک حلقه زد و پایش را برداشت. 🥺 محمد جواد کمی سینه‌اش را ما
تو به لام حسادت کردی... بهش تهمت زدی... دروغ گفتی... دلت پر از کینه شده بود. 😞 از لام متنفر بودی... بازم بگم؟🤕 محمدجواد رنگ صورتش سفید شد از خجالت سرش را بلند نکرد.😔 برهان ادامه داد: هر کدوم از این رفتارها باعث شدن یه لکه به روی نامه اعمالت بیفته و اگر زودتر درمانش نکنی این لکه ها به این راحتی ازش پاک نمیشه.😱 محمد جواد بریده بریده گفت: اما ... اما... اما تقصير من نبود. همش یه صدایی تو گوشم میگفت: باید این کارها رو بکنم. عقاب گفت: اون صدا فقط تو رو راهنمایی کرد. مجبورت که نکرد.😞 محمد جواد گفت: اصلاً اون صدا کیه؟ که من رو به این کارهای بد راهنمایی کرده؟ مگه دور تا دور این محوطه حصار نداره؟ اون چه جوری وارد شده؟😕 سینه سرخ نفس عمیقی کشید و گفت: «ما بهش میگیم موجود تاریکی👿 اون قسم خورده نذاره هیچ آدمی پاش به بهشت برسه. اون دشمن انسانهاست. اون وارد محوطه ی آموزش مشترک نشده و فقط صداش رو میشنوی. چون تو با احساس حسادتت نسبت به لام اجازه دادی صداش به گوشت برسه. اگر کسی کار خوبی رو انجام بده و تصمیم بگیره بره بهشت اون سروکله اش پیدا میشه تا نذاره این اتفاق بیفته.😮 ادامه دارد..... ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ 👨🧕 🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••『ـبسـم‌اللّٰـہ‌الرحمـان‌الرحیـم⛅️』 ••『ـالسـلام‌علیڪ‌یا‌صاحب‌الزمـٰان!♥️』
14.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
↻🎻🍊••|| . بیا برگرد ای مسافر خسته... ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂🙋‍♀
باهوشا روباه رو توی عکس پیدا کنن ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂🙋‍♀