eitaa logo
ستاره شو7💫
722 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
48 فایل
یه ستاره💫 کاشتم واسه تو روشن و زیبا یه ستاره تو دلم💖 جا گذاشتم رنگ فردا... ارتباط با موسسه هفت آسمان @haftaaseman ارتباط با ادمین: @admin7aaseman ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
‍‌‎‎‌‎‌‌‎‍‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‍‍‌‌‍‌‎‎‌‎‌‌‎‍‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‍‍‌‌ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
💠 احکام دانش آموزی: تقلید کردن 🔻بابابزرگ روبروی پویا و پونه نشسته بود و گفت: پویا روبروی خواهرت بشین و هر کاری میکنه تو هم انجام بده. بعد رو به پونه کرد و گفت: تو مثلاً داری غذا می خوری. 🔰بابابزرگ گفت: پویا تو چیکار کردی؟ پونه گفت: هر کاری من کردم تقلید می کرد. بعد پرسید آقاجون، تقلید کردن کار خوبیه؟ ✅ نوگل های عزیز! وقتی احکام خدا رو بلد نیستیم، باید چیکار کنیم؟ الان بهتون میگم. چطور وقتی ما خدایی نکرده مریض می شیم هرچی دکتر گفت گوش میدیم و تقلید می کنیم از حرفاش، چون عالِم پزشکی هست، توی احکام دین هم نگاه میکنیم ببینیم عالِم دین چی میگه، همون کارو انجام میدیم و از اون تقلید می کنیم. 💥به عالم دین هم میگن مرجع تقلید. ما باید وقتی به سن تکلیف رسیدیم، حتماً برای خودمون مرجع تقلید انتخاب کنیم و به حرف هاشون عمل کنیم تا وظیفه های دینیمون درست و قبول باشه. 📎 📎 ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نهایت استفاده از کمترین امکانات 😂😂 ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاره شو7💫
میگن آدما خیلۍ بہ ڪتابایـۍ ڪہ میخونن شبیہ میشن . . . رفیقِ عزیز ! نذار خاڪ بخورھ رو طاقچہ اگه میخواۍ بندھ ۍواقعۍ باشۍ قرآن بخون و عمل ڪن بعد میشۍ اونۍ ڪہ خدا میخواد :)!💚 ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂🙋‍♀
پیشنهاد ویژه هفت آسمان برای نوجوان ها 😍✌️🚀 ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
ستاره شو7💫
#قسمت_چهارم #رمان انتقام به سبک بچه محل تمام امیدم به فرامرز بود. به قول خودش ته و توی قضیه را درآو
انتقام به سبک بچه محل و خونه‌شون همون جوره که گفته بود. آرمین، حواست هست؟ دوباره چماق را چپاند لای انگشتانم و دستش را نگه داشت روی زنگ. ساعت نزدیک چهار بود و ما روبه‌روی تنها خانۀ قدیمی و حیاط‌دار یک کوچۀ متروکۀ باریک که تابلویش را با ترقه سیاه کرده بودند؛ با دو چماقی که به‌زور در دستمان جا می‌شد، ایستاده بودیم. صدای زنگ توی دلم را خالی ‌کرد و کمرم خیس عرق شد. فرامرز داشت استرسش را با کوبیدن تند و یکنواخت چماق به پایش کنترل می‌کرد. چند دقیقه‌ای دستش روی زنگ بود و چندباری هم با چوب کوبید وسط در. سرش را برگرداند و با اشاره به من فهماند که همین کار را بکنم. چوب را در دستم محکم کردم و بالا بردم. یک نقطه از در رانشانه گرفتم و قبل از آنکه بکوبم وسطش، پخش زمین شدم. صدای پارس سگ در کل کوچه پیچید. به فرامرز نگاه کردم. چشم‌هایش چهارتا شده بود و با دهان نیمه‌باز مدام به من و بعد به روبه‌رو نگاه می‌کرد. سه تا سایه افتاده بود روی کل هیکل‌مان. پرویز، سگی سیاه که در دستش گرفته بود، و بالاخره همان آلفا کینگ ویلچری. که البته دوتای فرامرز هیکل داشت و با صد و نود سانت قد ایستاده بود و به ویلچری که هل داده بود سمت من و چپ شده بود روی زمین نگاه می‌کرد. پرویز با صدای نازکش می‌خندید و تهدید می‌کرد که اگر سر و صدا کنیم سگ را ول می‌کند. آلفا هم بدون کوچک‌ترین حسی در صورت استخوانی‌اش به منی که داشتم خودم را جمع‌و‌جور می‌کردم زل زده بود و کوتاه گفت: - با دوستت یه کاری داریم. تو بزن به چاک بدبخت. مطمئن نبودم اما حس کردم صدای دور استارت یک ماشین را در لا‌به‌لای پارس کردن‌های سگ شنیدم. آلفا قولنج انگشتانش را شکست. نزدیک‌تر شد و حرفش را با صدای بلندتر تکرار کرد: - بزن به چاک بدبخت. فرامرز خودش را به من چسبانده بود و پرویز هم چماق‌ها را از دستمان در می‌آورد. بدون هیچ مقاومتی. انگار که تسخیر شده باشیم. به هم اشاره کردند و پرویز گفت: - بخوابید رو زمین. بی‌آنکه چیزی بگوییم به هم نگاه کردیم. قبل از آنکه نگاهمان طولانی شود؛ با دو تا لگد به پشت زانوهایمان و بعد هم سنگینی دست‌های آلفا پشت گردنمان، خوابیدیم روی زمین. صورتم چسبیده بود به آسفالت کف کوچه و زانوی پرویز را بین مهره‌های کمرم حس می‌کردم. پارس سگ قطع نمی‌شد، اما مطمئن شده بودم که صدای یک ماشین نزدیک‌تر می‌شود. آلفا به سرعت چشم‌های فرامرز را بست و به پرویز هم اشاره کرد که همین کار را بکند. پارچۀ مشکی که آمد جلوی چشمم و گره‌اش پشت سرم سفت شد؛ دیگر سنگینی زانوی پرویز را روی کمرم حس نکردم. پرویز داد زد: «بدو» و همزمان، صدای پا، عربده، گاز و بوق کش‌دار یک ماشین را شنیدم و بعد تنها صدایی که در آن لحظه آرزوی شنیدنش را داشتم؛ باباحسن. ادامه دارد... ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز یه نفرایی نزدیکه 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بابارضا3 منتشر شد از بابا رضا به تمام بچه ها 😍 ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
ستاره شو7💫
#نماهنگ#بابارضا3 منتشر شد از بابا رضا به تمام بچه ها 😍 ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7
🌸🌸🌸 ایام عید است و منم خواهش عیدی دارم یک زیارت بدهی تمامِ عمرم عیداست... ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و خدا گفت : تو ریحانه ی خلقتی... زیباترینم همیشه بخند :) مواظب خوبیهاتون باشید دردونه های خدا😘 🦋 ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
يه بار بهم پول دادن گفتن برو ببین آقای نقدی (میوه فروش محله مادربزرگم) پیاز داره؟ منم بستنی خوران برگشتم خونه گفتم آره، يه عالمه م داره بابام با چوب افتاد دنبالم😐😂 فکر می کردم پول به عنوان دستمزدمه که زحمت کشیدم تا اونجا رفتم ببينم آقای نقدی پیاز داره یا نه😌😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
کتاب صوتی "سید ابراهیم" خاطرات شهید مدافع حرم سید مصطفی صدرزاده به روایت مادر و همسر مجموعا 5⃣ قسمت ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
Part01_سید ابراهیم.mp3
10.46M
📗 کتاب صوتی خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 1⃣
اگهدنیابهکاممبود ؛ الانبایدڪࢪبلا می‌بودم .
♡•• مرا بہ گوشہ‌ے آغوشِ خویش دعوت‌ڪن مگر بہ جز تو ڪسۍ گوشہ‌ے دلمـ دارمـ..!؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🥀 ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا