❣️#سلام_امام_زمانم ❣️
تا به کی صبر و صبوری،
تا چه وقتی انتظار...
من دلی آشفته دارم،
نام من ایّوب نیست.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
ᘜ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
ستاره شو7💫
══━━━⊱✿⊰﷽ ⊱✿⊰━━━══ •¦[📙💠⃟❅]¦• 🔶گردان قاطرچی ها 🔹داوود امیریان ◾️قسمت 69 چندروزگذشت.حالیوسف
══━━━⊱✿⊰﷽ ⊱✿⊰━━━══
•¦[📙💠⃟❅]¦•
🔶گردان قاطرچی ها
🔹داوود امیریان
◾️قسمت 70
یاالله،یاالله.
آقاابراهیموهمراهانشجعبهشیرینی وپاکتمیوهبهدستسلامگویانواردشدند.
حسینبهسرعتخودشرازیرپتومخفیکرد. آقاابراهیمباهمهدستدادوروبوسیکرد. بادیدنحالوروزیوسفبهسختیجلوی خندهاشراگرفت. سیدعلیومرادخلیلیوعزتیودیگرفرمانده هاندرحالیکهنیششانتابناگوشبازشده بود،بایوسفروبوسیکردند. علیبرایشانصندلیآورد. کربلاییهملنگانلنگانمیوههارابردبشوید ودربشقاببگذارد.آقاابراهیموهمراهانش شروعکردندبهپرسوجووگفتنوخندیدن. یوسفبهسختیمیخندیدوبهشوخیهای شانلبخندمیزد.
آقاابراهیمگفت: «تقصیرخودته.چهقدرگفتماینکارخطرناکهوگوشندادی؟ بفرمااینهمنتیجهاش!»
یوسفگفت: «ماکفدستمونوبونکردهبودیم قرارههمچینبشه». سیدعلیپرسید:«ازقاطرهاچهخبر؟پیداشونشده؟»
همهسکوتکردندوبهیوسفخیرهشدند. یوسفبهسختیوباکمکبازوانشنشست وبهمتکاتکیهدادوگفت: «والله،آره.اینطورکهعلیوکربلایی میگنهمهشونبرگشتن».
همهشون؟
یوسفبهآقاابراهیمنگاهکرد. میدانستمنظورآقاابراهیمازاینسؤال چیست.
همهکهنه.دوتاازقاطرهاهنوزپیدانشدن.
وصدالبتهخودکرامتکهازهمونشبغیبشزده.درسته؟یوسفبهجایجوابفقطسرتکانداد. آقاابراهیمبهسیدعلینگاهکرد. سیدعلیشانهبالاانداخت.
یوسفجابهجاشدوپرسید: «خبریشده؟»
آقاابراهیملبخندتلخیزدوگفت: «امروزصبحازدممرزبیسیمزدند کهکرامتهمراهدوتاقاطردستگیرشدن».
حسینکهتاآنلحظهخودشرابهخواب زدهوزیرپتوپنهانشدهبود،
پتوراکنارزدوب یهوانشستوجیغزد:
چی،دستگیرشده؟واییییی!
ازشدتدردلمبرگازگرفتهشدهيسمتراستش،یکوریشدونالهکرد. علیبهطرفشدویدوکمککرد دوبارهدرازبکشد.همهبهآقاابراهیم خیرهشدند.بچههایگردانمالکاشترروی کوههای307پدافندیکردن. شبپیشمتوجهيکرامتودوقاطرشدنکهتوتاریکیوبیسروصداقصدداشتهازخطعبورکنه. تیراندازیمیشهوخداروشکرکسیزخمی نمیشه.کرامتگفتهکهدنبالقاطرهای گمشدهوفراریتااونجارسیده.
خُب؟
خُبنداره.اماچندتاگالننفتوکلیآذوقهباردوتاقاطربوده. قرارهتابعدازظهربرسهوتحویلدفترقضایی بشه.
یوسففهمیدچهشده؛همهمیدانستند. یوسفکمیمکثکردوگفت: «نبایدپایکرامتبهاونجابرسه.براشبد میشه».
یوسفجانچرامتوجهنیستی؟کرامت میخواستهبرهاونطرف. تاحالاهمکلیشانسآوردهکهکشتهنشده وسالمه.
اگهکرامتنبودهیچکدومازقاطرهاپیدا نمیشدن. آقاابراهیم،اگهشماپاجلونذارید، مناینکارومیکنم. کرامتنیرویمنه.نمیذارمدوبارهزندانیبشه.هرطورشدهنجاتشمیدم.
همهساکتشدهبودندوبهیوسف نگاهمیکردند. سیاوشگفت: «منمباشمامآقایوسف.کمکتمیکنم».
آقاابراهیمبهسیاوشچشمغرهرفت. خواستحرفیبزندکهدانیالواکبروحسینوعلیوکربلایی،باهمقروقاطیشروعکردند بهاعتراضواظهارنظر.
ماهمهستیم.
نمیذاریمکرامتزندانیبشه.
اوندوستماست.
منخودمضمانتشرومیکنم!
آقاابراهیمبهدانیالکهجملهآخرراگفتهبود، توپید.
آخهتویکذرهبچهچطوریمیخواهی ضامنبشی،هان؟دانیالکمنیاوردوگفت: «شناسنامهامرومیبرموگرومیذارم!همهخندیدند.خوددانیالهمبهخندهافتاد.آقاابراهیمخندهکنانگفت:
«امانازدستشما،امانازدستنیروهای گردانذوالجناح!»
سلام،سلام،هزاروسیصدتاسلام.
مشبرزو!
مشبرزوفدایهمهشما!شماهاچهتونشده؟
دوروزنبودمببینچهبلاییسرخودتونآوردید.
باآمدنمشبرزو،بازجوعوضشدوهمهبهخندهوشوخیافتادند.
ادامه دارد....
#رمان
#داستان
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
[به دنیا بگو حال من خوبه :تو حریف حال خوب من نیستی..🌱♥️]
#صبح_بخیر🍃
#انگیزشی
#استوری
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
🌸✨❤️✨🌸
🍃تا حالا شده شب موقع خواب بگی وای چرا هیچ کار مفیدی نکردم😱🙈
🍃راهش اینه👈 برنامه ریزی
🍃اگه همون جور که قبلا گفتیم
یه برنامه منعطف بریزید میتونید خیلی عالی از وقت خودت استفاده کنی و به خودت بگی ماشاالله خودم😎
🌱راز موفق شدن ما در آینده اینکه الان شروع به حرکت کنیم
🍃هدف ها اصلی تون رو بزرگ بنویسید و بزنید دیوار
و بعدش بنویسید که باید چه کار هایی انجام بدید تا بهش برسید
و قدم قدم برید به سمتش
🌱اینجوری زندگی پرنشاط دارید
و از خودتون راضی ترید😍
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#برنامه_ریزی
#محصلانه
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
😂 وقتی گربهها هم ریشهشناس میشن!
#بخندیم
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧚آموزش درست کردن گلدون به شکل فلفل دلمه ای
🫑🫑
#گلدان
#حوصلتون_سر_نره
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
ستاره شو7💫
══━━━⊱✿⊰﷽ ⊱✿⊰━━━══ •¦[📙💠⃟❅]¦• 🔶گردان قاطرچی ها 🔹داوود امیریان ◾️قسمت 70 یاالله،یاالله. آقاا
══━━━⊱✿⊰﷽ ⊱✿⊰━━━══
•¦[📙💠⃟❅]¦•
🔶گردان قاطرچی ها
🔹داوود امیریان
◾️قسمت 71
نترسید،محکمبنشینیدوشلیککنید، اگهشمابترسیدحیوونهممیترسه ورممیکنه.خبآمادهاید؟
حسینکههنوزدورچشمهایشهالهای کبودرنگبودوسفیدیچشمچپش قرمزقرمز،بانگرانیپرسید: «مطمئنیاتفاقینمیافتهکرامت؟» کرامتجلوآمد.دستیبهسروصورت جفتکآتشینکشیدوبیآنکه بهحسیننگاهکند،گفت: «تونترس.باقیشبامن.باشه؟» حسینسیبکگلویشبالاوپایینشد ودیگراعتراضنکرد.
یوسفرویتپهکوتاهینشستهوآنهارا نگاهميکرد. دستهایشرادوردهانگردکردوفریادزد: «پسچیشد،شروعکنید!»
کرامتکناررفت.سیاوشودانیالوحسین وعلیواکبرهرکدامرویقاطرخودنشسته ودلتودلشاننبود. سلاحدردستشانعرقکردهبود. یوسفازهمانجاییکهنشستهبود،گفت: «حالاآروموخوشگلهدفگیریکنید!»
همهگوشدادندوسلاحشانرابالاآوردند ونوکشرابهطرفقوطیهایزنگ زدهيکنسرووکمپوترویچندتختهسنگ، هدفگرفتند.حالالقیماشهرابگیرید. نوکمگسکبالاترازهدفمقابل،آتش!همزمانصدایشلیکبلندشد. جفتکآتشینبلافاصلهجفتکپراند. حسینکهغافلگیرشدهبوددستوپازنان ازپشتقاطرپرتشدوباکمررویزمین سنگلاخیسقوطکرد. فقطحسینسقوطکرد. بقیهيقاطرهافقطسکندریخوردند ودوبارهآرامگرفتند. حسینازشدتدردنفسدرسینهاش حبسشدهبود.بهپهلوبرگشتوزارزد:
ایوایکمرمشکست!
کرامتدویدجلووکمککردحسینبلندشود.حسیندستبهپهلویکوریایستادودادزد: «پدرمدراومد،دیگهجایسالمتوبدنم نمونده.اینچهکاریهآخه؟»
کرامتخندهاشگرفتهبود،بهآرامیگفت: «حالاکهچیزینشدهحسینجان».
حسینبهکرامتبراقشد: «چیزیمنشده؟مردمؤمندارمقُرمیشم. الانبرمکمیسیونپزشکیصدوبیستدرصدبرامجانبازیردمیکنن». همهغشغشخندیدند. کرامتخندهکنانگفت: «بروپیشآقایوسفکمیاستراحتکن».
حسیندستبهکمرویکورییکوریرفت وکناریوسفرویتختهسنگولوشد وشروعبهآهونالهکرد.
پولکهایبرفآهستهآهستهورقصکنان پایینميآمدند.یوسفبهآسماننگاهکرد. ازاولصبحآسمانابریوکبودبود وحالابارشبرفشروعمیشد.
کرامتروبهجمعقاطرسوارهاگفت: «خیلیخوببود.حالا180درجه
بچرخید.خیلیخوبه».
بارشبرفبیشترشد. زمینخیليزودزیرپولکهایبرفسفیدپوششد.یوسفکمینگرانشد. حالاپشتبچههابهطرفسرقاطر وصورتشانبهطرفباسنگندهيقاطربود.
آقایوسفدستوربدید.
آماده،لقیماشه،نوکمگسک.
اکبرهولکردوزودترشلیککرد. پهلوون،قاطرکوچیکانداماماپرتواناکبر، رویجفتپایعقببلندشد واکبردرحالیکهدستهایشرامثلپرهي پنکهتکانمیداد،باصورترویزمینسقوط کرد.شانسآوردکهچندلحظهيقبلپهلوونسرگینانداختهبودوصورتشدرستدرآنمادهگرموگندهفروآمدودهانودماغش خردنشد!
اکبرصورتشرابلندکرد. باحالترقتانگیزیپلکزدوتکههای سرگینرابهبیرونتفکرد. بارشبرفقدرتبیشتریگرفتهبود. امابراییوسفودیگرانصحنهيسقوط وفرورفتنصورتاکبردرسرگینچنان ناراحتکنندهبودکهفقطحسین بهخندهافتادوبقیهنخندیدند. حسینانگاردچارحملهعصبیشدهباشد، جیغمیزدومیخندید.اکبرنعرهزد: «زهرماروکوفت،خندهدارهبیمزه!»
کرامتگفت:«توهمبروبشینحسین!»
اکبرچفیهاشراازدورکمربازکردوصورتش راپاککرد.عُقمیزدوتفمیکردتاباقیمانده تکههایسرگینرابیرونبیندازد. برفرویتختهسنگراباکفدستکنارزد وکنارحسیننشست.
کلهيسحردرهوایسردراهیکوهستان شدندتاآموزشولمِکنارآمدنباقاطرهارا یادبگیرند. کرامتآموزششانمیدادوراهوروش برخوردباقاطرهارایادشانمیدادوبچهها همتمرینمیکردند.
یکباردیگهببینمچطوریقاطرتونروزمین میخوابونید.شروعکنید. دانیالافساررخشراتکاندادوگوشراست اوراکشید.بادستچپبهگردنرخش فشارآورد.رخشیکوریرویزمینخوابید. سیاوشوعلیهمباهمانکارقاطرشانرا رویزمینخواباندند.
آفرین.حالابلندشونکنید.مجبورشونکنیددستوپاشونروجمعکننوخوشگلومامانرویزمینبشینن.شروعکنید.
سیاوشدمکوسهيجنوبراکشیدوبعد بهطرفبالافشارداد.کوسهيجنوب بایکحرکتدستوپایشراخمکردونشست.بقیهيقاطرهاهمنشستند.
حالادوبارهبلندشونکنید!
علیمثلسیاوشودانیالدمپیکانراچرخاندوپیکانمثلفنرازجاپرید!
ادامه دارد...
#رمان
#داستان
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
@bornamontazerرد پای دشمن.mp3
زمان:
حجم:
2.6M
🤫انگار یه موجود نامرئی داشت از توی بازی، ما رو کنترل میکرد!
#من_و_دوستام
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
امروز شک کردم 🙈
دیروز نماز ظهر خوندم یا نه😱
دوباره بخونم😄
فکر نکنم ...👆👆
#احکام🌸
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯