eitaa logo
سیدافشاری
56 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 راه بالا و پایین راه نجات از شیطان نقل شده است: هنگامی که شیطان به خداوند گفت: "لَأقْعُدَنَّ لَهُم صِراطک المستقیم‌٭ ثم لاتینَّهم مِنْ بَینِ أیدیهم ومِنْ خَلْفِهِم وعَن أیمانِهِم وعَن شمائلهم" من از چهار طرف جلو، پشت، راست و چپ انسان را گرفتار و گمراه می کنم. فرشتگان پرسیدند: شیطان از چهار سمت بر انسان مسلّط است، پس چگونه انسان نجات می یابد؟ خداوند فرمود: راه بالا و پایین باز است؛ راه بالا نیایش، و راه پایین سجده و بر خاک افتادن است. 👌بنابراین، کسی که دستی به سوی خدا بلند کند یا سری بر آستان او بساید، می تواند شیطان را طرد کند. 📗 ، ج 43، ص 81 ✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى h
📚 👈 ارزش یک بار تسبیح جنیان برای حضرت سلیمان بساطی از طلا و ابریشم بافته و تخت او را در وسط آن گذارده بودند که روی آن می نشست و در اطرافش شش هزار تخت دیگر از طلا و نقره بود، که پیغمبران بر تختهای طلا و علماء بر تختهای نقره تکیه می داند، مردم نیز در اطراف آنها بودند و در اطراف مردم جنیان و پریان قرار می گرفتند، پرندگان نیز به وسیله بالهایشان بر آن بساط سایه می افکندند و باد طبق دستور سلیمان، بساط را سیر می داد... روزی حضرت سلیمان با آن بساط از کنار مردی کشاورز می گذشت، آن مرد گفت: «لقد اوتی ال داود ملکا عظیما»: به خاندان داود سلطنتی بزرگ داده شده. باد سخن او را به سلیمان رسانید. حضرت دستور داد بساط ایستاد، از آن پایین آمده به نزد کشاورز رفت و به او فرمود: من برای آن آمدم که به تو بگویم چیزی که به آن قدرت و دسترسی نداری آرزو مکن. سپس فرمود: «تسبیح واحده یقبلها الله تعالی خیر مما اوتی ال داود»: یک بار تسبیح گفتن که البته خدا آن را قبول کند بهتر از همه آن چیزی است که به خاندان داود داده شده است. زیرا ثواب تسبیح همیشه ماندنی است، ولی ملک سلیمان از بین می رود. 👌آری این است ارزش معنویات در مقابل مادیات. 📗 ، ج 14، ص81 ✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى tah
👈 رضایت صاحب نخ عالم ربّانی و معلّم اخلاق حاج آقای مجتهدی تهرانی «حفظه اللَّه» از مرحوم عالم متّقی و پرهیزکار آشیخ محمد حسین زاهد نقل فرمودند: شخص خیّاطی که مرد مؤمن و مقدّسی بود، شبی در عالم خواب دید، صحرای محشر شده و «یک مشت چیز سوخته را آوردند و گفتند: بیا جواب اینها را بده».!  گفت: اینها چیست؟ گفتند: «اینها نخ هایی است که سوزاندی. وقتی می خواستی نخ را در داخل سوزن کنی، نخ را روی شعله آتش می گرفتی و مقداری از نخ می سوخت و از صاحبان نخها رضایت نمی گرفتی». 📗 ✍ علی میرخلف زاده 👈 بی وفایی دنیا از نظر نوح علیه السلام حضرت نوح دو هزار پانصد سال عمر کرد، 850 سال آن پیش از رسالت گذشت، 950 سال آن در ارشاد و تبلیغ قوم سپری شد 200 سالش در ساختن کشتی به پایان رسید، و 500 سال پس از فروکش کردن آب و نشستن کشتی بر روی زمین زندگی نمود. در همین فرصت مشغول ساخت و ساز گشت، شهر را آباد کرد، هر کدام از فرزندانش را در یکی از شهرها مسکن داد، گو اینکه تازه به دوران فراغت و آسایش رسیده است. روزی در مقابل آفتاب نشسته بود، فرشته مرگ عزرائیل به نزدش آمد و سلام کرد، نوح پیامبر جواب داد و گفت: برای چه آمدی، ای فرشته مرگ؟ عزرائیل پاسخ داد: برای قبض روحت آمده ام، آمده ام تا جانت را بگیرم. نوح گفت: حال که چنین است، مهلت می دهی حداقل جایم را عوض کنم، از آفتاب به سایه بروم؟ عزرائیل گفت: بلی مهلت دادم. نوح پیامبر بلند شد از آفتاب به سایه رفت. عزرائیل گفت: ای نوح! تو این همه عمر کردی دنیا را چگونه یافتی؟ حضرت نوح گفت: ای عزرائیل! روزگاری را که در این دنیا به سر بردم، برایم همانند از آفتاب به سایه آمدنم بود. آنچنان سریع و بی ارزش برایم گذشت. اكنون مأموريت خود را در مورد قبض روح من انجام بده. عزرائيل نيز روح او را قبض نمود. و این پیغمبر بزرگ الهی برای همیشه چشم از جهان فرو بست. 📗 ، ج 11، ص 285 ✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى 👈 فروش اسلام مقیم لندن بود. تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که بر می گرداند 20 پنی اضافه تر می دهد! می گفت: «چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنی اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنی را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی.» گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: «آقا از شما ممنونم.» پرسیدم: «بابت چی؟» گفت: «می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنی را پس دادید بیایم. فردا خدمت می رسیم!» تعریف می کرد: «تمام وجودم دگرگون شد. حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنی می فروختم!» h