✍ #موج_دوم_کمک_رسانی_کرونا
💓 ازدواج در #بشاگرد با آسیبهای جدی روبرو بود. ازدواج شده بود هفت خان رستم برای جوانان مهربان بشاگردی. هزینه های سنگین مانع بود تا جوانان در عنفوان جوانی طعم زندگی مشترک را بچشند.
💓 سه سال قبل طرحی شروع شد به نام #ازدواج_آسان . هر سال در #عیدغدیر خود را وقف این کار میکنیم. هزينه کمی از زوجها میگیریم، بقیه اش را گروه جهادی ما هدیه میدهد. اما شرطش برگزاری مراسمی است مشترک. این مراسم را هم ما برگزار میکنیم.
💓 امسال هم ۲۰۰ #جهیزیه آماده کرده ایم. البته #کرونا مراسممان را عوض کرده. آسمان پر ستاره بشاگرد را نورافشانی میکنیم تا به مدد #امیرالمؤمنین ع از روز عروسیشان خاطره خوشی بماند. با رعایت #پروتکلهای_بهداشتی مولودی برگزار میکنیم. پک کتاب زندگی (شامل ۷ عدد کتاب) و هدیه ویژه فرش امام رضا ع به همراه عکس سردار دلها بخشی از بسته فرهنگی ما است. لوحی با عنوان عهدنامه زندگی تقدیمشان میگردد. مهمان ویژه امسال دكتر #سید_بشیر_حسینی است. همه اینها در صورتی است که سر وقت بشاگرد باشیم.
🔹 بلیتهایمان چهارشبنه ۱۵ مرداد ۹۹ ساعت ۵:۳۰ صبح به سمت #بندرعباس تهیه شده بود. من و دو نفر دیگر (که یکیشان مسئول ازدواج آسان بود) ساعت ۱۰ شب از #قم راهی #تهران شدیم. در زیرزمین خانه ای نزدیک فرودگاه خوابیدیم.
🔹 میدانستم باید گوشیم را ساعت ۴ در حالت هشدار بگذارم ولی به دلم آمد حتما دو نفرِ همراهم این کار را کرده اند. غافل از اینکه آنها هم همینطور فکر کرده بودند. ساعت از ۴:۳۰ گذشته ولی ما هنوز خواب بودیم. ۵ نفر از دوستانمان در فرودگاه منتظر ما بودند. پشت سر هم به ما زنگ میزدند اما در زیرزمین، آنتن نبود. بالأخره ساعت ۵ مسئولمان بیدار شد و بیدارمان کرد. با پریشانی و استرس سوار ماشین شدیم. در خیابانهای خلوت حاجی گازش را گرفته بود. وقتی ماشین را پارک کردیم، بارها را برداشتیم و دوان دوان به سمت ترمینال ۴ حرکت کردیم. دوستانمان آمدند. یکی بارهایمان را برد. یکی کارتهای شناسایی را رساند کانتری که قرار بود تا چند ثانیه دیگر بسته شود! من تند تند نفس میزدم. بازوهایم را ماساژ میدادم که صدا آمد: بدو سید! هنوز نماز صبح نخواندیم! الله اکبر نماز را که گفتیم از بلندگوهای فرودگاه ناممان را خواندند.
از بیدار شدن تا سوار شدن ۴۵ دقیقه بیشتر طول نکشید. باورم نمیشد.
🔹 روی صندلی هواپیما تکیه دادم. خدا را شکر کردم که از این سفر جا نماندم.
📌 پ.ن: إِلَهِی فَلَا تَحْرِمْنِی خَیرَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى لِقِلَّةِ شُکرِی/ صحيفه سجاديه، دعای ٥١
https://www.instagram.com/p/CDhG3uMJ9_C/?igshid=1drv2vrx2npkm
🆔
@seyyed_mohammad_zainolabedin
ادامه داستان 👇
☘️
رفتم اتاق بعدی. بچه های چهارساله بودند. دو تا خاله روی صندلی نشسته بودند. بچه ها روی زمین بازی میکردند. نشستم کنار بچه ها. یکیشان گفت: خاله! میشه یه داستان بگی؟
گفتم: اولا خاله نه و عمو!
ثانیا: من فقط شعر و بازی بلدم!
یک ساعت هم با بچه های این اتاق بودم. چندتا بازی همانجا اختراع کردم. چشمانم را میبستم و دستم را جلو میگرفتم. یکی از آنها روی دستم میزد. من باید حدس میزدم چه کسی بود؟!
شعرِ «همه وقتی بچه بودیم» را هم حفظ کردیم. بچه ها هنوز تشنه بودند ولی من در اوج خداحافظی کردم!
ظهر برگشتم رختکن تا برای شیفت بعداز ظهر آماده شوم. باید میرفتم بخش، تا #همراه_جهادی #بیماران_کرونایی شوم. بعد از استراحت مسئولمان آمد، گفت: سیدجان! لطفا نرو بخش کروناییها. چون فردا هم قرار است بروی مهد، صلاح نیست. از فردا #آبمیوه_گیری در آشپزخانه بیمارستان راه میفتد. اگر خواستی برو آنجا.
•
#هر_هیئت_یک_خدمت #دهه_همدلی #دهه_خدمت #کرونا_را_شکست_میدهیم #کرونا #خانه_طلاب_جوان #طلبه_عصر_اقامه
🆔 @seyyed_mohammad_zainolabedin
https://www.instagram.com/p/CD9F1CQJgON/?igs
✍️ زندگی دوباره!
🔹حاج آقا ۲۴تیر در بیمارستان امام رضا(ع) در قم بستری شد. البته از ده روز قبل علائم کرونا داشت و چند مرتبه دکتر رفته بود. ولی وقتی دکتر اولین سی تی ایشان را دید، گفت ۶۰ درصد ریه درگیر شده؛ حتما باید بستری شود.
روزهای اول میتوانست از تخت پایین بیاید؛ اما بعد از دو سه روز هنگامی که داشتم ایشان را با ویلچیر میبردم سرویس بهداشتی، در میان راه با دستش اشاره کرد مرا برگردان. اکسیژن کم آورد. بعد از آن دیگر از تخت هم پایین نیامد. یک هفته بعد، دکتر سی تی دوم ایشان را دید. گفت هیچ تغییری در ریه ایشان مشاهده نشده و بیماری پیشرفت کرده است. باید داروهای درمان را عوض کنم. دکتر وقتی ۶مرداد سی تی سوم را نگاه کرد، گفت صد در صد ریه درگیر شده! ریه سوراخ شده و عفونت اطراف قلب را گرفته. ریشهای حاج آقا را بزنید؛ زیرا به زودی باید ماسکی قویتر بزنیم تا بلکه با فشار اکسیژن بتوانیم ایشان را نگه داریم.
پسرش گفت: یعنی برای این ریه کاری نمیتوان کرد؟
دکتر گفت: من با متخصصان بیمارستان مسیح تهران نیز مشورت کرده ام. متأسفانه دیگر کاری از دست ساخته نیست. داروهایی که ما میدهیم طبق مقالات علمی و به روز آمریکاست. از این داروها قویتر موجود نیست! خود را برای هر چیزی آماده کنید!
حاج آقا طی این مدت دوازده بار داروی «رمدسیویر» تزریق کرد؛ اما دیگر آب هم نمیتوانست بخورد و با اکسیژن هم به سختی نفس میکشید. هزینه هر تزریق یک میلیون و ۷۰۰ هزار تومان بود.
🔹پسرش بعد از اینکه ناامیدی را از چهره دکتر فهمید، بلافاصله «عکس سی تی» را از بیمارستان گرفت. به سختی قبول کردند عکس را بدهند؛
او هم ناامید بود؛ اما راهی سلامتکده شد؛ سلامتکده مغازه ای کوچک در حاشیه شهر قم (انتهای خاکفرج) است. دکتر طب سنتی وقتی سی تی را دید گفت: توکلت بر خدا باشد، نمونه های دیگری نیز بوده اند و مدوا شده اند. نسخه ای از داروهای سنتی همراه با دستور مصرف به او داد.
سعی کرد داروها را مو به مو به پدرش بدهد.
حالِ حاج آقا روز به روز بهتر میشد. میتوانست صحبت کند. غذایش را راحت میل کند. حتی گاهی ماسک اکسیژن را از صورتش برمیداشت.
۱۱مرداد بود که دکتر آزمایشها و چهارمین سی تی را دید. ابروهایش را بالا برد و چشمانش گرد شد. گفت چنین چیزی تاکنون نداشته ایم! عفونت اطراف قلب کاملا برطرف شده. عفونت ریه هم کم شده و آزمایشها هم خیلی خوب است؛ میتواند مرخص شود!
۱۲مرداد حاج آقا مرخص شد. بعد از مرخصی در خانه اش با کپسول اکسیژن زندگی اش را سر میکرد؛ اما حالا سرحال شده زندگی اش را میگذراند.
📌پ.ن۱: کاش در کشور ما، به طب سنتی و طب جدید فرصت برابر داده میشد.
📌پ.ن۲: من دستبوس دکترهای زحمتکش کشورم هستم.
#طب_سنتی
#کرونا
#سیدمحمدزینالعابدین
🆔@seyyed_mohammad_zainolabedin