eitaa logo
121 دنبال‌کننده
29 عکس
18 ویدیو
0 فایل
نوشته های سیدمحمد زین العابدین/ طلبه عصر اقامه ارتباط با بنده: @zainolabedin
مشاهده در ایتا
دانلود
• 🔸سال ۹۶ حاجآقا پیشنهادش را دادند. مردم مهمان نواز آن سال قبول نمیکردند در این طرح شرکت کنند. بالأخره رسم و سنتهای خودشان را داشتند. این طرح برای اولین بار اجرا میشد. گروه مسئول این کار شد. خیلی از جوانهای دوست داشتنی بشاگرد سن ازدواجشان رسیده بود؛ اما خانواده ها قبول نمیکردند در ازدواج ساده ثبتنام کنند. • 🔸میانگین سن ازدواج به ۲۷ رسیده بود. با خانواده ها تک تک صحبت میکردیم. نهایتا آن سال فقط ۱۴ زوج به این برنامه اعتماد کردند. مراسم به خوبی برگزار شد. سال بعد برای ثبتنام با دست پر سراغ خانواده ها رفتیم. راحتتر راضی شدند. • 🔸عید غدیر سال ۹۹، مراسم برای ۵۰ زوج در چندین روستا انجام شد. مردم خوب بشاگرد زودتر از انتظار، همراه شدند. صدها جوان اعلام آمادگی کردند تا ازدواجشان در اعیاد شعبانیه به این شیوه برگزار شود. مجبور شدیم به هر روستا سهمیه بدهیم. به برخی روستاهایی که ازدواج ساده برگزار شده بود، سهمیه نرسید! سهمیه ما اندازه ۲۰۵ جهیزیه بود. • 📌پ.ن١: در طرح ازدواج ساده، یک جشن مشترک برگزار میشود. زوجین هم تعهد میدهند مراسم ازدواج دیگری برگزار نکنند. مهریه نباید بیش از ۱۴ سکه باشد. جهیزیه را گروه جهادی محبین الائمه تهیه میکند. 📌پ.ن٢: برخی میگویند میانگین سن ازدواج در بشاگرد، بعد از این طرح ۲۳ سال شده است. @seyyed_mohammad_zainolabedin الترجمة العربية🇮🇶: https://instagram.com/p/CMkRhABMIuj/
🔹نشسته بود لب حوض. خواستم کنارش بنشینم. گفتم آقا اجازه هست؟ بلند شد و گفت: حاج آقا اینجا خیس است بیایيد جای من بنشینید. از تهران با پدر و مادرش آمده بود برای زیارت. گرم صحبت شدیم. گفتم: رأی که نمیدهی آقا آرمان؟ گفت: نه! اوضاع خراب است! آرمانِ از صبح زود میرفت سر کار. پدر و مادرش قصد شرکت در را داشتند اما نظر او متفاوت بود. از من پرسید: حالا شما به کی رأی میدهید؟ گفتم: فعلا نظرم فلانی است. گفت: ولی من اگر بخواهم رأی بدهم سفید میأندازم. گفتم: شما که نمیخواستی رأی دهی آرمان جان! گفت: فرقی نمیکند، چه سفید بیندازی، چه رأی ندهی! گفتم: رأی ندهی، دشمن خوشحال میشود. چشمانش را گِرد کرد. گفت نه بابا من باعث نمیشوم دشمن خوشحال شود. زمانی که میخواستیم از هم جدا شویم، یک ماژیک به او دادم و از او خواستم یک یادگاری برایم بنویسد. او هم این را نوشت: 📍به خاطر خودمان که شده رأی دهیم. • ۱۴۰۰ 🆔@seyyed_mohammad_zainolabedin اینستاگرام: https://www.instagram.com/p/CPn0R0QBVI3/?utm_medium=copy_link
✍️ • 🌱 چند ماه پیش با خانواده رفته بودیم . روبه روی نشستیم. چندساعتی آنجا بودیم. داشتیم جمع میکردیم که برگردیم. دیدم مادرم یکجا خیره شده و باتعجب نقطه ای را مینگرد. رویم را برگرداندم. دیدم خانمی جلوی آبشار گرفته. مردی که همراهش بود، گوشی به دست میرفت تا از او عکس بگیرد. غلیظ، موهای رنگ شدهٔ بدون روسری و شلوار پاره اش در همان نگاه اول توی ذوق میزد! ژستش هم به گونه ای بود تا پارگی شلوارش مشخص باشد. سرم را پایین انداختم. • 🔹مادرم گفت: دلم برای میسوزد وقتی این صحنه ها را میبینم! ناامیدیِ چهره مادر، قلبم را میفشرد. گفتم: مادر! بیا با آن دو صحبت کنیم! مادرم گفت: بیا برویم، اینها به حرف من و تو گوش نمیدهند. • 🔹با صدای بلند گفتم: آقا! یه لحظه میآیید؟! -بله؛ بفرمایید.. -آقا چایی میل دارید یا نسکافه؟ -مرسی آقا.. -نسکافه جلو آبشار با خانواده میچسبه! همینطور که را میریختم گفتم: ببخشید مادرم یک انتقادی به شما دارد! اجازه میدهید بازگو کنم؟ -بله بله حتما، بفرمایید.. -مادرم میگوید خانم شما وضع ظاهریش مناسب نیست مخصوصا شلوار… دستش را به موهایش کشید و گفت: درست میفرمایید… ببخشید… دیگر میگویم نپوشند! بعد از اینکه آقا رفت و کنار خانمش نشست، آرام به او چیزی گفت. چند ثانیه بعد خانم از همان جایی که نشسته بود، روسریش را انداخت سرش، پایش را پوشاند و دستش را برای تشکر بالا آورد. • 🌱 مادرم که از کار من شوکه بود، لبخندی بر چهره اش نشست و گفت: اصلا فکرش را نمیکردم اینطور برخورد کنند! • 🆔@seyyed_mohammad_zainolabedin
✍️ زندگی دوباره! 🔹حاج آقا ۲۴تیر در بیمارستان امام رضا(ع) در قم بستری شد. البته از ده روز قبل علائم کرونا داشت و چند مرتبه دکتر رفته بود. ولی وقتی دکتر اولین سی تی ایشان را دید، گفت ۶۰ درصد ریه درگیر شده؛ حتما باید بستری شود. روزهای اول میتوانست از تخت پایین بیاید؛ اما بعد از دو سه روز هنگامی که داشتم ایشان را با ویلچیر میبردم سرویس بهداشتی، در میان راه با دستش اشاره کرد مرا برگردان. اکسیژن کم آورد. بعد از آن دیگر از تخت هم پایین نیامد. یک هفته بعد، دکتر سی تی دوم ایشان را دید. گفت هیچ تغییری در ریه ایشان مشاهده نشده و بیماری پیشرفت کرده است. باید داروهای درمان را عوض کنم. دکتر وقتی ۶مرداد سی تی سوم را نگاه کرد، گفت صد در صد ریه درگیر شده! ریه سوراخ شده و عفونت اطراف قلب را گرفته. ریشهای حاج آقا را بزنید؛ زیرا به زودی باید ماسکی قویتر بزنیم تا بلکه با فشار اکسیژن بتوانیم ایشان را نگه داریم. پسرش گفت: یعنی برای این ریه کاری نمیتوان کرد؟ دکتر گفت: من با متخصصان بیمارستان مسیح تهران نیز مشورت کرده ام. متأسفانه دیگر کاری از دست ساخته نیست. داروهایی که ما میدهیم طبق مقالات علمی و به روز آمریکاست. از این داروها قویتر موجود نیست! خود را برای هر چیزی آماده کنید! حاج آقا طی این مدت دوازده بار داروی «رمدسیویر» تزریق کرد؛ اما دیگر آب هم نمیتوانست بخورد و با اکسیژن هم به سختی نفس میکشید. هزینه هر تزریق یک میلیون و ۷۰۰ هزار تومان بود. 🔹پسرش بعد از اینکه ناامیدی را از چهره دکتر فهمید، بلافاصله «عکس سی تی» را از بیمارستان گرفت. به سختی قبول کردند عکس را بدهند؛ او هم ناامید بود؛ اما راهی سلامتکده شد؛ سلامتکده مغازه ای کوچک در حاشیه شهر قم (انتهای خاکفرج) است. دکتر طب سنتی وقتی سی تی را دید گفت: توکلت بر خدا باشد، نمونه های دیگری نیز بوده اند و مدوا شده اند. نسخه ای از داروهای سنتی همراه با دستور مصرف به او داد. سعی کرد داروها را مو به مو به پدرش بدهد. حالِ حاج آقا روز به روز بهتر میشد. میتوانست صحبت کند. غذایش را راحت میل کند. حتی گاهی ماسک اکسیژن را از صورتش برمیداشت. ۱۱مرداد بود که دکتر آزمایشها و چهارمین سی تی را دید. ابروهایش را بالا برد و چشمانش گرد شد. گفت چنین چیزی تاکنون نداشته ایم! عفونت اطراف قلب کاملا برطرف شده. عفونت ریه هم کم شده و آزمایشها هم خیلی خوب است؛ میتواند مرخص شود! ۱۲مرداد حاج آقا مرخص شد. بعد از مرخصی در خانه اش با کپسول اکسیژن زندگی اش را سر میکرد؛ اما حالا سرحال شده زندگی اش را میگذراند. 📌پ.ن۱: کاش در کشور ما، به طب سنتی و طب جدید فرصت برابر داده میشد. 📌پ.ن۲: من دستبوس دکترهای زحمتکش کشورم هستم. 🆔@seyyed_mohammad_zainolabedin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹دو شب پیش مراسم بودم. مجری مسابقه ای برای بچه ها برگزار کرد. مسابقه این بود: هر کسی بعد از اشارهٔ مجری باید میرفت، دست بابایش را میبوسید و برمیگشت. یک دو سه را که گفت همه دویدند الا یک نفر! مجری گفت: شما چرا ایستادی؟! پسر گفت: من فرزند شهیدم! ✍️ 🆔@seyyed_mohammad_zainolabedin
✍️ 🔹وارد کلاس شدم. معلم برپا داد و گفت: حاجآقا بفرمایید اینجا (با اشاره صندلی خودش را نشان داد). معلم سر کلاس بین بچه ها نشست. 🔸چند قدم بین صندلیها رفتم و برگشتم. نوک ماژیک را روی تخته گذاشتم و گفتم: بچه ها هر سؤالی دارید بفرمایید تا بنویسم. همهمه شد. معلم رو به بچه ها گفت: آهای بچه ها! یکی یکی بپرسید. 🔹ابتدا اسمشان را روی تخته مینوشتم سپس سؤالشان. حمید: حاجآقا ببخشید فرق صیغه با دوستیهای حرام چیه؟! مگه یک جمله چه تأثیری داره؟! امید: حاجآقا چرا حرامه؟ -مگه نمیگن لا اکراه فی الدین… -آقا اگه جمهوری اسلامی خوب بود، پس چرا پراید گرونه؟ … 🔸نیم ساعت به زنگ کلاس مانده بود. گفتم: بچه ها! اجازه میدهید پاسخ دهم؟ -بفرمایید حاجآقا… 🔹مقدمه ای از فلسفه دین اسلام گفتم. بعد سعی کردم یکی یکی سؤالها را پاسخ دهم. زنگ کلاس خورد؛ اما نگاه خیره معلم و بچه ها از من برداشته نشد. صحبتم را ادامه دادم تا یک نفر در کلاس را زد. معاون پرورشی بود. گفت: بچه ها مگه شما امتحان ندارید؟! 🔸معلم به ساعتش نگاهی انداخت و گفت: اِ اِ زنگ تفریح تمام شده! حاجآقا با اجازه بچه ها باید برن امتحان بدن. سپس آهسته به من گفت: حاجآقا زنگ بعد کدام کلاس هستید؟ میشود من هم بیایم؟ 🔹خبر این کلاسِ پرسش و پاسخ پخش شد. روز بعد تماس گرفتند. گفتند حاجآقا امروز سه تا مدرسه آماده اند تا بروید سر کلاسهایشان. مانده بودم به بقیه کلاسهای همین مدرسه که قول داده بودم بروم یا به آن سه مدرسه. خاطره از: حجت الاسلام به قلم: 🆔: ‏@seyyed_mohammad_zainolabedin
✍️ 🔹بوی بهشت میدهد. دوست دارم نگاهش کنم. بچه هایش معصومند. پیرهایش اهل دلند. طلبه های باصفایی دارد. ۲۶ سال پیش طلبه و معلم بومی نبود. حالا میوه های حاج و حاجآقای خودشان تربیت بشاگرد را دست گرفته اند. 🔸از چند روز قبلتر در خمینی شهر پیچیده بود: شنبه میآورند. یک ساعت منتظر بودند. لحظه ورود ماشینِ حامل شهید، همه از جا بلند شدند. تابوت را دادند دست دانش آموزان. از دور نگاه میکردم. دوست نداشتم زمان بگذرد. 📌پ.ن۱: خمینی شهر روستایی است که بنایش را حاج عبدالله شروع کرد و تا آخر عمر آنجا ماند. در روزهای تحصیل صدها طلبه و دانش آموز از بشاگرد در این روستا مستقرند. 📌پ.ن۲: حجت الاسلام والمسلمین مؤمنی از سال ۷۵ دست ۵ دانش آموز را گرفت. شروع کرد طلبه پروری در منطقه و حالا ۸۰۰ طلبه دارد. ‏🆔: ‏@seyyed_mohammad_zainolabedin
✍️ 🔹در مسیر برگشت از بشاگرد، رفتیم حوزه علمیه سندرک. چندتا از طلبه هایش در نوروز امسال، دوره طرح نصرت شرکت کرده بودند. آمدند جلو. گفتند: حاجی مطالب کلاس یادمان هست. 🔸یکیشان گفت: سلیمانی قبل از طرح نصرت با سلیمانی بعد از آن خیلی فرق کرده. گفتم کدام سلیمانی؟ گفت: حاجی یادت رفته؟! لقب من سلیمانی است! 📌پ.ن: عید نوروز امسال گروه جهادی ما همزمان با کار عمرانی، طرحی برای طلاب و دانش آموزان برگزار کرد. محتوای کلاسها کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی» بود. ‏🆔: ‏@seyyed_mohammad_zainolabedin
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️ 🔹اسم مادرش در قرعه کشی دیدار حضرت آقا با مردم قم درآمده بود. صبح که از خواب بلند شد گفت: مامان منم میخوام بیام آقا خامنه ای رو ببینم. مادرش اجازه نداد. گفت: اصلا از من یک فیلم بگیر. از خود آقا خامنه ای اجازه بگیرم شاید قبول کرد! زمینه پشت فیلم رو هم خودش انتخاب کرد! ‏🆔: ‏@seyyed_mohammad_zainolabedin
🔹زینب امسال پایه سوم است. با حضور خانواده ها جشن تکلیفی از طرف مدرسه شان برگزار شد. یکی از برنامه ها چالشی برای پدرها بود. آنها را فرستادند در یک اتاق. دخترها باید نقاشی خانواده خود را روی بادکنک میکشیدند و وسط تالار می انداختند. بعد پدرها میآمدند و بادکنک دختر خود را پیدا میکردند. 🔸زینب، برادر و مادرش را کشید. وقتی رسید به پدر، به چهره مادر نگاهی کرد. بعد شروع کرد به کشیدن پدر. با ماژیک، دو بال روی شانه ها و پلاکی روی گردن گذاشت. مادر زینب همینطور که کیک جشن را میخورد، اشک در چشمانش جمع شد. دوست نداشت فرزندش گریه هایش را ببیند. گوشه ای رفت و پشت به جمعیت شانه هایش لرزید. 📌پ.ن: پدر زینب از شهدای مدافع حرم است. 🆔: ‏@seyyed_mohammad_zainolabedin
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از طلبه نگاشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهپیمایی در روستای گرهون و شاید محروم‌ترین نقطه از منطقه بشاگرد و شاید هم ایران. جایی که مردمَش سهمی از نگاه و رسانه‌ و دوربین‌ها ندارند اما قلبشان برای انقلاب می تپد چون خودشان را صاحب آن می‌دانند؛ البته که این، فیلم راهپیمایی یک عده از طرفداران انقلاب نیست. این خود انقلابی‌ست که مردمَش اسلام را انتخاب کرده‌اند. اسلام واقعی.. اسلام پابرهنه‌ها... پ‌ن: «شعار تحریم اقتصادی دیگر اثر ندارد» روستای گرهون که از قم برای رسیدن به آن بیش از ۲۲ ساعت در راه بودیم. @talabenegasht
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رفته بودیم تا منطقه را برای اردوی جهادیِ نوروز آماده کنیم. گروه ما هرسال یک شعر مخصوصی دارد. در صبحگاهمان سرود را همخوانی میکنیم. این فیلم بخشی از آن است. پ.ن: مسئول عمرانی گروه بود. نام او در سرود آمده. او همراه خانواده اش در بازگشت از اربعین پر کشید. ‏🆔: ‏@seyyed_mohammad_zainolabedin
🔹با یک روحیه امیدوار، البته قاطعانه برخورد کنیم که جای ناامیدی نیست. چون سنت و قاعده عالم است که هرچه باطل آشکارتر شود و فاصله اش با حق بیشتر شود، زودتر نابود میشود. https://virasty.com/zainolabedin/1680429734319272196 ‏🆔: ‏@seyyed_mohammad_zainolabedin
✍️ 🌱 برخی پیامها و رفتارهای ظاهرگرایانه بهانه ای شد تا سخنی را که مدتها در دلم بود، بیان کنم؛ 🔹مثلا سه سال پیش یکی از بزرگواران نصیحتم میکرد؛ تو به درد فلان جا نمیخوری، چون تو طلبه ای تبلیغی هستی؛ حال آنکه اینجا تمرکز علمی دارد! 🔸یا اینکه قبل از محرم یکی از آقایان به بقیه طلاب پیام میداد، چرا بعد از این صحبتهای مقام معظم رهبری به نمیروید؟ آقا نگران است! 🔹یا مانند یکی از دوستانم که نوشته بود، نان امام زمان حرامش باشد، کسی که سالی چندبار به سفر تبلیغی نرود! 🌱 به هر حال آنچه اهمیت دارد، این است که، دو نوع مواجهه با صحبت یک اندیشمند میشود: ۱- مواجهه لفظی؛ مانند برخورد اخباریها با روایات. ۲- مواجهه واقعی؛ اینگونه برخورد با دانستن منظومه فکری، راهبردها و پروژه های آن اندیشمند به دست میآید. 🔹آیة الله خامنه ای اولین باری نیست که مهمترین وظیفه طلبه را تبلیغ معرفی میکند. 🔸اگر برخوردمان با صحبت های این اندیشمند حکیم لفظی باشد، هم ربط فرمایشات ایشان را نمیفهمیم و هم در مصادیق صحبتهایشان خطا میکنیم. خلاصه گرفتار ظاهرگرایی میشویم. ✍️ ‏🆔: ‏@seyyed_mohammad_zainolabedin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🇮🇷فارسی: سه روز قبل از اربعین، در شهر «حله» عراق کم کم موکبها را جمع میکنند تا به زیارت اربعین برسند. از نوجوان عراقى میپرسد: چرا گریه میکنی؟ پاسخ میدهد: خلصت خدمة الحسین!😭 پ.ن: فیلم ۱۷ صفر ۱۴۴۵ گرفته شده است. 🇮🇶عربي: هذا رد فعل ابناء العراق لما تنتهي خدمة الحسين عليه السلام في الأربعين. 🆔: ‏@seyyed_mohammad_zainolabedin
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹پنج نکته انتخاباتی به دوستان مبلّغم🌹 ۱. اصلیترین مسئله انتخابات مشارکت است. جایگاه مشارکت مردم با اصلیترین مسئله در نظام آفرینش (توحید) باید برای ما روشن باشد. ۲. اگر چنین نباشد، منفعل میشویم؛ یعنی در تبلیغ یا سرگردانیم یا از هدفی که داریم بنا به شرایط مخاطبان عقبنشینی میکنیم. ۳. قبل از شروع تبلیغ، مخاطب را فهم کنیم تا از نقطه مشترک، صحبت را آغاز کنیم وگرنه سخنمان مخاطب را درگیر نمیکند؛ مثلا فرض کنید پدری سه فرزندش در اتوبوس عمومی سروصدا میکنند؛ اگر مردم بدانند اینها به تازگی مادرشان را از دست داده اند و پدرشان در فکر این است که چطور خبر مرگ مادرشان را به آنها بدهد، صبر مردم بر شلوغی بچه ها بیشتر میشود و میتوانند با آنها همراهی کنند. ۴. محاسبات ما در تبلیغ، توحیدی باشد نه ظاهری دنیایی؛ نگوییم ما طلاب مبلغ روی همدیگر مگر رأی چند نفر را میتوانیم عوض کنیم؟! یا نگوییم ما که حریف تبلیغ بالاشهریها و بچه پولدارها نمیشویم! این نگاه غلط از شور تبلیغیمان میکاهد. غلط بودن این نگاه به خاطر این است که ما نصرت الهی (ان تنصروا الله ینصرکم) را در محاسباتمان درنظر نگرفته ایم. غلط بودنش در این است که نشان دادن راه توسط قدرت مطلق (لنهدینهم سبلنا) را محاسبه نکرده ایم. ۵. یک نفر را هدایت کنیم، گویی تمام مردم عالم را احیا کرده ایم؛ (ومن احیاها فکأنما احیا الناس جمیعا)؛ شاید آن یک نفر جهانگیرخان شود و شاگردانی تربیت کند که تا ابدالدهر در عالم تأثیرگذارند. پ.ن: کتاب (تجربه عینی اردوی تبلیغی انتخابات سال۹۶ در شهر اراک) مناسب است. ✍️سیدمحمد زین العابدین @seyyed_mohammad_zainolabedin
🌱همه مردم ایران رأی میدهند!🌱 حتی... @seyyed_mohammad_zainolabedin
🔹رأی میدهم چون… در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست. .Need one ask to do a good act به نیابت از شهید مدافع حرم @seyyed_mohammad_zainolabedin