eitaa logo
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
748 دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
64 فایل
ٖؒ﷽‌ شهید صدرزاده میگفت یه شهید‌انتخاب‌کنیدبرید‌دنبالش بشناسیدش‌باهاش‌ارتباط برقرارکنید‌شبیهش‌بشیدحاجت بگیریدشهیدمیشید‌ٖؒ خادم کانال @solaimani1335 @shahid_hajali
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر معظم انقلاب: نهال جمهوری اسلامی به درختی تناور تبدیل شده ونمیتوانندآن را تکان دهند 🔹️ تهدیدها را میدانم ولی همان حرف امام را تکرارمیکنم که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند». ۹۶/۱۱/۲۹ @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ایشون نه آخونده، نه ایرانیه و نه مسلمون! 👈 دکتر «کریس هیور» یک محقق مسیحی و انگلیسیه؛ توضیحاتش در مورد (عج) و ظهورش ببینید @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کتاب ترس: ترامپ در کاخ سفید، نوشته نویسنده آمریکایی که پرده ها را بالا زده و انحطاط آمریکا را نشان میدهد. @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک روز حاج رضوان به من گفت: "حاجی یادت هست یک روز به من گفتید امام زمان (عج) هرجا که باشند نماز اول وقت می خوانند ؛ بنده از نظر قلبی به نماز اول وقت التزام گرفتم. جهاد پسر من به دنیا آمده است، یکی از برادران را پیدا کنید که نمازصبح اول وقت او تا به حال ترک نشده است ، در گوش او اذان بگوید" ؛ یکی از برادران پاسدار ایرانی را برای این کار معرفی کردم،که بعد ها آن برادر هم شهید شد.." @seyyedebrahim
کانال(شهید مصطفی صدرزاده) سید ابراهیم
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊
🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل چهارم ..( قسمت ۱ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 کمی توی همدان گشتیم تا عکس ها آماده شد. پدر صمد عکس ها را گرفت و به من داد. خیلی زشت و بد افتاده بودم. به پدرم نگاه کردم و گفتم: حاج آقا یعنی من این شکلی ام ؟ پدرم اخم کرد و گفت: آقا چرا این طور عکس گرفتی. دختر من که این شکلی نیست. عکاس چیزی نگفت. او داشت پولش را می شمرد؛ اما پدر صمد گفت: خیلی هم قشنگ و خوب است عروس من هیچ عیبی ندارد. عکس ها را توی کیفم گذاشتم و راه افتادیم طرح خانه دوست پدر صمد. شب را آنجا خوابیدیم. صبح زود پدرم رفت و شناسنامه ام را عکس دار کرد و آمد دنبال ما تا برویم محضر. شناسنامه هایمان را گرفت و مبلغ مهریه را از پدرم پرسید و بعد گفت: خانم قدم خیر محمدی کنعان! وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید و مبلغ ده هزار تومان پول به عقد آقای... بقیه جمله عاقد را نشنیدم. دلم شور می زد. به پدرم نگاه کردم. لبخندی روی لب هایش نشسته بود. سرش را چند بار به علامت تایید تکان داد. گفتم: با اجازه پدرم، بله. محضر دار دفتر بزرگی را جلوی من و صمد گذاشت تاامضا کنیم. من که مدرسه نرفته بودم و سواد نداشتم به جای امضا جاهایی را که محضردار نشانم می داد، اگنشت می زدم اما صمد امضا می کرد. از محضر که بیرون آمدیم حال دیگری داشتم حس می کردم و چیزی و کسی دارد من را از پدرم جدا می کند. به همین خاطر تمام مدت بغض کرده بودم و کنار پدرم ایستاده بودم و یک لحظه از او جدا نمی شدم. ظهر بود و موقع ناهار. به قهوه خانه ای رفتیم و پدر صمد سفارش دیزی داد. من و پدرم کنار هم نشستیم. صمد طوری که کسی متوجه نشود اشاره کرد بروم پیش او بنشینم. خودم را به آن راه زدم که یعنی نفهمیدم. صمد روی پایش بند نبود. مدام از این طرف به آن طرف می رفت و می آمد کنار میز می ایستاد و می گفت: چیزی کم و کسر ندارید. عاقبت پدرش از دستش عصبانی شد و گفت: چرا بیا بنشین. تو را کم داریم. دیزی های را که آوردند مانده بدوم چطور پیش صمد و پدرش غذا بخورم. از طرفی هم خیلی گرسنه بودم. چاره ای نداشتم. وقتی همه مشغول غذا خوردن شدند، چادرم را روی صورتم کشیدم و بدون اینکه سرم را بالا بگیرم غذا را تا آخر خوردم. آبگوشت خوشمزه ای بود. بعد از ناهار سوار مینی بوس شدیم تا به روستا برگردیم. صمد به من اشاره کرد بروم کنارش بنشینم. آهسته به پدرم گفتم: حاج آقا من می خواهم پیش شما بنشینم. رفتم کنار پنجره نشستم. پدرم هم کنارم نشست. می دانستم صمد از دستم ناراحت شده به همین خاطر تا به روستا برسیم، یک بار هم برنگشتم به او، که هم ردیف ما نشسته بود، گناه کنم. به قایش که رسیدیم ف همه منتظرمان بودند. خواهرها، زن برادرها و فامیل به خانه ما آمده بودند. تا من را دیدند، به طرفم دوید. تبریک می گفتند و دیده بوسی می کردند. صمد و پدرش تا جلوی در خانه با ما آمدند. از آنجا خداحافظی کردند و رفتند. با رفتن صمد تازه فهمیدم در این یک روزی که با هم بودیم چقدر به او دل بسته ام. دوست داشتم بود و کنارم می ماند. تا شب چشمم به در بود. منتظر بودم تا هر لحظه در باز شود و او به خانه ما بیاید، اما نیامد. فردا صبح موقع خوردن صبحانه، حس بدی داشتم. از پدرم خجالت می کشیدم. منی که از بچگی روی پای او یا کنار او نشسته و صبحانه خورده بودم، حالا حس می کردم فاصله ای عمیق بین من و ایجاد شده است. پدرم توی فکر بود، سرش را پایین انداخته و بدون اینکه چیزی بگوید، مشغول خوردن صبحانه اش بود. کمی بعد از پدرم خانه بیرون رفت. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای مادرم را شنیدم. از توی حیاط صدایم می کرد: قدم بیا! آقا صمد آمده . ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ ...🌹🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 .... @seyyedebrahim
عشق یعنی: بنویسی غزلی از چشمش درهمان مصرع اول قلمت گریه ڪند @seyyedebrahim
... 🍃🌼ایمان داشته باش اعتماد کن و از خدا بخواه آنقدر بی‌نهایت است که میتوانی با خیال آسوده نشدنی‌هایت را به او بسپاری و بدانی تنها وجود او، تمام غیرممکن‌های زندگیت را ممکن می کند ... 🍃🌼روزمان را با نام ویادتو واهل بیت عصمت وطهارت (ع) وآقای خوبی‌ها، امام عصر عج آغاز می کنیم.🌼🍃
💔🎤 من مریض درد عصیانم که درمانم تویی دردمندی این چنین محتاج درمان شماست! ♥️
السلام علیڪ ایھا الامام المامون سلام‌برتواۍپیشواۍامین (:💔 زیارت آل یاسین
💔 |تابِ دلتنگی ندارد آنکه مجنون میشود:))❤️🍃✨ . ♥️
✍ امروز سالروز شهادت، ثروتمندترین شهید شیعه؛ مهدی (ادواردو) آنیلی است! پسر مالک کارخانه فیات، علیرغم تمام امکانات، همیشه احساس می‌کرد گمشده‌ای دارد،و بالاخره آنرا در داخل کتابخانه‌ای در نیویورک پیدا کرد و بعد هم مسلمان شد. ✨شهید ادواردو میگوید؛ "وقتی قرآن را برای اولین‌بار دیدم، متوجه شدم که این کلمات، کلمات ماورایی هستند، دیدم این همان چیزی است که من سالها در جستجویش بودم. اگر کسی صادقانه قرآن را بخواند، قرآن هدایتش میکند". ادواردو، همزمان با محروم شدن از تمام امتیازات خانوادگی، تصمیم گرفت به عنوان طلبه به قم بیاید. و این بهانه‌ای شد تا او را به شهادت رساندند و اَنگ خودکشی بر او زدند، در حالیکه هیچ شواهدی از جمله کالبدشکافی، فیلم و.... دال بر خودکشی او موجود نبود. دوستان اردواردو، معتقدند او هرگز خودکشی نکرده، بلکه به خاطر ایمان و عقیده‌اش به شهادت رسیده است. @seyyedebrahim
🌱بوی‌نرگس می‌دهد هرصبح انگاری که‌یار... 🌱هر سحر از کوچه‌‌ی دلتنگی‌ام رد می‌شود... 🌱هرکه می‌خواند "فرج" را تا سرآید‌ انتظار... 🌱شامل الطاف بی‌ پایان ایزد می‌شود... 〰💠〰💠〰💠〰💠〰
🌹اگر    دورم     ز دیدارتــــ         دلیل بی وفائے                          نیستـــ 🌹وفا آن استـــ      ڪہ نامتــــ           را همیشہ                 بر زبان دارم... @seyyedebrahim
بہ دلم لڪ زدہ . . . با خندہ ے تو جان بدهـم طرحِ لبخندِتو پايانِ پريشانی هاست ❤️ @seyyedebrahim
🔻یه لحظه فکر کنین این آقا با این تیپ خفنش امروز میخواست استخدام شود! اصلا جذبش میکردیم؟ نمی‌گفتیم درسته باهوشه اما همش که به هوش نیست، نگاه تیپش چجوریه؟ همين جوان با این تیپش همون شهید تهرانی مقدم هست که به پدر موشکی ایران شهرت داشت که اسرائیل برای حذفش آرزو داشت. 🔻یادم آمد که شهید سلیمانی هم می‌گفت اوایلش دو مرتبه بنده را به خاطر تیپ و قیافم ردم کردند. اما الان سلیمانی کیست؟ سردار دلها. خدا عاقبت هممون رو بخیر کنه 📌مکتب حاج قاسم 📌
این روز ها که دیگر مصطفی در میانِ ما نیست به این مسئله خیلی فکر می کنم ... که شهید بُت یا قاب روی دیوار نیست که نشود آن را به دست آورد. مصطفی نه نماز شب خوانِ قهاری بود نه هیچ کار خاصی که کسی نتواند انجام بدهد انجام داده بود مصطفی فقط آدم خوبی بود و خوب و ساده زندگی می کرد ... به قول آیت الله بهجت: انجام واجبات می کرد و ترک محرمات وقتی انسان تمام عمرش را حواسش باشد که خدا ناظرش است و هیچ لحظه از یاد خدا غافل نشود به مرحله شهود و شهادت میرسد این شد که مصطفی هم وصل شد ... سال 1392 همه بچه های گردان مصطفی، در یک عملیات شهید شدند به جز اندکی که مصطفی جزو آنها بود امّا ... تاسوعای سال 1394 همه گردان زنده بودند و فقط مصطفی بود که شهید شد ...♥️ :)) @seyyedebrahim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا