12.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آه از دی ماه از این ماهِ درد...
شعرخوانی حماسی با مضامین بسیار فاخر در روز میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها در حضور رهبر انقلاب
🆔 @sh_montazerin
6.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خصوصیات منحصر به فرد علامه مصباح به روایت رهبر معظم انقلاب
🆔 @sh_montazerin
#سیره_شهدا
☄قبل از عمليات والفجر ۸ آقاى محسن رضايى فرمانده وقت سپاه به زيارت امام رضا ع مشرف شد. در آنجا با آيتالله واعظ طبسى درباره عمليات مهمى آینده صحبت مىكند و مىگويد: دعا كنيد كه در انجام عمليات موفق شويم؛ چون كار سختى در پيشرو داريم.
🚩آيتالله طبسى پرچم مطهر بارگاه رضوى را به ايشان مىدهد و مىگويد اين پرچم را در عمليات بكار گيريد.
♦️سردار مرتضى قربانى فرمانده لشكر ۲۵ كربلا جريان اهداء بيرق بارگاه امام هشتم ع را چنين بيان مىكند:
شب عمليات هوا ابرى و بارانى بود. ساعت ۷:۳۰ شب بود. پيكى كه از شدت باران خيس شده بود با بستهاى وارد سنگر شد و بسته را با نامهاى به من داد و گفت: اين از طرف آقا محسن است. نامه را كه باز كردم، در آن نوشته بود، پرچم مطهّر امام رضا ع را بر منارة مسجد فاو نصب كنيد. وقتى بسته را باز كرديم، پرچم گنبد امام رضا ع در آن بود. بوى مشك و عطر تمام سنگر را گرفت. همانجا بچهها متوسل به امام رضا ع شدند و آن را بالاى سرمان به ديوار سنگر نصب كرديم.
💔در بيرون ۳۰۰۰ غواص در اروند منتظر فرمان بودند. در همين لحظه ناگهان عراقىها نورافكنها را در ساحل روشن كرده و شروع به آتش كردند. تمام منطقه با منورها روشن شده بود. اما آن شب به لطف اهلبيت و امام رضا ع با همة مشكلات، خط عراق به راحتى شکست. به طوری كه فرداى آن اسراى عراقى گفتند: خواب چشمان ما را گرفته بود و باران هم مثل اينكه مانند پردهاى روى چشم ما حايل شده بود.
🔺بعدها وقتى يكى از فرماندهانشان اسير شد، گفت: آتش آن شب، تمرينى بود كه ما شش ماه روى آن كار كرده بوديم.
هنر اهل بیت علیهم السلام
🆔 @sh_montazerin
6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡«تشرف مرحوم آیت الله فاضلی به محضر #امام_زمان (عج)»
🆔 @sh_montazerin
۲-۵.mp3
زمان:
حجم:
5.57M
#جرعه_معرفت
🌹شرح نهجالبلاغه
🟢خطبه ۲
5⃣قسمت پنجم
سید حسن منتظرین
🆔 @sh_montazerin
13.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟥قَسَمهای قاسم
برخی از قسمهای حاج قاسم در حین سخنرانیها
🆔 @sh_montazerin
#خاطرات_آزادگان
برای غذا خوردن در چهار پنج ماه اول قاشق نداشتیم. برای همین یک سطل پلاستیکی شکسته را تکهتکه کرده بودیم و به جای قاشق استفاده میکردیم. این کار در حالی انجام میشد که اکثر بچهها مجروح بودند و دستهایشان زخمی و خونی بود.
صبحانة ما هم یک نان ساندویچی کوچک و چهار جرعه چای بود، که این هم داستانی داشت. از شیشه های نیم کیلویی رب که در آشپزخانه مصرف شده بود، به هر پنج نفر یکی داده بودند. در این شیشهها صبحها چای شیرین میریختند و به ما میدادند. یک لقمه نان خالی میخوردیم و به نوبت یک قلپ چای شیرین. دو دور که میچرخید، چایی تمام میشد. بعد یک شیشة دیگر هم سهمیه داشتیم. یعنی هر نفر چهار قلپ. این وضع زندگی ما بود.
نهالهای برومند، به نقل از قاسم شریف آبادی
🆔 @sh_montazerin