eitaa logo
⸤ شباهنگام ³¹³ ⸣
4.6هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
319 ویدیو
29 فایل
﷽ +از مغرب‌تاسحرقدم‌میزنیم🌙 ⚠️⇦نشرِ+ بدون حذفID☘(: [صاحب سبک جدیدی از هیئت مجازی] به گـوشیم⇩ payamenashenas.ir/Shabahengam بیسیمچی⇩📞📻 @bisim_chi_shabahengam شهداییمون⇩ @shahrokhmahdi هیئت⇩ @Omme_abeaha فعالیت⇦ تحت نظر امام‌زمان💚
مشاهده در ایتا
دانلود
بازهم••• ﴿ 💔 ﴾ بعد شهادت سردار، تو ذهنم بود که اربعین۱۴۴۲ تموم مسیرو با عکس سردار قدم بردارم... ولـــــی ••• 🇮🇷 🇮🇶
⸤ شباهنگام ³¹³ ⸣
🍁••• 📖 #رمان_هبا 🌾 #قسمت_پنجم آخر شب که سری به گوشی زدم، دو پیام از زهرا سادات داشتم. جوابش را دادم
🍁••• 📖 🌾 اخم‌هایم در هم کشیده شد و نگاهم او را نشانه رفت. + درباره ی؟ بازی با انگشتان دستش خبر از استرسش می‌داد. _آخه.. بهتر از زهرا سادات پیدا نمی‌کنی! چرا این بحث تمام نمی‌شد؟ +فائزه تو دیگه شروع نکن. اون دختر خوبیه... درست.. منم که دارم میگم لیاقتشو ندارم! پس تمومش کنید! پر بغض نگاهم کرد... _ولی این فقط یه بهونه ست.. خودتم خوب میدونی که زهرا... کنترل صدایم را از دست دادم. +موضوع یه عمر زندگیه.. ما باهم جور نیستیم! میگم بس کن فائزه... ترسید! اشک‌هایش را که دیدم تازه فهمیدم چه بر سر روح لطیف خواهرم آورده ام. او طاقت شنیدن صدای بلند نداشت! بی هیچ حرف دیگری اتاق را ترک کرد. من ماندم و پشیمانی! بعد از یک هفته کلنجار رفتن و گریه و زاری مادر، بالاخره خبر از طرف سمیه خانم به خانواده‌ی موسوی رسید. بماند که چقدر از سمیه خانم گلگی شنیدم که باعث آبروریزی‌اش جلوی عروس و خانواده‌ی عروسش شده‌ام... تنها چیزی که برایم مهم بود خلاصی‌ام از شر انتخاب نا به جایم بود. حس زندانی‌ای را داشتم که بعد از چند سال آزاد شده بود؛ حتی اگر این آزادی به قیمت رنجش خانواده و آشناها به دست آمده بود! حتی اگر بهای آزادی‌ام شکستن دل دخترک معصوم آقای موسوی بود! ولی این احساس زیاد به طول نیانجامید. بعد از چند روز که اس ام اس زهرا سادات را دیدم، دلم... لرزید!؟ _سلام آقای سرلک. برای فسخ صیغه محرمیت لطفا باقی مانده ی مدت رو به من ببخشید تا این رابطه به پایان برسه. ان‌شاءالله در دادگاه عدل الهی سربلند باشیم. تمام تنم یخ کرده بود و لرزش دستم مرا در تایپ کردن حروف به سختی انداخته بود. +مهرتون؟ گویی فراموش کرده بودم که همان لحظه‌ی خواندن صیغه شاخه‌ی کوچک نرگس را که مهریه‌اش بود، پرداخت کرده بودم... گویی فقط به دنبال ادامه‌ی بحث با او بودم... منتظر ماندم اما جوابی نیامد. عصر همان روز آقای موسوی آمد و تمام هدایایی که برای دخترش برده بودیم را پس فرستاد. شاید اگر من جای آقای موسوی بودم به یک اخم ساده بسنده نمی‌کردم. او رفت و من ماندم و مادر و فائزه با گوشه‌ای از هال که حکم سلاخ‌خانه‌ام را داشت! مادر به وسایل کنج دیوار نگاه می‌کرد و با گوشه‌ی روسری‌اش اشک‌های پی‌در پی‌اش را از چشمانش می‌گرفت. غم در نگاه فائزه نشسته بود و بدتر از همه... حال من بود! دیدن تک تک کادوها خون به دلم می‌کرد. آن روسری یاسی رنگ که بعد از صیغه باهم خریدیم! آن چادر عروس و انگشتر! و... چند هفته گذشت، تقریباً زندگی برای همه به روال قبل بازگشته بود... الا من! عذاب وجدان داشتم... هفته‌ی پیش قرار بود خواستگاری برای فائزه بیاید که کنسلش کردند... با چشمان خودم دیدم که فائزه شکست... دلم می‌خواست گردن پسرک به ظاهر خواستگار را خورد کنم اما یادآوری بلایی که بر سر غرور دختر آقای موسوی آوردم، مرا به خاموشی واداشت. اوهم دختر بود و لطیف... درست مثل فائزه! حماقت کرده بودم و مطمئن بودم که چوبش را هم می‌خورم. اصلاً نمی‌دانم چه شد که به این‌جا رسیدم!؟ آخرین پلان دونفره‌ای که در ذهنم ضبط شده بود، صحنه‌ی تماس تصویری‌مان بود که او چادر به سر کشیده بود و من مسخره‌اش می‌کردم که چادر برای چه!؟ و او حلالی ملیح کنج لب‌هایش می‌نشاند و شمرده شمرده استدلال می‌آورد که فضای مجازی امن نیست... حتی اگر فضای مجازی امن هم بود، حق داشت که رو بگیرد... من از هر نامحرمی نامحرم‌تر بودم.. چه احمقانه در ذهنم او را با گندم مقایسه می‌کردم و نا داورانه گندم را برتر می‌دیدم... خام لوندی و چرب‌زبانی های گندم شده بودم. آنقدر خام که کم کم قرار های دونفره‌مان در پارک و کافی‌شاپ و سینما شروع شد.. گندم شور و شوق جوانی داشت و برای خوش سپری کردن لحظاتش هرکاری می‌کرد... حتی یکبار لباس پسرانه‌ی برادرش را پوشیده بود و با موتورش سر قرار حاضر شده بود. وقتی تحیر را در نگاهم دید، خندید و موهایم را به هم ریخت. می‌گفت موهای به هم ریخته بیشتر به حالت خمار چشمانم می‌آید. ادعا داشت که از همان اول مست چشمان خمارم شده و... ✍ کپی‌فقط‌باذکر‌نام‌نویسنده @shabahengam•🌔•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
______________________________________ ڳـوے سبقـٺ ࢪا نمـــــازشبـــــ‌خؤاݧ‌ھا ࢪبودنـد••• 🍃 [به‌سوی‌محبوب۷۷]
مرحوم آيت الله علي سعادت پرور تهراني «ره» اظهار کرد: «مردنم را به من نشان دادند، واضح واضح و هم اكنون نيز آن زمان برايم مشهود است، ديدم كه انبيا و اولياي الهي(ع) در تشييع جنازه ام شركت كرده اند و اين به خاطر آن است كه بنده چهل سال در وقت سحر با توجه، صد مرتبه سوره «قل هو الله احد» را مي خواندم و به روح يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر هديه كرده ام.» درباره عظمت تلاوت سوره توحيد، روايات عجيبي در ميان فرمايشات معصومين عليهم السلام آمده است؛ از جمله: از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: «هر كس كه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را هنگام خواب سه مرتبه بخواند، خداوند پنجاه هزار ملك را بر او موكّل مي‏نمايد تا در آن شب حراستش كنند». ✨✨ 📚 الكافي/ ج 2 /ص 620 @shabahengam•🌔•
♥️|• خیلی فکر کردم که عبادات امشبمونو هدیه به کدوم بزرگواری بدیم!؟ 🍃|• یاد یه بیت معروف افتادم و دلو زدم به دریا... •••ایوان نجف عجب صفایی دارد••• •••حیدر بنگر چه بارگاهی دارد••• ان‌شاءالله که عباداتمون لایق هدیه شدن باشند... 🌱 رفقا...! بندگان خوب خدا...! امشب یه مدل دیگه عبادت کنید... یه جوری با خدا دردو دل کنید که امیر (!) پسندانه باشه! سر به سجده بذارید و دعا کنید... امشبم از خدا واسه خودتون چیزی نخواید... امشبم مثل بانوی بیت علی واسه مردم دعا کنید.. واسه درو همسایه... واسه ملت... واسه بنده‌های خدا... و از همه مهمتر واسه ظهور آقامون.. 🥀|• از امیر‌المؤمنین علی علیه‌السلام بخواید که یه نظر به ما رو سیاه‌ها هم بندازند... 🍁|• گرچه کرور کرور گناه برا خودمون انبار کردیم، ولی هرچی باشه عشق خودشونو پسرشون تو دلمونه... ♥️ ماها که بدون کربلا نمی‌تونیم!!می‌تونیم!؟ شاید زنده بمونیم ولی داغ اربعینی که زائر نبودیم، تا ابد تو دلمون می‌مونه!.... 🌷|• امشب نماز بخون و دعا کن... واسه کربلایی که راهش به رومون بسته ست! واسه دلایی که غم‌داره... آموزش @shabahengam•🌔•
از بین چشمان نیمه بازم دیدمش که چادر نماز شیری رنگش را بر سر کشید و تای سجاده اش را باز کرد عطر مشک در اتاق پیچید...عطر تسبیح سبزِ یشمی اش...عطر نفس های معطر به صلواتش... ناگاه در سرم گذشت _"قم‌اللیلِ‌الا‌قلیلا..." به سجده که رفت...من هم برخاستم چارقدم را بر سر کشیده و رفتم تا وضویی بگیرم:) [اندر احوالات]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎|•° دوای دردهای ماست، در روایت است که: در آخرالزمان همه هلاک می‌شوند، «إِلا مَنْ دَعا بَالْفَرَجِ؛ مگر کسانی که برای [ تعجیل] فرج دعا کنند». 🍃 📚در محضر بهجت، ج١، ص٣۶٣ 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 🌱 همه با هم زمزمه میکنیم دعای الهی عظم البلا را به نیت تعجیل در فرج مولایمان امام زمان علیه السلام ان شاءالله‌•••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⸤ شباهنگام ³¹³ ⸣
🍁••• 📖 #رمان_هبا 🌾 #قسمت_ششم اخم‌هایم در هم کشیده شد و نگاهم او را نشانه رفت. + درباره ی؟ بازی با ا
🍁••• 📖 🌾 دست دادن و تماس با او برایم امری کاملاً عادی شده بود. اوایل عذاب وجدان داشتم اما نرم نرمک پارچه‌ای ضخیم خون‌مرده‌رنگ بر قلبم کشیده شد و آن احساس گناه هم از بین رفت. در ذهنم اصرار داشتم که این‌ها گناه نیست چرا که قصد من و گندم آشنایی بیشتر برای ازدواج است. درگیری‌های فکری‌ام زیادتر شده بود. این ماجرا برایم چون باتلاقی عمیق بود که هرچه دست و پا می‌زدم بیش‌تر گرفتار می‌شدم، تا جایی که سردرد امانم را برید. گندم نگران حال و روزم بود. اصرار داشت که به پدر پزشکش مراجعه کنم. اما من به شدت امتناع می‌کردم. هنوز امادگی رویارویی با پدرش را نداشتم. تا اینکه بالاخره در یکی از قرارهایمان که در کافی‌شاپ صورت گرفته بود، پودری در فنجان قهوه‌ام حل کرد و به دستم داد... +این چیه!؟ _آرام بخش. بخور ضرر نداره. گیاهیه. نگاهی به کف قهوه انداختم و دو دل فنجان را سر کشیدم. به ثانیه نکشید که سر دردم آرام شد. پس از آن ملاقات شوم هر روز با گندم قرار می‌گذاشتم و مقداری پودر گیاهی از او می‌گرفتم. عادت کرده بودم! رفته رفته پرخاشگر و عصبی شدم... تا جایی که یک‌بار بی‌دلیل فائزه را کتک زدم. از صدای گریه و ناله‌ی فائزه مادر به آشپزخانه دوید.. اگر لحظه‌ای دیر به سراغمان آمده بود، مشخص نبود که من با آن چاقوی گوشت‌بری چکار می‌کردم!؟ تابلوهای نقاشی‌ام سیاهه‌ای بیش نبود. دو هفته که گذشت، احساس کردم آن مقدار پودر گیاهی دیگر جواب‌گوی استرس و سردردم نیست... با گندم تماس گرفتم و برای عصر قرار گذاشتم. زودتر از موعود روی نیمکت پارک نشسته بودم و مضطرب پایم را تکان می‌دادم. از دور دیدمش که دست در دست پسرک قد بلند و باریک‌اندامی به طرفم می‌آمد. طاقت نیاوردم و باقی راه را دویدم. +کو!؟ پوزخندی زد وچون همیشه در قبال مبلغ چشم‌گیری بسته‌ای پودر کف دستم گذاشت. _سری بعد خواستی، دوبرابر این پولو باید بیاری! نفهمیدم چه گفت نگاهم میخ چشمان وحشی پسرک‌کنار دستش بود. +دا... داداشته؟ پشتش را به من کرد.. دست پسرک را گرفت و همان‌طور که می‌رفت جوابم را داد... _رِلمه! زانوانم سست شدند و لرزشی عمیق سرتا پایم را در آغوش گرفت.. آسمان غرید و ابرها بر سرم هوار شدند.. چه بلایی برسرم آمده بود!؟ من با خودم چه‌کردم!؟ نابود شدم! زیر لب نام دختر آقای موسوی را زمرمه کردم... با پشت دست محکم بر دهانم کوفتم.. طعم شور خون در دهانم پیچید.. من حق نداشتم نام او را بیاورم. خودم دیدم که ماهِ پیش سمیه‌خانم با مادر پچ‌پچ می‌کرد. خبر ازدواج دختر آقای موسوی را آورده بود! دو جمله تعریف و تمجید از نامحرم چنان هوش و حواس از سرم برده بود که دام شیطان را ندیدم! به قول باباطاهر؛ { ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد } اختلاط و گفتگو مردان با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهد شد، و دل‌ها را منحرف می‌سازد‌••• (علیه ‌السلام)🍃 پایان• ✍ کپی‌فقط‌باذکر‌نام‌نویسنده @shabahengam•🌔•
بازهم••• ﴿ 💔 ﴾ حب‌الحسین‌یجمعنا••• 🇮🇷 🇮🇶
هدایت شده از |⚡ #پروژکتورسیاست|
mojtaba ramezani-moharam 87 (1).mp3
5.22M
⁦👊🏽⁩ گوش کن و زمزمه کن این سوز مداحی یه مرهمی بشه روو قلب داغدارت 💔😭😭 ندیده کربلاتو گشتم دیوونه دنبالت میگردم خونه به خونه از عشق کربلات گشتم دیوونه همونطوری که تشنه پیِ آبه همهٔ حاجت نوکر اربابه ارباب ! انتظار سخته_منم دل دارم هرکیو دیدم_کربلا رفته باشه باشه منو نبر حسین به کربلات حق داری آقا باشه میرم دور میشم ازجلوچشات حق داری آقا باشه‌دیگه‌لال‌‌میشم‌ازاین‌شوروشین حق داری آقا باشه دیگه نه من نه بین‌الحرمین حق داری آقا اللهم ارزقنا قبر شش گوشه منکه طلبکار تو نیستم آقاجون خیلی بده ، چجور بگم ، برا تو بد میشه آقا درسته کس نمیدونه دلم ،دلت رو خون کرد همه میگن چه اربابی ، غلامشو بیرون کرد! اللهم ارزقنا قبر شش‌گوشه حسین ای دل ای دل ای دل ای دلِ غافل کارون رفت و ما مانده‌ایم در گل هرکی حسینی بود کربلا رفته چی شد ارباب ما رو ندونست قابل شاید پا گذاشتیم بر خون شهیدان سیلی زدیم بر صورت قرآن ای‌وای قامت زهرا از گناه ما خمید بسوزی ای دل جای ما ارباب از خدا خجلت کشید بسوزی ای دل بلا ببینی،خون‌بشی،حیرون‌بشی بسوزی ای دل! محاسن«مهدی»رو ما کردیم سفید بسوزی ای دل! ای دل بیا تا دیر نشد یه کار کن مثل گدا دست به‌دعا با گریه روو به کربلا بگو :کی گفته نمیشه سنگِ‌سیاهو دُرّ کرد؟ یه نگاه به من کن از اون نگهی که حرُ وحر کرد اللهم ارزقنا قبر شش‌گوشه بلا ببینی خون بشی حیرون بشی بسوزی ای دل دلم میخواد برا حسین گریون بشی بسوزی ای دل خدا کنه قسمت بشه ببینی بین الحرمینو بهشت رویایی عباس و حسینو دنبالت میگردم خونه‌به‌خونه @DownwithIsraeLLL
✨﷽✨ ✅واکسنِ ویروسِ گناه ✍ در خیابان‌ها دیده‌ام این روزها ماسک میزنی، دستکش می‌پوشی و صورتت را بیشتر می‌پوشانی که مبادا چشمِ کرونا با آن خنده‌های ترسناکش به صورتت بیفتد. تو جسم و بدنت را دوست داری و می‌دانی در مقابل این ویروسِ بی‌حیا و کشنده، نیاز به یک فیلتر داری! کرونا دیر یا زود بساطش را جمع می‌کند و می‌رود... ویروسی که فقط جسم‌ها را درگیر می‌کند و اگر خدا بخواهد بدن، شکستش می‌دهد. 📖 خدا در قرآنش سفارش کرده تو همیشه چشمت را در مقابل نامحرم بپوشانی، تا ویروسِ خطرناک‌تری به نام «جلوه‌گری» و «بی‌حیایی» سر تا سر روحت را اِشغال نکند که اثراتش به مراتب مخرب‌تر است... به همین دلیل ۲۰ روز پیش با هم قرار گذاشتیم که در چله‌ی چشم ها را باید شست ، چشم‌هایمان را به مدت ۴۰ روز بر گناه ببندیم تا ویروسِ بی‌حیایی روحمان را آلوده نکند و با طراوت و شادابیِ معنوی، به ماه محرم برسیم. قطعا روحی که دچار بیماری نشده، عاشورا را با صفای بیشتری درک خواهد کرد و چنین روح پاکی لایق اشک بر حسین خواهد شد و دعایش نیز پذیرفته می‌شود؛ امام زمان نیز از او راضی خواهد بود. 🚫 همانطور که می‌دانید یکی از عواملی که باعث تعجیل در ظهور می‌شود خودسازی و ترک گناه است. و چقدر زیباست که این ترک گناه به صورت دست‌جمعی اتفاق بیافتد. امروز به میانه‌ی راهی رسیدیم که پایانش رضایت امام زمان را در پی خواهد داشت ان‌شاءالله.
هدایت شده از |⚡ #پروژکتورسیاست|
👊🏾 تصمیم برای زیارت  ملا طلال سخنگوی مصطفی الکاظمی نخست وزیر عراق امروز چهارشنبه ۹ مهر ماه اعلام کرد که دولت با ورود ۱۵۰۰ زائر از هر کشور برای ادای زیارت اربعین حسینی موافقت کرده است. در بیانیه مطبوعاتی طلال که در صفحه شخصی وی در فضای مجازی منتشر شده، آمده است الکاظمی با ورود ۱۵۰۰ زائر از هر کشوری که تمایل دارند در مراسم زیارت اربعین شرکت کنند، موافقت کرده است. این بیانیه افزود ورود زائران باید صرفا از طریق هوایی صورت گیرد و کشورهایی که زائران خود را اعزام می کنند باید به برنامه های آگاه سازی شهروندانشان در خصوص تدابیر پیشگیرانه بهداشتی (برای مقابله با ویروس کرونا)  پایبند باشند. این در حالی است که عراق پیشتر ورود هر زائر خارجی برای شرکت در مراسم اربعین حسینی را به سبب نگرانی از شیوع بیشتر ویروس کرونا ممنوع اعلام کرده بود. @DownwithIsraeLLL
خوشا به حال اونایی که قبل خواب، ساعتشونو کوک کردند واسه نمازشب! ‌••• حواسمون باشه امشب بی‌نصیب نمونیم... ••• عبادات امشبو هدیه می‌کنیم به باب‌الحوائج موسی‌ابن‌جعفر علیه‌السلام🍃 ••• مبادا خواب غفلت مارو از این عبادت دسته‌جمعی بازداره!؟ ••• اگه واقعا حال نداریم، حداقل به اندازه‌ی دو رکعت هم که شده، توشه جمع کنیم. یا بیدار بشیم یه سلام به اباعبدالله بدیم، چند مرتبه ذکر استغفار بگیم و اونوقت بخوابیم... ••• ولی ثواب نمازشب … :) {نیم ساعت قبل اذان بیدار باشیم} ‌‌ジ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::: ♥️\•° تعجب می‌کنم از کسی که دنیارو می‌خواد آخرت روهم می‌خواد ولـــــی.... نماز شب نمیخونه.... •• بابا یه هفته امتحانی بخون بعد تغییر رو تو خودت حس می‌کنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا