فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امـــروزتـــون عـــالـــی
از خــدا بــرایـتـان
یـــک روز زیـبــا و
سرشار از سلامتی و لبخند
همراه با دنیا دنیا آرامش
سبد سبد خیر و برکت
بـغـل بـغـل خوشـبـخـتـی
و یک دنیا عاقبت بخیری
و یک عمر سرافرازی خواهانم
سلام صبحتون ☕️ بخیر
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
صبح که می شود
یادم باشد در آینه آسمان بنگرم
به دریاهایِ اطراف سری بزنم
نگاهِ بیشه هایِ زیبا را
به کلبه یِ خورشید راهی کنم
قدری از گندمزارهایِ این حوالی عطرِ خوش نان را ببویم
و دستِ آفتاب را بگیرم ، برویم با هم کوچه کوچه ،
پنجره ها را بیدار کنیم
مبادا زندگی خواب بماند.
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🌷صبح است ،
🌸بیا زعشق سرشار شویم
🌷مانند درخت ِ
🌸مملو از بار شویم
🌷خورشید شویم
🌸و نورها افشانیم
🌷با خلق گرفتار زجان ،
🌸یار شویم
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
حال خوب... - حال خوب....mp3
5.04M
صبح 28 شهریور
🎶🎶🎶
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
آدم های ساده را دوست دارم.
کسانیکه بدی ها را باور ندارند
و به همه لبخند میزنند.
و می توان ساعتها آنها را
مانند تابلوی زیبایی تماشا کرد!
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
با ارزشترین گنجینههای روی زمین
انسانهایی هستند که وقتی با نگاهت
با آنها ارتباط برقرار میکنی،
اولین احساس شان این است
که باید لبخند بزنند ....
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
زندگی کوتاه تر از آن است؛
که به خصومت بگذرد و قلبها
ارزشمندتر از آن هستند که بشکنند
پس لبخند بزنید و زیبا زندگی کنید
چرا که فردا طلوع خواهد کرد
حتی اگر ما نباشیم
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
دلخوشم با نفسی
حبه قندی چایی...
صحبت اهل دلی
فارغ از همهمهی دنیایی
دل خوشیها کم نیست
دیدهها نابیناست...
عصرتون به خیر و شادی 🍨
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
10.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ایرانگردی
میگن بهشت این شکلیه...
روستای پاجی میانا. مازندران ساری
#اینجا_ایران_است
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
✨﷽✨
🏴حکایت طبیب و قصاب
✍قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند.
طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید، کسی مراجعه نکرد.
گفت چرا قصاب باشی آمد طبیب گفت تو چه کردی شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی.
گرچه لای زخم بودی استخوان
لیک ای جان در کنارش بود نان
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande