کی فکرشو میکرد اوج تنهایی هامون در عصر ارتباطات باشه؟
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
✍️توصیه هایی برای والدین دانش آموزان :
برای دانش آموز خود کتابخانه شخصی ایجاد کنید
و او را به کتابفروشی ببرید
و حداقل هفته ای یک بار کتاب مورد علاقه اش را تهیه نمایید .
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
18.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ایرانگردی
رفتن به آبشار مجن پیشنهاد میشه
این آبشار دوطبقه در داخل دالانی صخره ای قرار گرفته است و برای دسترسی به طبقه دوم می بایست از پله های آهنی عبور کرد.😍
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اندکی تفکر
🔹بدرفتاری با همسر و فرزند
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
اگر آتش می دانست،
که سرانجامش خاکستر است،
هرگز با اینهمه غرور
زبانه نمی کشید.
وقتی عصبانی هستید،
مواظب حرف زدنتان باشید.
عصبانیت شمافروکش خواهد
کرد، ولی حرفهایتان درقلب
طرفتان جامیماند.
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
قضاوت خانم اردکه - @mer30tv.mp3
3.8M
#قصه_کودکانه
یک قصه جذاب و آموزنده
برای کودکان دلبند شما
👧👶
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
#داستان_آموزنده
🔆عاقبت طمع ورزى
🌴بعد از آنكه لقمان از بردگى نجات يافت ، روى به تجارت آورد و مال بسيار اندوخت . هر كس احتياجى داشت بدون ضمانت به وى قرض مى داد. در همان حال لقمان ، طلبى از رئيس قبيله اى داشت ؛ پس پسر خود را براى اخذ آن طلب ، به مسافرت فرستاد، اما قبل از رفتن پسر را پند داد و گفت : در بين راه به درختى برخورد مى كنى كه در كنار چشمه اى قرار دارد؛ درخت بسيار پربرگ و سرسبز و خرمى است . در پاى آن درخت فرود نيا! بعد از آن به شهرى خواهى رسيد و بزرگ آن شهر تقاضاى ازدواج با دخترش را به تو مى كند، حذر كن و قبول منما! چون به نزديك مديون رسيدى ، صاحبخانه شب از تو مى خواهد كه بر تختى بخوابى كه كنار درياست . مبادا كه بر آن بخوابى ! اگر پيرى روشن ضمير با تو همراه شد هر چه گفت : سخنش را بپذير.
🌴اين بگفت و با پسر وداع كرد. پسر در راه به پيرمردى برخورد كرد كه شخصى حكيم به نظر مى رسيد. با هم همسفر شدند. چون به چشمه آب رسيدند، پير گفت : پياده شو استراحتى كنيم .
🌴پسر گفت : پدرم از من خواسته است در اين مكان پياده نشوم .
🌴پير گفت : مشكلى نيست ، پياده شو.
پسر به ياد حرف پدر افتاد كه اگر پيرى به تو دستور داد، اطاعت كن ، بنابراين پياده شد.
بعد از استراحت در زير درخت به خواب رفت . مارى از درخت پايين آمد و قصد پسر كرد. پير عصايش را بر گردن مار گذاشت ؛ او را كشت و سرش را جدا كرد و در كيسه خود گذاشت چون پسر از خواب بيدار شد، پير گفت : هدف پدرت از منع اقامت در اين مكان ، اين مار بوده است .
🌴در ادامه راه به شهرى رسيدند. بر بزرگ شهر وارد شدند و چندى آنجا ماندند. دختر رئيس قوم به پسر لقمان علاقه پيدا كرد و پدرش به پسر تقاضاى ازدواج داد. پسر قبول نكرد.
پير گفت : اين دختر صاحب زيبايى و مال و جاه است . خوب است كه ازدواج با او را قبول كنى .
🌴پسر طبق دستور لقمان ، سخن پير را پذيرفت و دختر را به نكاح خود درآورد. شب زفاف پير، سر مار را به جوان داد و گفت : در زير دامن عروس ، اين سر مار را دود كن و منتظر بمان ! شب ، جوان دستور پير را به كار بست .
با رسيدن دود سر مار به زرى دامن عروس ، ناله اى كرد و بيهوش شد و بعد كرم بزرگى از او جدا شد و در دم مرد.
🌴پس از چند لحظه ، عروس به هوش آمد. چند روزى را با عروس به خوبى گذرانيدند و سپس راهى شهر ديگر شدند.
🌴چون به خانه شخص طرف معامله رسيدند، ضيافت پر شكوهى به افتخار پسر لقمان برپا نمودند.
🌴هنگامى كه شب فرا رسيد، آن مرد قدرتمند و صاحب مال از پسر لقمان خواست كه بر تختى كه در كنار دريا است بخوابد. پسر لقمان قبول نكرد، اما پير از او خواست كه بخوابد.
پسر لقمان بر آن تخت خوابيد و پسر صاحبخانه هم صد متر آن طرف تر بر تخت ديگرى خوابيده بود. پير از پسر لقمان خواست برخيزد و تخت ها را جابه جا كند. بدين ترتيب تخت پسر لقمان را با تخت پسر صاحبخانه عوض كردند.
🌴از خصوصيات اين نابكار اين بود كه هر كس به دنبال طلب خود مى آمد، اول به او احترام مى گذاشت ؛ اما شب او را در دريا غرق مى كرد، آن شب هم آن شخص آمد و به خيال خود پسر لقمان را در دريا انداخت .
🌴چون صبح شد، مشاهده كرد كه پسر خودش بوده نه پسر لقمان . عزا در آن خانه به پا شد. پسر لقمان طلب خويش بگرفت و حركت نمود. به شهر اول رسيد همسرش را با اموال بسيار برداشت و به سوى ديار خويش رهسپار شد.
🌛🌒👇
@shabsobh
@time_khande
🌙 قدر مادری!
شما مادرها، شبهای قدری آمیخته با بغلهای سنگین، دستهای خوابرفته و دعاهای نصفه را خوب میشناسید.
خیلی وقتها دلتان در مراسمها گرفته که چرا نمیتوانید مثل بغلدستیتان آزادانه با خدا ارتباط بگیرید و حتی گاهی لب به شکایت باز کردهاید!
👼 اما مگر بخشی از عبادت، همان خدمت خلق نیست؟
و چه خَلقی بهتر از کودکی سراسر نیاز که وجود شما میتواند پناه امنش باشد؟
🔻 پس علاوه بر فراهمکردن شرایط برای گذراندن شب قدری پربهره، حواستان باشد که فرصتها و ارزش مادری را کوچک نشمارید...
🧕 مادریتان را قدر بدانید!
🌛🌒👇
@shabsobh