رمان#درحوالی_عطریاس.
#قسمتاول
خدارو شکر کلاس تموم شد....
واقعا دیگه حوصله ام سر رفته بود،سریع وسایلامو جمع کردم اومدم بیرون پله ها رو تند تند دویدم و رسیدم به محوطه، نفس مو با خیال راحت دادم بیرون، سمت سمیرا که رونیمکت پشت به من بود راه افتادم،
آروم دستامو رو چشماش گذاشتم، سریع دستشو رو دستام گذاشت
-خودِ نامردتی!
با خنده دستامو از روی چشماش برداشتم و کنارش رو نیمکت نشستم
-حالا چرا نامرد؟!
در حالی که گوشیش رو تو کیفش می انداخت گفت:
_نیم ساعته منو اینجا کاشتی اونوقت میگی چرا نامرد
-خب عزیزم چکار کنم استاد مگه میذاشت بیام بیرون هی گیر داده بود جلسه ی آخر و چه میدونم سوال و ...
پرید وسط حرفم
-باشه باشه قبول، حالا پاشو بریم تا دیر نشده
بلند شدیم راه افتادیم ..هنوز چند قدم برنداشته بودیم که گفت:
_نظرم عوض شد
چادرمو یه کم جمع کردم و گفتم:
_راجبه چی؟
-پسر خاله ی نردبونم!
زدم زیر خنده که گفت:
_در مورد کادو برای بابام دیگه
درحالیکه میخندیدم گفتم:
_خیلی دیوونه ای سمیرا ..من نمیدونم اون پسرخاله ی بنده خدات آخه چه گناهی کرده اومده خاستگاری تو
روشو برگردوند و گفت:
_اییشش، ولش کن اونو ..فعلا تولد بابا رو بچسپ
سری تکون دادمو گفتم:
_والا چه میدونم به نظرم همون پیراهنی که اون روز دیدیم خوب بود همونو بگیریم
-آخه میدونی میترسم زیاد تو چشم نیاد .. مثلا قراره چشم فامیل رو دربیارما
لبخندی زدم و گفتم:
_امان از دست تو دختر!
#ادامهدارد....
🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
رمان #درحوالی_عطریاس
#قسمتدوم
نیم ساعتی طول کشید تا خرید کنیم و برگردیم خونه....
خونه ی سمیرا سر کوچه بود،
بعد از خداحافظی باهاش راه افتادم سمت خونه ی خودمون،
یادِ سمیرا و خوشحالیش برای تولد باباش افتادم، لبخند تلخی رو لبم نشست، باز این بغض چندین ساله قصد داغون کردن منو داشت،
در و آروم باز کردم و رفتم داخل حیاط، چشمامو بستم و با تمام وجود نفس کشیدم، یه نفس عمیق،
دلم میخواست تمامِ اون عطر ملیح یــــاس و به ریه هام بکشم ...
از حیاط دل کندم و رفتم داخل
-سلام مامان عزیــزم
مامان که مشغول ظرف شستن بود با مهربونی نگام کرد و گفت:
_سلام به روی ماهت گلم
با لبخند تکیه دادم به در آشپزخونه
-خوبین مامان؟
-بله که خوبم، وقتی دختر گشنه و خسته ام رو میبینم خوبِ خوب میشم
با اخم ساختگی گفتم:
انقدر قیافه ام داد میزنه گشنمه!
-از بس قیافت ضایع است!
برگشتم سمت محمد، با خوشحالی گفتم: _سلام، چه خبر یه بار زودتر از من رسیدی خونه
_علیک سلام، اگه گفتی چرا
پریدم بالا و گفتم:
_خریدیش؟؟
سرشو تکون داد و گفت:
_اره خریدمش بالاخره
مامان شیر آب و بست و اومد کنارمون
- ولی من نگرانم
محمد با مهربونی نگاهی به مامانم کرد و گفت:
_آخه نگران چی مامان جان، باور کن دیگه راحتیم، هرجاهم خاستین برین من خودم درخدمتم
لبخندی زدم و گفتم:
_آره مامان خیلی خوبه که خودمون ماشین خریدیم دیگه نگران هیچی نیستیم
مامان فقط سرشو تکون داد..
نگرانی مامان رو میفهمیدم .. میدونستم با اومدن اسم ماشین خاطره ی تلخ تصادف دایی جلو چشماش میاد
#ادامهدارد....
🌸نویسنده: بانو گل نرگــــس
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
آرامــــــش خـود را
طلبیدیم از او که
با عالَم و آدم، سرِ دعوا و دوئِل داشت...
#طلا_کاظمی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
1.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلی الله علیک یا زینب کبری(س)
با آمدنت گرفته برکت مکتب
ای بانوی مهربانی و صبر و ادب
هرجا که گره به کارمان می اُفتد
گوییم مددبهمارسان یازینب(س)
#حضرت_زینب_س
#احمد_رفیعی_وردنجانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
13.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر وآوا🎙
#علی_جعفری
🟩 عضو کانال
زندگے بهشت است
براے آنهایے ڪہ عاشقانہ عشق میورزند
بے پروا محبت مےڪنند و
ڪمتر از دیگران انتظار دارند
قلبتون ڪاشانہ عشق🌹
🌓🌓🌓🌓
شبتون خوش
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
گلهایی که در انتهای جنگل می رویند ....
عطر خودشان را منتشر میکنند
چه کسی آنجا باشد تا از آنها قدردانی کند چه نباشد چه کسی ازکنارشان بگذرد ....
چه نگذرد
معطر بودن ذات و طبیعت گلهاست ...🌹
یک صبح تازه
یک تولد دوباره
یک زندگی جدید
آغاز یک تغییر و شروع یک هیجان
زندگیتان پر از تلاطم های خوش🙏
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون بخیر
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
روز پرستار.... - @mer30tv.mp3
زمان:
حجم:
4.3M
صبح 17 آبان
روز پرستار مبارک🌹
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
لب خند بزن صبح سحر خیز آمد
بی دغدغه از نگاه پاییز آمد
شب رفت وپس پرده نهان شد آری
صبح با رخ تو نور دل انگیز آمد
#صدیقه_شاداب_نیک
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
💐« السلام علیک یا زینب کبری »💐
🌺« عقیله بنی هاشم »🌺
روز مـیـلاد عـقیـله با صفای زینب است
هر پرستاری که الگویش برای زینب است
از مـدیـنـه تا دمشـق و کربـلا تا شامیان
زائری دلخسته درصحن سرای زینب است
او که قنداقش سخن گویـد برای عرشیان
روزگاری درس عاشق کربـلای زینب است
شد پیـام کربلا از روز عاشورا بیان
خطبه های آتشینش با نـوای زینب است
کوه صبرو استقامت در وجودش شدعیان
باخبر از درد و رنج و ماجرای زینب است
چون کبـوتـر پر گـشاید همنـوا با راهیان
هرکسی هرجا غریب و آشنای زینب است
بی وفای کوفیان و بی حیای شامیان
گوش کافرکر کند هرجا صدای زینب است
#بهروز_عبداللهی_صدرآبادی🇮🇷
فرخنده میلاد با سعادت الگوی صبر و استقامت، پیام آور کربلا، حضرت زینب کبری (س) و گرامیداشت روز پرستار بر شما عاشقان اهل بیت (ع) و تمامی پرستاران پرتلاش و گرانقدر، تبریک و تهنیت عرض می نمائیم.💐🇮🇷💐
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky