السلام علیک یا باب الحوائج یا جواد الائمه
آقا نمی دانم که هستی یا کجایی؟
هرچند میگویند تو ابن الرضایی
مشهد ،حرم، باب الجواد آری از آنجا
با نام زیبای تو دارم آشنایی
احسان تو بیرون زد از حد شماره
سدر از نگاهت زنده می گردد دوباره
ای آنکه میگویند عیسی گونه راندی
اعجاز ایجاز سخن درگاهواره
هرچند تردیدی در ایمانت نمانده
مأمون کنیزان را به آزارت کشانده
تقوایتان نام شما را متقی کرد
هرکس که جزاین فکر کرده کورخوانده
گرچه برای هجرتت ناچار بودی
با قلبی از اندوه شاید طی نمودی
راه مدینه تا خراسان ناگهانی
چون جد خود خاتم در این رفتار بودی
آقا بمیرم که جوان جان میسپاری
در خانه ات برخاک غم سر میگذاری
حاجت کجا داری به زندانبان و دشمن
تا همدمی مانند ام فضل داری !؟
#خلیلالله_باقیزاده
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
سلام حضرت باقر،سلام حضرت نور
شما که مطلع شعرید و منتهای شعور
حدیث بخششتان آشكار دشمن و دوست
شما که در همه آفاق سخاوتت مشهور
شما که برده ای از سیدالشباب نسب
و روز واقعه ی سخت داشته اید حضور
کلام موجزت آن دم به شبهه ها خط زد
که ذهن منحرف خلق ز راه حق شد دور
زقول حضرتتان نقل ، صد هزار حدیث
نموده اند ، اگرچه نکرده ایم مرور!
خلیفه سکه به نام خودش زده هرچند
به ابتکار تو داده است به این عمل دستور
درآن لباس که خواندید نمازتان آقا
نموده اید وصیت بدن شود مستور
وصیت از چه نمودید در منا ده سال
که روضه های عزایت بپا شود پرشور
به یاد کرب و بلا قلبتان همیشه تپید
در آن مصیبت عظما بلا کشیده ، صبور
پدر برای امامان بعد خویش شدید
حدیث حضرت سجاد به ذهن کرد خطور
حدیث منزلت و شأن تو امامت توست
میان نسل تو باقی است تا قیام و ظهور
#خلیلالله_باقیزاده
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
کلبه ی شُعَرا
موسی
هر سال قبل از نیمه ی خرداد
جانباز آهنگ سفر می کرد
شوری به جانش مینشست آرام
رخت و لباس جبهه برمی کرد
رزمنده ای که سالهای دور
یک کارگر نه ، یک بسیجی بود
زخمی که درتن داشت محصول
همشانگی با آر پی جی بود
موسی که بود؟ یک روستا زاده
در جبهه دنبال شهادت بود
مرد تلاش و همت و ایثار
مرد خدا ،اهل عبادت بود
موسی همیشه مثل سال قبل
عزم سفر میکرد تا تهران
دیدار با پیر و مراد خود
بوسیدن آرامگاه جان
مردی که نام او خمینی بود
مردی که راه او حسینی بود
در چهره اش هرچند آرامش
در سینه ی او شور و شِینی بود
مردی که فرق دوست با دشمن
در کثری از ثانیه ها می دید
مردی که کاری کرد کارستان
معنای اخمش را جهان فهمید
هر سال، بعد از سوم خرداد
زخم دلش انگار وا میشد.
مشتی سکینه مادر موسی
در سینه اش غوغا به پا می شد
زخمی که آمد سالها پیش
در بغض مجری خبر پیچید:
«روح خدا سوی خدایش رفت...»
عمق عزا را خوب می فهمید
انگار نه انگار تهران بود
روز عزای کل ایران بود
روزی که روی شانه ها می رفت
جسمی که روحش در جماران بود
با دست لرزان، بوسه باران کرد
عکس رضا فرزند خود مادر
او که همیشه جمله اش این بود :
«فرمان بده ، جونم فدا رهبر»
بوی امام و بوی فرزندش
در خانه ی بوی یاس میپیچد.
گویی صدای پای آنها باز
در گوش حاج عباس می پیچد
هرکس که او را دید در مسجد
میگفت موسی حال خاصی داشت
رنگ و نگاه و چهرهاش می گفت
وقت عبادت التماسی داشت
امسال هم او عزم رفتن داشت
اما اگر زخمش امان میداد
افسوس چیزی در درون او
تقدیر دیگر را نشان میداد
آن زخم های یادگار جنگ
انگار آخر کار خود را کرد
قبل از رسیدن تا حرم اینبار
زنجیر را از پای او وا کرد
از راه آمد موسم دیدار
همسایه ها عزم سفر کردند
سودای روح الله در سرها
رخت و لباس کوچ بر کردند
در خیل مشتاقان دیدارش
هرچند جای یک نفر خالیست
با یاد او در وعده ی هرسال
روحش همیشه غرق خوشحالیست
#خلیلالله_باقیزاده
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#غدیر_خون
به نام آنکه جانها را نسق داد
شهیدان را به راه حق فرستاد
دوباره، دستِ صهیون ستمکار
به جان انداخت اندوهی شرربار
نه نیرنگش، نشانِ قدرتِ اوست،
که این درماندگی، از خفت اوست
به نامردی، به ترسی بزدلانه
روان شد خون پاکی بیکرانه
ز خاک پاک ایران لاله رویید
شهادت قصه ای دیگر سرایید
ز خونِ هر شهیدِ سرو قامت،
وطن، غرقِ شقایق تا قیامت
سپاهِ علم و ایمان، در سحرگاه
وضو از خون گرفت، در راهِ الله
غدیر خم به خون مستانه پرشد
به شوق نینوا پیمانه پر شد
زبانِ ما، غریوی آتشین است
دلِم، دریایی از داغِی حزین است
به رهبر، ملت و هر جانِ بیدار،
به خونخواهانِ این خاکِ گهربار
فراق این عزیزان تسلیت باد
چنین زیبا رهیدن تهنیت باد
که نام و راهِ این شیرانِ میدان
چراغِ روشنی در راه یاران
ز خونِ پاکشان، گلزارِ میهن
شود پاینده، هر دم امن و ایمن
مقاوم می شود اسلام و محکم
زخون این شهیدان، در دو عالم
#خلیلالله_باقیزاده
#بمناسبت_شهادت_سرداران_اسلام
#شهادت_دانشمندان_زنان_کودکان
#حمله_اسرائیل
#غدیر_خون
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
خبرنگار
صدایِ کهنهیِ شاتر، دمی حبس میشود
و نفس در گلوگاهِ حقیقت.
بویِ دود و باروت، و فریادِ خاموشِ یک خیابانِ خیس،
و دوربین، عینکی که در عمقِ حادثه میکاود،
اطلاعاتِ خام را به جانِ اندیشهات میریزد،
و قلمِ حقیقتسنجِ تو، با تیزیِ یک پیکان،
تاریخِ گریان از داغِ بیکسی را میشکافد و روایت میکند.
در نبردِ خاموشِ حقیقت و سکوتِ تحمیلی،
تو با سپَرِ استوارِ بیطرفی، آن را جستجو میکنی،
و چون آیینه، در پیچ و خمِ آن، حقیقت را مییابی،
و با قلمِ تیزِ خود، آن را تبیین میکنی.
و روایت میکنی،
پیامآورِ آنهایی که سکوت، یگانه میراثشان است.
صدایِ گمگشتگانِ حقیقت، در تو، خانهیِ خویش را مییابند.
#خلیلالله_باقیزاده ۱۸مرداد ۱۴۰۴
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
«مسیر نور»
میروند،
قدمها،
نه بر خاک،
که بر نبضِ دل.
جادهای ناپیدا،
در سکوتِ قدمها،
آوازِ عشق، آشکارا میخواند.
اینجا،
امنیت،
پشتِ نقابِ ناامنی،
در آغوشِ حضور، لبخند میزند.
دستهایی از غریبه،
گرمتر از آغوشِ آشنا،
بر جان، مینوازد.
هر گام،
یک اعتراف،
به عشقی بیاجبار،
به پیوندی از ازل، با خودِ خدا.
جاده،
آینهای در برابر روح،
تصویرِ حسین،
در جانِ زائر،
جاری و تکرار میشود.
تنهایی،
گم میشود در همهمه قدمها،
در نجواهای باران،
در نگاهِ همسفر، یک روحِ تازه.
اینجا،
فقط پیادهروی نیست،
جستجوی خود است،
در غبارِ جاده،
در آینه خلوت، در نورِ حق.
روح،
سبک میشود،
از بارِ روزمرگی،
پرواز میکند،
به سویِ نوری،
که هرگز خاموش نمیشود، مانندِ آیینۀ جان
#خلیلالله_باقیزاده اربعین ۱۴۴۷
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
به محضر تنهاترین سردار
در نیمهٔ رمضان
شمعی در جهان روشن شد
نامش حسن،
یادش، چون عطری در فضا جاری.
نورِ چشمانِ محمد (ص)
فاطمه را جان،
حیدر کرّار را وارث،
ایمان، با او معنا گرفت.
پیش از آن اندوهِ جانکاهِ دشتِ بلا،
لالهٔ باغِ امامت بود.
دلی چنان سرشار از مهر،
که عشقش، عاشقان را سیراب کرد.
و در نگاهش، رافت موج میزد،
نوازشگرِ جانِ خستگان بود.
و آن صلح او،
نه ضعف، بلکه درسی بزرگ بود،
تدبیری الهی،
که راهِ دین را گشود.
و اما او، کریم اهل بیت بود،
سخاوتمندترین،
از کرمِ بیمنتهای او،
دل هر گدا سیراب شد.
آن غم، اما، حزنی بود،
که در صبرِ عظیمش،
مسیرِ هدایت را گشود،
یادگارِ ماندگارِ عشق شد.
او رفت،
ولی نامش
چون نوری ابدی
جاودانه ماند.
پرچمِ صبرش
همیشه در اهتزاز است.
آیا او، درسِ ماندگارِ عشق نیست؟
جمعه ۲۸ صفر ۱۴۴۷
#خلیلالله_باقیزاده
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
۲۶ اوت، ۱۵.۱۹ شعر کارمند.m4a
حجم:
4.33M
پُلهای نامرئی
ساعتها
تیغ میکشند بر سکوت.
پشت میزها
چشمها خیره به خطوطِ بیپایان.
در این غوغا،
دستانی هستند،
مثل ریشههای پنهان،
تغذیه میکنند خاک را.
کارمند.
واژهای که میایستد
میانِ عددها، میانِ حروف.
فکری که میرود،
تا دور دستها،
تا آن سویِ نیازها.
هفتهی دولت؟
فقط یک تقویم.
اما پُلیست نامرئی،
از رنج به امید.
از خستگی به لبخند.
از تلاش به سازندگی.
شما،
ای مَردمانِ پشتِ پرده،
نه فریاد، نه جشن.
فقط حضور،
مُمتد.
پیوسته.
با هر گامِ آهسته،
با هر کلیکِ بیصدا،
با هر نگاهِ دقیق،
شما میبافید،
آینده را،
لحظه به لحظه،
تار به تار.
سپاس؟
واژهای کوچک،
برای این وسعتِ بیکران.
سپاس،
از دستانِ گمنامی
که هر روز،
این چرخِ بزرگ را
به آرامی
میچرخانند.
بیوقفه.
#خلیلالله_باقیزاده ۴شهریور ۱۴۰۴
کیانشهر
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
نامهای به نور (به پیامبر رحمت)
ورایِ آنچه فهمِ ما تواند دید،
منبعِ همه صداها،
و آغوشِ همآمیزیِ نور.
خاکِ نخستینِ سرشار،
که از تفرقهها،
نقشهای خرد شده بود.
مامور وصل ، تکه ها را فراخواند،
آفرید زبانی از خونِ ریخته در راهِ ایمان.
نَشُد که سَنگِ کوچک،
غرورِ کوه را نَشکند،
نَشُد که قطره،
وهمِ تنهاییِ دریا را نفهمد،
پیش از آنکه نور، همه را به هم بخواند.
تکههایِ یک نقشه،
همچنان پَراکندهگی،
تا آنکه ندایِ وحدت،
همه را به “کلِ یگانه” خواند.
و “امت”،
هویتی انسانی، جامهیِ نو پوشید.
این، “برادریِ روحانی” بود،
جریانی واحد،
از قلبِ رحمانیت،
به ساحلِ انسانیت.
آن مرکزِ جزیرهای،
که گویی همه رو به آن، ‘خدا’ را شناختند،
تبدیل شد به
“قبله” یِ
همه.
همانطور که کلمات،
این آینهیِ صد تکه را،
با نورِ هدایت، دوباره تمام میکنند.”.
و این،
نقطهیِ آغازِ پایانِ تفرقههاست.
#خلیلالله_باقیزاده
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky