eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
29 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
آغوش شعرهای مرا دست کم نگیر گاهی بیا و یک بغل سیر گریه کن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
روزگاری که در آن شادی مجالی بیش نیست قسمت ما از بهشتش سیب کالی بیش نیست آنقدر پا خورده ایم ازسنگ سخت سرنوشت تا که فهمیدیم آزادی ؛ خیالی  بیش نیست خون دلها خورده ایم از عشق و ساکت مانده ایم تا نگویند عاشقان را قیل و قالی بیش نیست از نگاه خسته ی عشاق ؛ دانست این دلم فکر خوشبختی ما ؛ فکر محالی بیش نیست بغض دارد آسمان سینه ها از داغ عشق حاصل عشق و جنون ؛ رنج و ملالی بیش نیست ✅️عضوکانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
. مست‌ چشـمان سیه میخانه میخواهد چڪار              دل به سودا داده ای            ڪاشـانه میخواهد چڪار...... غـمـزه ی چشم سیـاهت‌              دل زعـالم می بـرد                 باده نوش چشم تو               پـیمانه می خـواد چڪار....... (ناصح) 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
10.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بر سفرهٔ شب‌ها عسل تنهایی است بر شاخهٔ لب‌ها غزل تنهایی است آغوش تو سرمای زمستان دارد گرمای دلم از بغل تنهایی است ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
« شده آيا که غمی ریشه به جانت بزند ؟ گره در روح و روانت به جهانت بزند ؟ » شده در خواب ببینی که تو را قرض کند ؟ بروی وَهم شوی تا که تو را فرض کند ؟ شده در گوش ِ تو گويد که تو را باز تو را…؟ نشوم فاش ِ کسی تا که شوم رازْ تو را …؟ شده آغوش شود تا که هم آغوش شوی ؟ گره ات باز کند تا که تو خاموش شوی ؟ شده یک شب برود تا که روی در پی او ؟ که تو فرهاد شوي تا بشوی قصه ی او ؟ به همان حال بگویی که تو مجنون ِ منی به تو بیمار شدم تا که تو درمون ِ مني شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد ؟ گره ات کور شود غم به روانت برسد ؟ که روی دیدن ِ او تا که کمي شاد شوی بروی در بغلش تا که تو آباد شوي که بگويد که تو تعریف ِ همان عشق ِ منی بروی یا نروی هر چه شود جان ِ منی گره ات باز کُنَد تا که تو بینا بشوي که غمت باز شود تا که تو معنا بشوي شده اما تو نبودی شده اما که چه دیر گره ای کور شدم تا که شدی یک دل ِ پير : « همه در خواب ولی عشق ِ تو بیدار بِماند همه پل های دلم بی تو چو دیوار بِماند من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی همه عاشق شدنم رفت تو منظور ِ منی که تو رفتی و دلم بی تو همان سنگ شدُ همه این عشق رَوَد تا که دلم جنگ شدُ نکند بد بشود آخر ِ این قِصه ی بد نکند تلخ شود آخر ِ این غُصه ی بد » 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥 🌷 فاطمه از دیدار خداحافظی پویان،وقتی مطمئن شد حرفهای پویان حقیقته، تصمیم گرفت کلاس های دفاع شخصی شرکت کنه، تا اگه لازم شد بتونه از خودش دفاع کنه. پنج ماه بود که این کلاس ها رو مرتب شرکت میکرد.بخاطر همین قدرتش بیشتر شده بود. همونجوری که به سرعت از افشین دور میشد تو دلش با خدا حرف میزد. خدایا با چی امتحانم میکنی؟ با آبرو؟ با صبر؟ با ایمان؟ با توکل؟ نمیدونم امتحان اصلی‌ت چیه.تا الان که خیلی سخت بود.بازهم کمکم کن. سوار ماشینش شد و به امامزاده رفت. خیلی دعا و گریه و توسل کرد.کاری که این روزها و شبها زیاد انجام میداد.ولی بعضی وقت ها شرایط واقعا براش سخت میشد. افشین،فاطمه رو تعقیب میکرد. فاطمه هر روز دانشگاه میرفت.عصر باشگاه میرفت.نماز مغرب رو مسجدی که سر راهش بود،میخوند.بعد میرفت خونه، گاهی حنانه،دختر عمه ش که شش ساله بود رو سوار ماشینش میکرد و به خونه شون که چند خیابان پایین تر بود، میرساند. فاطمه از ماشین پیاده شد، تا برای حنانه بستنی بخره.وقتی برگشت، حنانه نبود.به خیابان نگاه کرد،نبود. به پیاده رو نگاه کرد،نبود.تمام مغازه های اطراف رو گشت،نبود.از نگرانی چیزی نمونده بود سکته کنه.اونقدر پریشان بود که آدم های دیگه هم متوجه شدن و دورش جمع شدن. فاطمه عکس حنانه رو بهشون نشان داد و هرکدوم یه طرف دنبالش میگشتن.اما هیچ خبری از حنانه نبود. یک ساعت گذشت. گوشی فاطمه زنگ میزد.عمه ش بود. حتما نگران شده بود.فاطمه نمیدونست چی بگه. تماس قطع شد. با امیررضا تماس گرفت و بریده بریده جریان رو تعریف کرد. نیم ساعت بعد امیررضا رسید. از دور فاطمه رو دید که مثل مرغ سرکنده اینور و اونور میرفت و گوشی همراه شو به آدم های دیگه نشان میداد. صداش کرد. فاطمه وقتی امیررضا رو دید روی زانوهاش افتاد.امیررضا سریع رفت پیشش. -چی شده؟!! باور نکرده بود حنانه گم شده باشه. حنانه بچه باهوشی بود،میدونست که نباید بی خبر از ماشین پیاده بشه. امیررضا با حاج محمود و پدر حنانه تماس گرفت.خیلی زود پدرومادر فاطمه و پدرومادر حنانه رسیدن.فاطمه وقتی چشمش به عمه ش افتاد،دلش میخواست از خجالت بمیره.عمه فاطمه هم وقتی حالش رو دید چیزی بهش نگفت. امیررضا و پدر حنانه به کلانتری رفتن. بقیه هنوز تو خیابان دنبالش میگشتن. ساعت های سختی بود،برای همه. شب از نیمه گذشته بود، که همسایه حاج محمود تماس گرفت و گفت دختر بچه ای بیهوش جلوی در خونه شون افتاده.حاج محمود و زهره خانم و فاطمه و عمه ش سریع به خونه رفتن. افشین تو کوچه منتظر بود. جلوی در خونه بودن که برای فاطمه پیامک اومد.شماره ناشناس بود.نوشته بود: -این بار حالش خوبه. گوشی فاطمه از دستش افتاد. وقتی حنانه رو دید محکم بغلش کرد. هیچی نمیتونست بگه.از همه شرمنده بود.رفت اتاقش و نماز میخوند و از خدا کمک میخواست. فردای اون روز به دانشگاه رفت. افشین سر راهش ایستاده بود و با پیروزمندی نگاهش میکرد. فاطمه نگاه حقیرانه‌ای بهش انداخت و رفت.افشین عصبی‌تر از قبل شد. چند روز بعد فاطمه و مریم... ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهـی⭐ یـاورمان بـاش تامحتاج روزگار نباشیم همدممان باش تا که تنهای روزگـار نباشیم کنارمان بمان تا که بی کس روزگار نباشیم وخدایمان باش تا بنده این روزگار نباشیم آرامش شب نصیبتون⭐️ 🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون خوش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح است ببین باز تو را می خوانم از خود همه را به غیرِ تو می رانم 🌷☘ سلام صبحت بخیر ☘🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
صدای درون تو... - صدای درون تو....mp3
3.61M
صبح ‌ یکشنبه‌ 3 دی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ای یادگار خیس خیابان خوش آمدی تکرار ناب قصهٔ باران خوش آمدی بر باغ خاطرات دلم برف نو ببار صبحت به‌خیر، فصل زمستان خوش آمدی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ما نه سقراط، نه افلاطونیم منطق و فلسفه ی اکنونیم هر چه همرنگ جماعت بشویم باز هم وصله ی ناهمگونیم از تماشای انار لب رود سیر چشمیم ولی دلخونیم من و آیینه به هم محتاجیم من و آیینه به هم مدیونیم به طوافم مبر ای سرگردان ما از این دایره ها بیرونیم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ای کاش خودت بیایی آقا! تا به نام تو خدائی نکنند !!! مردم شهر همه قاضی اوّل شده اند کاسه ی داغتر از سبط پیمبر شده اند غیبت آزاد شده نقل محافل شده تهمت به خدا!!! حرمت خانه ی کعبه .... چه بگویم بالاتر از آن سیبل شده رنگ بندی شده ایّام همه مثل پائیز ولی بگذریم.... زیبا نیست ای کاش خودت را برسانی.... آقا 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky