❤ سخن دل ❤:
مضطر شده دلهامان ، بازآ به وطن مولا
یعقوب و زلیخاهت ، مائیم بیا یارا
شمعی تو به شبهایم ، دیدار تو میخواهم
پــروانه شدم یارا ، آتش بزدی دل را
بر لوح دلم نقش است آن صورت زیبایت
بی نور جمالت شد خامُش همه این دنیا
بر پیکر این دنیا چون جان به تنی ای جان
عالم شده حیرانت ای نور خدا بر ما
فرما نگهی بر ما ، ای حاضر و وی غايب
تا نور تو را بینیم آن پرتو جان افزا
آن خال لبانت زد بر خانه ی دل آتش
چون کعبه ی دلها شد آن خال لبت
جانا
#علیرضا_دارآفرین
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
با شیطنت مدام، آمد پاییز
بر روی لبش سلام، آمد پاییز
در جیب خودش بارش باران دارد
با "برکت ناتمام" آمد پاییز...
#مهتاب_بهشتی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
هر چند روی شانه اش باران گرفته
چتر محبت بر سر مامان گــــــــــرفته
رویای هـــــر روز کلاس اولــــــــــــم بود
آری پدر با اسب آمد نــــــــــــــان گرفته
#صفيه_قومنجانی
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
(هفتهی دفاع مقدس گرامی باد)
#آن_روزها
خوشا روزهایی که آسان گذشت
به صدق و صفای فراوان گذشت
چه خوش بود آن روزگاران دور
که در سینهها عشق بود و سُرور
چه خوش بود آن روزهای قشنگ
که حرفی نبود از نفاق و ز جنگ
اگر بعدها ناگهان جنگ شد
و ایران ما ، ناهماهنگ شد
همه فتنهها بود از غربِ دون
خصوصاً ز اِمریکه بدشگون
سگی را علَم کرد و بیداد کرد
علیه وطن بانگ و فریاد کرد
بناگاه شد حملهور بر وطن
چو اعراب جاهل ز عهد کهن
تعرّض نمودند بر خاک ما
ز غفلت به مردان چالاک ما
چه خونها که کردند در شیشهها
شغالان درمانده در بیشهها
چه شیرافکنانی که در آن زمان
تقابل نمودند با روبهان
زمین وطن را شط ِ خون گرفت
چه جانها که صدّام ملعون گرفت
در آخِر پس از هشت سال غمین
برفتند از خاکِ ایران زمین
وطن شد گلستان ز خون شهید
ز بس لاله در خاک ایران دمید
:::
چو بگذشت زآن روزها بیست سال
چه گویم به جز آه و رنج و ملال؟
پس از آنهمه خون که جاری شده
درخت وطن ، آبیاری شده
چرا میوهی تلخ بار آورد؟
چرا آبروی وطن را بَرد؟
درخت وطن را چرا سایه نیست
چرا بهر این مَردم آسایه نیست؟
چرا مظهر وحدت و ائتلاف ـ
فقط بر سر خود کشاند لحاف؟
درین خاک گویا خطایی شده
به خون شهیدان جفایی شده
مدیر وطن! لحظهای گوش کن
فروش وطن را ، فراموش کن
مشو بیجهت پیروِ اجنبی
که پیداست ازچه به تاب و تبی
چو خواهی وطن را بپاشی ز هم
خیانت نمایی به مُلک عجم ـ
به «برجام» بستی دلِ کج خیال
که حاصل ندارد به غیر از ملال
ز بس که ز بیداد تو خستهام
دل از مثنوی بر غزل بستهام
:::
مكن داد و بیداد و توفندگی
برون كن ز سر جهل و یکدندگی
مزن تیشه بر ریشهی این وطن
که فردا نیفتی به شرمندگی
بپرهیز از تهمت و افتراق
نما اجتناب از پراکندگی
مباش اهل زهدِ ریا و دروغ
حذر کن ز داغ سر افکندگی
ز افتادگان دست گیری اگر
شوی مایهی فخر و بالندگی
چو خواهی موفق شوی در امور
به درگاه خالق ، نما بندگی
که جز راه حق هرکه پوییده است
ز کف داده آسایش و زندگی
:::
الا هموطن! چشم خود باز کن
پیام دل خسته احراز کن
چرا رنگ بازد حجاب و عفاف؟
چرا رفته از دستِ ملّت کلاف؟
چرا روسری زنان ، باز شد؟
مگر حیلتی دیگر آغاز شد؟
چرا شور اسلامی از یاد رفت؟
چرا ریشها نیز بر باد رفت؟
چرا خودفروشی فراوان شده؟
چرا خوی دَد خوی انسان شده؟
چرا رَخت بسته وفا از وطن؟
چرا نیست دیگر کسی مؤتمن؟
چرا دور گشتیم از رسم خویش؟
چرا سینهی مادران گشته ریش؟
چرا ما گدای اروپا شدیم؟
ز مُدهای بیگانه جویا شدیم؟
چرا پیرو کافران گشتهایم؟
چرا مات و حیران و سرگشتهایم؟
چرا ما دچار دوبینی شدیم؟
خریدار اجناس چینی شدیم؟
چرا خویشتن را به غفلت زدیم؟
چرا گام در راهِ ذلت زدیم؟
چرا چشم بر فتنهها دوختیم؟
ببین ناگهان تا کجا سوختیم؟
ز دامان آلوده چیزی مجو
ز شرم و حیا هیچ چیزی مگو
چو ناموس خود را فروشی به مُد
ضرر کردهای بیخرد ! خود بخود
که گوید کلاساست این زندگی؟
بوَد داغِ مُهر سر افکندگی
تعصب به ناموس، مردانگیست
ندارد کس آن را اگر، مَرد نیست
مَرو راهِ غرب ای تو گمکرده راه
که در پیش پای جهان کنده چاه
چهی كه تو را سوی دوزخ ره است
كه بیشک سزاوار هر گمره است
چرا اعتیاد این بلای جهان ـ
فتاده به دامان نسل جوان؟
چه خوش بود آن روزگاران دور
که در هر سری فکر بود و شعور
نه سیگار و قلیان و تریاک بود
نه مشروب و معتاد کنیاک بود
اگر بود بین جوانان نبود
چنین معضلاتِ فراوان نبود
چه گویم از آن روزهای قشنگ
که امروزه گشته مُبدّل به ننگ
الا ای جوان! در خود اندیشه کن
فرار از رفیقان بی ریشه کن
چو عمر گرانمایه از دست رفت
دگرباره آن را نیاری به دست
مَرنج از سخنهای امروزِ من
که آگهْ نِئی از غم و سوز من
که اشعار من، غصهی دل بوَد
یکی قطره از بحر مشکل بوَد
اگر (ساقی) این قصه آغاز کرد
ز عهد گذشته ، سخن ساز کرد
تو را خواست پندی دهد رایگان
که از مکر شیطان شوی در امان
مشو غافل از خویش و هشیار باش
ز رخوت برون آی و بیدار باش
که شیطان تو را آبرو میبَرد
تو را خامش از هایوهو میبَرد
به خاک مذلت زند آدمی...
به هر خانه کوبد سیه پرچمی
شعف رخت بندد ز هر خانهای
نمانَد جوانی ، به کاشانهای
نباشد جوانی سترگ و غیور ـ
که دافع شود بر وطن با غرور
شود مالکُ المُلکِمان اجنبی
بسوزد وطن را ، ز لامذهبی
شود خون پاکِ شهید وطن
بدینگونه پامال مکر و فتن
دوباره بگویم به صوت جلی
که آیینهی دل ، کنم منجلی :
خوشا روزهایی که آسان گذشت
به صدق و صفای فراوان گذشت
چو آن روزها را به یاد آورم
فزون میشود رنج و درد سرم
ولی یاد آن روزها هم به خیر
که با مرغ دل مینمودیم سیر
چه خوشحال بودیم و آسوده ما
فسوسا که طی گشت، آن روزها
#سيدمحمدرضا_شمس (ساقی)
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا شبی از غصّه ای بیدار بودی؟
تا صبح از زخم دلت خونبار بودی؟
درسینه یک آتشفشان احساس کردی؟
از گرمی اش آیا شبی تب دار بودی؟
حس کرده ای نائی نمانده در وجودت؟
بی تاب تر از بدترین بیمار بودی؟
دلتنگِ لیلای خودت هی گریه کردی؟
مجنون صفت خیره به یک دیوار بودی؟
پای پیاده غرق رویا در ترافیک
عامل برای سدّ یک بلوار بودی؟
تنگ بلور صبر تو آیا شکسته؟
از عالم و آدم توهم بیزار بودی؟
شبها پناهت کوچه های سرد بوده؟
دلخوش به نور و آتش سیگار بودی؟
آیا شده گم کرده باشی زندگی را
در فکر مرگی زودرس با دار بودی؟
من پادشاه کشور مهر و وفایم
ای بی وفا بانوی این دربار بودی
در انتظارت مثل سروی زیر برفم
آخر چه میشد فکر یک دیدار بودی
#مهدی_ملک
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
ای خفته در دیبای خون ببریده از دنیای دون
رفتی و خونین پیکرت دور از دو چشم مادرت
درخاک وخون غلتان شده چون نورحق تابان شده
رفتی تو با نور حسین گشتی تو منصور حسین
مانند نوری ای شهید گمنام مشهوری شهید
ای کشته در راه ولی مانند مولایت علی
جانت فدا کردی ولی عالم ز نورت منجلی
تو لا فتا الا علی گفتی و آن مولا علی
دستت گرفت مولای دین ای یارحق رویش ببین
لبخند مولا یار حق دیدی و رفتی دار حق
ای جان ما از جان بگو از وصل وازهجران بگو
آن لحظه ی جان دادنت پرواز روح و رفتنت
چشمت مگر مهدی بدید هستی ز تو مستی بدید
ای خاک تو مهر نماز بر قلب ما مهرت نیاز
با ما بگو چشمت چه دید چشمان مولا را بدید
چشمان مولا دلرباست مژگان او جان را بلاست
جام بلا دیدی بگو در کربلا دیدی بگو
چشمت به جام او فتاد؟ قلبت به دام او فتاد؟
اسرار حق دیدی مگر این سان شدی توجلوه گر
با نور او راهی شدی در بحر او ماهی شدی
بر کوه دل سینا شدی بر ذات حق بینا شدی
سینای ما قبر شماست بر درد دل آنجا دواست
دردم بود هجران دوست ابن الحسن درمان اوست
مولا بیا جانان بیا بر بّرِ ما باران بیا
ای مه بتابان نور حق این تشنگانت مستحق
ای شمس و مصباح هدی وی نور تو نور خدا
ای نرگس باغ بهشت وی شاهد نیکو سرشت
یک لحظه ای فرما نظر در وادی این خیر وشر
خیرم بود راه امام بر ما شده حجت تمام
شد رهبرم سید علی بر مصطفی گشته وصی
ای قائم آل علی جان تو و جان علی
یاری نما سید علی آنکس که شد بر ما ولی
#علیرضا_دارآفرین
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
آنجا که به عشاق دهی درد محبت
دردی هم از این
عاشق دلخسته دوا کن
#شهریار
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
بر روی لب نفرین و در دل هست تحسین
اهل نفاقم کردهای ای عشق بس کن
#پریسا_مصلح
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
#پاییز رسید ... شاهِ با تاج و تخت
گرما الکِ غرورش آویخت به رخت
نارنجی و زرد کرده بر تن جنگل
#مهر آمد و شد کلاس بندی درخت
#حسین_جعفری
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
بزن مطرب تو بر جانم که جا ماندم ز یارانم/قدح پر کن تو ای ساقی ز اشک چشم گریانم
شدم غافل ز یارانم همه رفتند از گردم
کنون بی یار و تنهایم در این گردونه نالانم
#علیرضا_دارآفرین
به مناسبت هفته ی دفاع مقدس🌷
به یاد پاسدار شهید اکبر سوری🌷
یادش گرامی راهش پر رهرو🙏
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
6_144239435052620403.mp3
2.86M
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🎙. #ایوان_بند
🎼 دلبری کنم 💞💕
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky