eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
673 دنبال‌کننده
2هزار عکس
285 ویدیو
16 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
در حریمت با تو چون دل راه یافت در کنار خویشتن، الله یافت گر چه راه حق بسی سخت و دراز دل برای وصل تو، کوتاه یافت در تو چون وصل خدا را یافت دل این جهان را جملگی آگاه یافت کوه علم تو که بر ما شد عیان عقل، علم دیگران، چون کاه یافت تو همان سری که در عرش خدا فاطمه در پیش خود، دلخواه یافت نام تو معصومه شد، چون عشق او در دلت، با نور زهرا، جاه یافت زائرم، اندر حریم قدس تو عشق را این دل گه و بیگاه یافت کاش عمرم در کنارت می گذشت تا بداند دل، تو را همراه یافت عاقبت گر دل نداند شأن تو راه، او را تا أبد ،گمراه یافت @shaeranehowzavi
(در سوگ رئیسی که خادم مردم بود) درد پشت درد اما استوار گر چه دلهای مریدان بی قرار آفتابی روز و شب تابیده است تا نماند نور او در استتار سبز می گردد ز راهش هر امید او نوید عاشقان سر به دار با شهادت، یاد او جاوید شد عشق هم با نام او شد ماندگار خادم مردم، مرید رهبری مانده از وی در دل ما یادگار عاقبت گردید روشن بیدریغ غربت گل در نگاه روزگار گر مروت خاستگاه عشق یافت می شود در حرمت او آشکار @shaeranehowzavi
شهادت وصل جانان است، مُردن در گسستن ها شهیدان زنده تر هستند، با از خود گذشتن ها بگو ما را نترسانند از مرگی که پیروز است که ما پیروز مندانیم، با هر گونه رفتن ها غبار از راه بردارید، آسان می شود دیدار نشاید بیش از این ماندن، در این حجم نرفتن ها نه یک جام از شهادت، با هزاران جام می دانم شکوفا می شود جان ها، در این بزم شکفتن ها خبر آمد که فخری_زاده ها رفتند و ما ماندیم اسیر حرف ها و گفتگوها و نوشتن ها زبان در کام خاموش و سخن در واژه ها حیران هزاران درد می تازد، بر این زخم نگفتن ها کجا قاسم، کجا همت، کجا مردان با غیرت کجا هستند یاران و سواران و تهمتن ها کجا آن سید خادم، بجز در دل نمی یابم قیام خویش را آموخت، حتی در نشستن ها هزاران رزمجو آماده ی رزمند تا پایان در این میدان، نمی باشد،علی، یک لحظه ای تنها @shaeranehowzavi
میان خادم و نادم، پلی از عشق بر پا شد تمام ملت ایران از این هنگامه، شیدا شد نمی دانم چه‌ها کرده است این سید که در پایان مرید و عاشقش شاه خراسان اینچنین ها شد چنان در نوکری از خویش بیخود شد که خود یابد و در پایان چنان شد، تا مقام خود بدینجا شد سیه رویان بی وجدان، هنوز اندر تو حیرانند که ملت اینچنین آگه، مقام تو به اعلا شد ندامت کمترین اخلاق شایسته است در حقش شفاعت عاقبت با عشق او، اینگونه اعطا شد رضا جان در خراسان شد پذیرایش که می داند که جای عاشقان در بارگاهش، پیش وی جا شد @shaeranehowzavi
تو در کدامین سمت نیستی رکوع کردم در برابر عشق تو که ابدی است وضوی من از طهارت ناب تو بود و به احیا گذراندم شبی که در آن عروج کردی شبهای من همه ی شبها پس از تو، شبهای قدرند و سجدگاه من قبر مطهر توست و روی تو قبله گاه من تو در کدامین سمت نیستی؟ بلندای قامت تو در همه سو پیداست عطر وجودت تمام ابدیت را فرا گرفته است و روح خدایی تو همیشگی است @shaeranehowzavi
(نفس های لاله ها) ای آفتاب غمزده در فصل نارسی برخیز، تا نفس آید، ز هر نفسی روح خزان و خشکی عشق و نگاه سرد تاکی دمیده در تن بی جان هر کسی این خانه جایگاه نفس های لاله هاست دور است از در این خانه هر خسی اینجا طلای جان همه از برادری است هرگز مباد زر شود از کینه ها مسی این درد شانه های توانمند دیده است قامت بلند گشته از این دردها، بسی @shaeranehowzavi
(برکۀ غدیر) هیهات لحظه ای من، ترک علی نمایم در پیش او که هستم، یعنی که با خدایم اندر طواف بودم، با او درون کعبه با سعی در کنارش، در مروه و صفایم در هجرت پیامبر (ص) بر بسترش چو خوابید از لحظه های آن شب، هرگز ندان جدایم در کارزار خندق، او بود منجی ما گویی که نیست جز او، در هر کجا شفایم آیینه های باطل، چون با علی شکستند صد آفرین، شنیدم،‌ هر بار، از خدایم جبریل لافتی گفت در مدح آن غضنفر الا علی مگر هست، جز شیر لافتایم همراه اهل بیتش (ع) زیر کسا نشستم عمری است با چنان عشق، در زیر آن عبایم بر برکۀ غدیرش دستم به دامن اوست با حضرت پیامبر (ص) همراه او سرایم مولای هر کسی من، بودم، علی امیرش اکمال دین اسلام، امروز، می نمایم هرگز نشد ندایش خاموش چون علی هست پژواک آن ندا هست، همراه،‌ با صدایم @shaeranehowzavi
(تمنّای سؤال) (در سوگ مادر پهلو شکسته) در مذهب ما عشق حلال است، و به صد بار گفتم که چنین عشق به آن یار حلال است آن یار بدانست دلم در گرو اوست دل کندن من از رخ او امر محال است هر ماه که شب نور بیفروخت به عالم از چهره ی او، نور گرفته، به کمال است خورشید اگر تابش خود را به جهان داشت از نور جبینش، که به هر جلوه، جمال است در وادی این عشق دلم خسته نگشته است هر لحظه ی این ره، به خدا، عین وصال است در راه، اگر راه، به داد دلت افتاد خود دان که بدور است ز هر وهم و خیال است هر عشق که در سایه ی او دل برباید در سینه ی عشاق ز هر نور، زلال است آنجا که جواب تو به دنبال سؤالی است عالم همه تسخیر تمنای سؤال است @shaeranehowzavi
(مشرق عشق) روزگار سیاه می بینم رنگ و روی تباه می بینم عالمی در پناه نفس لئیم پر فساد و گناه می بینم با چنین بازی و هوس بازی مات، سرباز و شاه می بینم خوبی و پاکی نگاه شریف سالها بی پناه می بینم در لجنزار پر تعفن و پست عده ای در رفاه می بینم این همه گفته ام ولی روزی می رسد، با نگاه می بینم خواهد آمد یکی ز مشرق عشق در کنارش سپاه می بینم این جهان را به یمن مقدم او به خدا روبراه می بینم @shaeranehowzavi
(بس کن ای دل) بس کن ای دل در پشیمانی، چه سودی می‌بری؟ عشق را خواهی به پنهانی، چه سودی می‌بری؟ سفره ی دل گر نباشد پهن همچون باغ سبز گر کنی دعوت به مهمانی، چه سودی می‌بری؟ چون نباشی عاشق و هرگز نجوئی درد و رنج با تظاهر در مسلمانی، چه سودی می‌بری؟ در زمین دل اگر بذری نداری در نهان آسمان هم گر چه بارانی، چه سودی می‌بری؟ گر که نابینا بُدی بر خلق و غرق خود شدی پیرهن خواهی ز کنعانی، چه سودی می‌بری؟ گر غم انسان نداری در عیان و در نهان گر چه داری نام انسانی، چه سودی می‌بری؟ گر ندارد  خانه ات نقشی ز ایوان طلا در خرابات از نگهبانی، چه سودی می‌بری؟ در دعایت گر فرج جائی ندارد، عاقبت گر چه او را دائما خوانی، چه سودی می‌بری؟ @shaeranehowzavi
علی ای خدای دلها علی ای خدای دلها، تو نشان کبریایی تو کمال قدرت و علم و درایت خدایی نتوانمت خدا خواند که خود بنده ی حقی نتوانمت بشر گفت که از خلق سوایی نه بهشت، بی تو فردوس شود، برای مؤمن نه بدون تو بهشتی، بشود به هر کجایی تو نمونه ی خدا، روح پیامبر، به حقیقت نَبوَد بین تو و روح خدا هیچ جدایی کوثر از لطف تو جاری است درون قلب عالم و بدون عشق مولا نَبَرد دلی صفایی با کدام آیه باید برسم به کوی مولا که کتاب حقتعالی همه نسخه ی ولایی به خدا، خدا ندانی اگرت علی نداری که بجز علی ندارم بخدا من آشنایی @shaeranehowzavi
غسل بصیرت باید به سمت عشق سفر کرد با خلوص بگسست رشته های تعلّق و پاک شد خاموش گشت و از هیاهو برید و رفت تا قله های سوختن و خاک خاک شد با فتنه های نفس بجنگید در عیان شورید سخت و به پرواز لن تراک شد آماده گشت، رفت، تأمل فرو کشید در راه او بُرید نَفَس، چاک چاک شد باید نهاد غسل بصیرت و پر گرفت ترديد لحظه ای، بیشترش، سوزناک شد @shaeranehowzavi