eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
672 دنبال‌کننده
2هزار عکس
285 ویدیو
16 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
بند چهارم: رسید قصه به اینجا! توان گفتن نیست سکوت کن دل تنگم! زمان گفتن نیست مخواه روضه بخوانم، شکسته‌تر بشوم مخواه قصه بگویم که جان گفتن نیست مپرس از عطش کودکان، که می‌میرم مخواه پاسخ آن را، زبان گفتن نیست چگونه از تو بگویم امیر بی سر من؟ میان این‌همه غوغا، امان گفتن نیست تو آفتاب زمینی اگرچه بر نیزه تو سر بلندترینی اگرچه بر نیزه @shaeranehowzavi
بند پنجم: به هر کجا که قدم می‌نهم پر از دام است جهان، بدون تو در هاله‌ای از ابهام است چنین که روی تو شمشیر می‌کشند اینان گمان کنم که دگر وقت مرگ اسلام است تویی قصیده‌ی بی‌انتهای عشق‌نوشت جهان بدون تو یک شعر رو به اتمام است بریز باده که مست توایم، آتش‌دست بریز، روزی هر سال ما از این جام است محرم است و دل عاشقان تو خون است دلم هوایی هفتاد و چند مجنون است @shaeranehowzavi
بند ششم (آخر): هزار سال گذشته‌ست و نام تو باقی‌ست هنوز در دل دنیا کلام تو باقی‌ست میان این‌همه میخانه، این‌همه مستی چقدر جام شکسته‌ست و جام تو باقی‌ست کبوتران تو هستیم، جلد بام توئیم که بام‌ها همه آوار و بام تو باقی‌ست هزار سال گذشته‌ست از شهادت تو هنوز در سر ما انتقام تو باقی‌ست علی‌الدوام پر از مستی نگاه توئیم اشاره کن گل زهرا، که سر به راه توئیم @shaeranehowzavi
🥀 ما از خیال دیدن هم مست بوده‌ایم ما یک گناه ساده از این دست بوده‌ایم در بین جاده‌های جهان نام ما نبود ما کوچه‌های کوچک بن‌بست بوده‌ایم ما را ندیده است کسی در کنار هم ما نیست بوده‌ایم اگر هست بوده‌ایم آری! صدای شادی ما ناشنیدنی است در جمع دست‌ها همه یکدست بوده‌ایم ما را نخوانده است کسی هیچ‌گاه، آه در نامه‌های گمشده پیوست بوده‌ایم @shaeranehowzavi
🥀 دخیل بسته‌ام امشب به روشنای ضریحت نشسته است دلم بی‌قرار، پای ضریحت ‌ کبوترانه به دور حریم تو به طوافم چه آسمان قشنگی‌ست لابلای ضریحت ‌ چقدر بوسه که نذر تو شد برای تبرّک چه زخم‌های عمیقی‌ست، جای‌جایِ ضریحت ‌ نسیم می‌وزد آرام، بوی عشق میآید عجب شکوه شگفتی‌ست در هوای ضریحت تو را به سجده نشستند آسمان و زمین هم چرا که آخر عرش‌ست ابتدای ضریحت ‌مرا نمی‌طلبی سال‌هاست شاه خراسان! خیال من زده زانو دوباره پای ضریحت... @shaeranehowzavi
فدای دین خداوند خون فاطمه شد دریغ و درد که دنیا بدون فاطمه شد @shaeranehowzavi
مثل انارهای ترک خورده در سررسید زخمی دوران‌ها جاری شدیم در دل تنهایی جاری شدیم در شب طوفان‌ها وحشت دویده بود به رگ‌هامان از ما چه ماند؟ خون شتک خورده می‌رفت تا غروب فراموشی در ما امیدهای ترک خورده تبدیل می‌شدند در این دیجور فریادهای‌مان به سکوتی تلخ در انجماد همهمه‌ها دیدیم در کثرتی بزرگ، سقوطی تلخ ما بیت‌های گمشده‌ای بودیم از یک قصیده‌واره‌ی شور انگیز در ما بهار شعر به زردی رفت پاشید روی دفترمان پاییز اما هنوز روزنه‌ای از نور در جان شب گرفته‌ی ما باقی‌ست ما آتشیم در دل خاکستر در این سکوت سرد صدا باقی‌ست @shaeranehowzavi
از این رگان یخ زده خون می‌کشی که چه؟ داری مـرا بــه مـرز جنون می‌کشی که چه؟ تسلیـم توسـت ایــن مــن تنهــای بـی‌سپــاه شمشیــر از نیــام بـــرون می‌کشی که چه؟ @shaeranehowzavi
ای با جهان به صلح رسیده با ما به صلح باش دمی چند گاهی نگاه کن که ببینی ما را احاطه کرده غمی چند در خلوتیم و راه گریزی از این حصار تنگ نمانده است مهمان کن این خیال‌ترین را گاهی به دلخوشی، قدمی چند ما را امید نیم‌نگاهی - از آن دو چشم مست؛ تمناست در انتظار، بلکه ببارد - از چشم‌های تو کرمی چند گیسوی تو اگرچه پریشان گیسوی تو اگرچه پر از شب ما زنده‌ایم تا که بمانیم گم‌گشتگان پیچ و خمی چند مانی تو را به نقش درآورد سعدی تو را به شعر درآورد باشد که یادگار بماند در وصف چشم تو قلمی چند... @shaeranehowzavi
از تار و پود یخ زده خون می‌کشی که چه؟ داری مرا به مرز جنون می‌کشی که چه؟ تسلیم توست این من تنهای بی‌سپاه شمشیر از نیام برون می‌کشی که چه؟ با تو وصال نیست میسر بگو مرا - هرشب به وعده‌ای به درون می‌کشی که چه؟ من قرن‌هاست بی تو ترک خورده‌ام، مرا - بیرون از انبساط قرون می‌کشی که چه؟ این خسته را که ذره‌ی جانی نمانده است - داری به کارزار، کنون می‌کشی که چه؟ @shaeranehowzavi
دلتنگ می‌شوی و زمان چرخ می‌زند دور سرت تمام جهان چرخ می‌زند بی تابی تو دست خودت نیست، عاشقی حول تو بغض با هیجان چرخ می‌زند دلبسته‌ی نگاه کسی می‌شوی و بعد - نامش مدام روی زبان چرخ می‌زند یک گوشه می‌نشینی و حرفی نمی‌زنی در سینه‌ات فقط ضربان چرخ می‌زند آن‌قدر خسته‌ای که از این شهر می‌روی غم از غم تو ناله‌زنان چرخ می‌زند از شهر می‌روی که نبیند کسی تو را در جستجوت نامه‌رسان چرخ می‌زند پیدا که می‌شوی به تو یک نامه می‌دهد یکباره در تو فصل خزان چرخ می‌زند «من لایق تو نیستم!» این متن نامه است دور سرت تمام جهان چرخ می‌زند @shaeranehowzavi
در وسعت ناگهان این جمعیت من مانده‌ام و خزان این جمعیت وقتی همه باشی بروی معلوم‌ست تنهایی من میان این جمعیت @shaeranehowzavi