#مدح_مـیلاد
#امام_جواد_علیه_السلام
((یا جوادُ الائمه اَدرکنی))🍃❤️🌹
وقتــی رقم زد شب ، رُخِ ماهِ درخشـان را
بی اختیــار اشکــم ، قلم زد شعر باران را
مهتاب ، گویا رنگ دیگر بود در چشمــم
می ریخـت بر روی تنِ شب ، نور یزدان را
مهتــاب نَه...نُهْ اَختر از افـلاک می تابیـد
تا بشکنــد تاریکـــیِ شبهــایِ انســان را
امشب فلک انگار با دست خودش می چید
بر رشتــهٔ تسبیــح خود نـُهْ دُرّ غلتــان را
از سمت خورشید نهــم ، فوّاره می زد نور
زیــرا تـلاوت می نمـــود آیــات قــرآن را
بالا نشیــن! نجـم نهـم! خورشیــد یعنی تو
گرمای دستان تو می بخشد به تن ، جان را
جود از وجودِ جاریِ دستِ تو می جوشد
دستـت در آورده به زانـو ، بحــرِ احســان را
نامـت چه زیبــا می نشینــد بر غــزلهـایم
بخشیــده ای صد اعتبار ابیات دیوان را
شمس نهم ! دُردانهٔ شمس الشموسی تو
در بَهجــت آوردی دلِ خورشیـد ایران را
دامان پاک "خیـزران" گل داده چون مریم
عیســیٰ دَمی آورده سلطان خراسان را
خوش می درخشی رویِ دستِ حضرت سلـطان
تابانـدی از یثرب به عالم ، نور ایمان را
دریا شــکافی ، طبــق گفتــار پدر ، آری
اعجــاز تو یاد آورَد ، موسـای عِمــران را
"باب المرادت" خوانده اند ازبس برآوردی
با فضل و جودِ خویش حاجات فراوان را
بر قحطســالی هایمــان ابـر کَــرَم باریــد
خالـی نمـود از سفـره هایمان غمِ نان را
مـوج توســل از دَمِ باب الجــواد امشب
در وَجـد و شـور آورده قلب بیقراران را
صد کاروانْ ، دل ، رهسپار کاظمین توست
تا کربلا راهــی کن آن دلهــای مهمــان را
چشمان خیسم همچنان درگیرِ باران است
تا "کیمیا"یی تر کنی این شعـــر باران را
#رقیه_سعیدی(کیمیا)
#شاعران_اجتماعی
#شاعران_آئینی
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
تقدیم به همه پدران و روح آسمانی پدرم در آستانهٔ روز پدر
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
پدرم چشمـــهٔ نور است ، خدا می داند
قلب او عین بلور است ، خدا می داند
در دل حــادثـه ها صبــر و تحمـل دارد
مهـربانانه صبـور اسـت ، خدا می داند
مثـل آیینــه ، دل ســاده و روشــن دارد
پدر از کینـه به دور است ، خدا می داند
بوسـه بر دست پدر ، حـسّ غریبـی دارد
حسّ دوری ز غرور است ، خدا می داند
دلِ دریــایـــیِ او از دلِ امـــواج بلا
دائمــاً غــرقِ عبـور است خدا می داند
پُرِ موج است، ولی ساحل آرامش ماست
در غم و غصه شکور است خدا می داند
اینکه گفتم پدرم هست ، ولی رفته و نیست
همـــدم اهــل قبـــور است ، خدا می داند
سفــری سبــز ، جــدا کرده پدر را از ما
خــانه اش روضــهٔ نور است ، خدا می داند
باز هم روز پدر ، غیــرِ دلِ خستــهٔ من
همه جا شادی و شور است ، خدا می داند
روزت ای خسته ترین کوه ! مبــارک باشد
روزت ای قلــّــهٔ نستـــوه ! مبــارک باشد
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══
#رقیه_سعیدی(کیمیا)
#امیرالمومنین_حیدر
#پدر
#شاعران_آئینی
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
السلامُ علیکِ یابنت امیرالمومنین🖤
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
بانو ! به احتــرامِ تو، خَم شد قلم زِ دست
تعـظیـم کـرد و نــامِ تو بر دفتـرم نشست
دروصف نام وشأنِ توآنگونه ای که هست
پیــدا نکرد واژه و ، بغض قلــم شکـــست
بردم دوبـاره نـامِ تو ، بانوی قهـرمان!
تا بشکفد به پایِ تو این شعر نیمه جان
بانواگرچه وصف تومقصوداین دل است
اما قلــم زدن زِ تو ، بسیـار مشـکل است
شعرم بدون لطف تودیگر چه قابل است
باز این قلم ،به درگَهِ لطفِ تو سائل است
تا باز خـود ، مـدد کنی از بحـرِ رحمتت
تا واژه واژه صف شود از بهرِ خدمتت
ای آنکــه بــرده نــورِ تو تــأثیـــر آفتـــاب
پنهـــان نموده بَدرِ تو رخســارِ مـاهـتـــاب
ای گوهـــر نجابـت و ای مظهـــر حجــاب
ای وارثِ جلالــتِ زهـــرا و بـوتـــراب
هر زینبـــی که زینــت بــابــا نمـی شــود
هر دختـری که دختــر زهــرا نمـی شــود
پیغمبــری، پیـام تو عیــنِ رســالـت است
یک خطبـه از کلام تو تفسیـر عزت است
شـورِ خـطـابه های تو، آری قیـامت است
سنگینی و وقـار تو ، معنـای عفـّـت است
بانوی عشق و عاطفه ای نهضت آفـرین
بر اوجِ این صـلابـت و صبــر تو آفـرین!
ای یادگار حیدر و، چون مرد ، شــیر زن !
ای مظــهـر صبــوریِ بانـوی مُـمتَـحـــَن
ای غمـگســار غربـت و تنهــایــیِ حســـن
ای یار شــاه بی کفـن ! ای مـادرِ مِـحَـــن
داری نشــان زِ حیـدر و بانـوی بی نشـان
دریا شبیـه قطـره ، تو دریـای بیکــــران
آیینــه دار طلعــت رخشــان فاطـــمـه!
احیــاگـر حقـیـقـت عـرفـان فاطــــمـه!
داری کَرَم ز وسـعــت دسـتان فاطــمـه
زیبنـده گوهری تو به دامـان فاطـــمـه
بـاری اگر تو چـادر خود را تکـان دهــی
یک گوشه از کرامت مادر نشـان دهــی
ای حامـیِ شهـــادت و همســنگـر شهیــد
ای راوی ِ روایــتِ ســـرخِ ســـرِ شهیــد
وقتی که بوسه می زدی بر حنجـر شهیـد
بغضت شکست بی صدا ای خواهرشهید
(ای کشتهٔ فتاده به هامون حسین من)
(وی صیددست وپازده درخون حسین من)
همنـاله با تو ، مــادرِ پهـــلو شکســته هـم
می گفت"یا بُنَــیَّ"و می ریخت دم به دم
همــراهِ گریه های تو، سیــلابِ اشک غـم
می ســوخت خیمــه گاه تو از آتش ستم
با عمقِ درد و فاجعه ، بانوی بی بدیل!
این رنجْنامه ها شده در چشم توجمیل
وقتــی که نوبــتِ دَمِ بُــرّنــدهٔ تو شـــد
دنیــا اسیــرِ خطـبــهٔ کوبـنــده تـو شـــد
حیــدر ، زبان ناطق و گوینــدهٔ تو شـــد
دشمن زِ خطبه های تو شرمندهٔ تو شـــد
می ریخت کاخ دشمنِ دون از کلام تو
آتش به قلب من زده اَلشـّامْ شــامِ تو
سجده به زیر پای تو از "کیمیا" کم است
اشکم ، کنار اشک تو در حدّ شبنـم است
درشــام ، با قیـامِ تو ، غوغای ماتم است
داریم هر چه ، از تو و مـاه محرم است
بنیــان گذارِ مکتــبِ کرب و بـلا شـــدی
تصــویر نـاب آیــهٔ "قالــوا بلــیٰ "شــدی
#رقیه_سعیدی(کیمیا)
#عقیله_بنیهاشم
💠 #شاعران_آئینی
#شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
شهادتامامموسیبنجعفرعلیهالسلام🖤🌹
در غـمِ خورشیــدِ پشتِ ابر ، باران می گریست
ماهتاب ، از این هــلالِ رو به پایان می گریست
در سیَه چالی که دیگر ، روز و شب فرقی نداشت
از فــراقِ رویِ او ،خورشیــد تابان می گریست
کُـنــجِ زنــدان بود ، امّا غــرقِ طوفـــانِ بلا
بود موسی در دلِ امواج و طوفان می گریست
در مناجاتش نوایِ درد می آمــــد به گـــوش
در نمـازش تک تکِ آیات قـــرآن می گریست
هر رکوع و سجده اش از بس که سنگین می گذشت
از خجالت ، حلقهٔ زنجیــرِ بی جان می گریست
جایِ زندانبــان ِ بی شــرم ، از سرِ شـرمنــدگی
بر چنین احوال ، حتی چشم زندان می گریست
روزه داری که میـــانِ سفــرهٔ افـــطارِ او
ناله می زد تازیانه ، سفره ، بی نان می گریست
روزهای واپسـیـن ، رنگ دعــایش فــرق داشت
یاد مادر بود و در سوگش فراوان می گریست
ذکر "یارَب نَجِّنــی مِنْ سِجْنِ هارونُ الرَّشید"
زیرِ لب می خواند و با حالی پریشان می گریست
روز وشـب در انتـظار دیدن معصــومه بود
از غمِ دلتنــگیِ شــاه خراسـان می گریست
با زبــان روزه ، یاد کــربلا بــود ، از عطـــش
روضه می خواند و به یادِ شاه عطشان می گریست
شکر ، دیگر ، دختــرش جـان دادن او را ندید
گرچه با حسرت ، چنان ابر بهاران می گریست
کــربلا ، امّا ســرِ خورشیـــد را بـر نِـیْ زدنــد
پای نیــزه دختـری با آه سوزان می گریست
در ردیف از بس نوشتم گریه را بغضم شکست
"کیمیا" هم در غزل با اشک پنهان ، می گریست
#رقیه_سعیدی(کیمیا)
#غزل_مرثیه
#شهادت_امام_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
#شاعران_آئینی
💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹
می رود همراه خود صدقافله جان می برد
تا مِنای عشـق ، هفتاد و دو قربان می برد
تشنه بودن حرف اول می زند در این سفر
تشنـه کامان را بسویِ بحرِ عرفان می برد
دل به دریامی زند دل می بُرَد از شهر خویش
کشتیِ دلدادگان را سویِ تـوفان می برد
تا وفـاداری کنـد بر عهـد و پیمانِ اَلَسـت
جامِ لبـریز از وفا بر عهد و پیمان می برد
عاشقی یعنی که سر ، بازی برای وصل یار
سـر برای باختـن تا وصـلِ جانان می برد
سر فقط نه ، بلکه او هرآنچه دارد با خلوص
می گذارد برطَبَـق با عشق وایمان می برد
باغبـانِ گلشـنِ این کاروان ، همـراهِ خود
باغی از آلاله هاو یاس و ریحان می برد
او بـرای قحطیِ آب و سکوتِ ابرها
چشمه های اشک را درسوگِ باران می برد
شاه با"هَلْ مِنْ مُعین"سربازخواهدبی گمان
غنچهٔ شـش ماهه را سربازِ میدان می برد
می شـود همـراه شد ، با کاروان عاشقی
کاروان کربـلا ، عاشـق ، فـراوان می برد
حک شود باید به دل ، "یا لَیتَنا کُنّـا مَعَک"
یاورِ مهدی به راه عشقِ او جـان می برد
#رقیه_سعیدی(کیمیا)
#بیست_وهشتم_رجب
#خروج_کاروان_ازمدینه
#امام_حسین_علیه_السلام
💠 @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مجنـون تر از مجنــون ، لیـلاتـر از لیــلا
دارم دلـــی عاشـــق ، شیـدا تر از شیدا
در یک نظر ، هر دل ، شـد مبتـــلای او
دلبنـــدِ لیــلا هسـت در دلبــری ، یکتــا
ماهِ تمــــام است و شهــزادهٔ خورشـید
آیینـــه ای کامــل از خلقـــتِ طـاهـا
مهتاب یا خورشید ، ماه است یا اختر؟
در آسمــان ، گل کرد پیدا تر از پیـدا
مَـه در مَحاق افتاد ، تا روی ماهـش دید
خورشیـد، سر ،خَـم کرد در پایِ این آقا
شد آسمان ، آغـوش ، در روز میــلادش
در برگــرفت از عــرش ، قنــداقـهٔ او را
ای راست قامت ها !سرهایتان خَـم باد
در پیش آن قامت ، رعنــا تر از رعنـــا
"الله اکبــــر" از لبهـــای اکبــر ریخــت
صــــوتِ اذانِ او دلبــــر تــریـن آوا
بینِ بنی هاشــم او اَشبـَـهُ النّــاس است
بر احمــــد مختــــار ، پیغمبـــر والا
در صورت و سیرت ، تصویری از احمد
ماهِ مَلَـکْ منظـــر ، شمــسِ فلک پیــما
بیت الحسیـن است این یا خانهٔ حیدر؟
نام علــــی آمــد ، از عــــالـمِ بالا
نام علی راز است،با عرش دمساز است
در مرتبت ، عالی ، مشتق شد از اعـــلا
او در رجــزهــایش ، نام علــی بر لب
می آوَرَد هـر بــار ، زیبــا تر از زیـــبا
با هر "علــی" گفتـن ، تب می کند دشمن
گل_زخمــه هایی نو ، می روید از اعضا
بایــد که بنـویســم ، از روز میـــلادش
باز ایـن قلـــم چرخیـد تا ظهــر عاشـورا
در مشقِ شمشیرش ، درس شجاعت را
می گیرد از دستِ عبـاسِ مَـه سیمـــا
دستش کرمخانه ، لطفش چه بی پایان
دارد دلی عـاشــق ، دریـاتر از دریـا
حیـف است این دریا ، درکامِ جان ریزد
لب تشنــــگی را از ، انگشـــترِ بـابـا
#رقیه_سعیدی(کیمیا)
#مدح_میلاد
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
💠 @shaeranehowzavi
🥀🥀🥀🥀
می زنی دست و پا و می ریزد
پاره های جگــرت ، امام جواد!
درد پهلــــویِ تو شــــده مثــلِ
پهلـــویِ مــادرت ، امام جواد!
یاد مــادر ، سرشـــک می بارد
از دو چشــمِ ترت، امام جواد!
هیــچ یاری میــان این حــجره
نیست دور و برت ، امام جواد!
جز کنیــزان بی حیــا که شدند
کف زنــان در برت ، امام جواد!
زهرکین خوردی ازکسی که هنوز
نیــست در بـاورت ، امام جواد!
شــد جــوابِ طلب نمــــودنِ آب
خنــــدهٔ همـــسرت ، امام جواد!
ریخــت آب و ندید سنگـیـن دل
حــالتِ مضـــطرت ، امام جواد!
تشنگـــی برده طاقت و صبـرت
در دَمِ آخـــــرت ، امام جواد!
تــا تــو را پشــت بــام آوردنــد
زخــم شد پیکــرت ، امام جواد!
ســـایه انداختـــند کبــــوتـرهــا
زود ، رویِ ســــرت ، امام جواد!
گرچه از ســـوز تشنــگی هر دم
سوخت بال و پرت ، امام جواد!
آتــش خیمـــــه هــا نســـوزانده
گیســـوی دختــرت ، امام جواد!
خیــــزران بـر لبــــان تو نـزدند
محضـرِ خــواهرت ، امام جواد!
پیش چشـــمان تو نشــــد پـرپـر
اکبـــر و اصغـــرت ، امام جواد!
توی گــودال ، هیـــچ کـس نزده
دِشنــه بر حنـجرت ، امام جواد!
ســر ، ز پیکر ، جــدا نشـــد رویِ
زانــــوی مــادرت ، امام جواد!
جـای شکــر است لا اقــل نزدند
روی نیــزه ، ســرت ، امام جواد!
#رقیه_سعیدی (کیمیا)
#شهادت_امام_جواد_علیه_السلام
@shaeranehowzavi
🥀
دوباره دست بی رحم خزان بر جان باغ افتاد
به قلب لاله ها و یاسمن ها نقش داغ افتاد
شکست آیینه ها را دست نامردی دگر باره
غمی دیگر به روی شانهٔ شاهــچراغ افتاد
#رقیه_سعیدی (کیمیا)
#تسلیت_شیراز
@shaeranehowzavi