نهج البلاغه خوانده ای در پوشش شرک و نفاق
دم می زدی از اتحاد و انسجام و اتّفاق
سردار دلها کرد رسوایت در این میدان سخت
قلب تو با قولت ندارد ای ریاکار انطباق
#عباس_بهمنی
#تزویر
#انتخابات
@shaeranehowzavi
امتیاز شیعه بودن را چه داند بی وجود
دشمن شیعه که باشد جزء منافق یا یهود
مولوی و سعدی و فردوسی و حافظ وَ یا
شهریار از امتیاز شیعه گفتند ای حسود
شیعه بودند آدم و جبرِیل، از روزِ اَزل
هان مدالِ افتخارِ عرشیان این است و بود
سجده بر آدم نبوده علّت تامِ سقوط
با علی، شیطان وَر افتاد و زِ عرش آمد فرود
آرزوی یوسف و یعقوب و عیسی و کلیم
دیدن مهدی زهرا بوده غیر از این نبود
مصطفی، هر آسمان را میگذشت از هر طرف
یاعلی را می شنید آنجا به هنگامِ صعود
هم سخن شد با علی گویا شبِ معراج ِ خویش
مرتضی را دیده بود احمد در آن گفت و شنود
بی وِلای ِمرتضی و احمد و الله ، دین
دین نباشد ،گر چه از اوّل نمازش شد عمود
افتخار شیعه مالک بود و سلمان و حبیب
عَمروعاص و شمرِ ملعون را چه به اهلِ شُهود
تا تو هستی احتیاجی نیست، ایران را به خصم
روی تارش شد سفید از گفته ات آل سعود
اشهَدُ أَنَّ عَلیّاً حُجَّةُ الله، عنقریب
می شود در کل دنیا بهترین صوت و سرود
می شود اِسلام غالب بر همه ادیانِ دهر
گر چه باشد ناخوشایندِ تمامِ این جُهود
دوست دارم ، هر که باشد در دلش مِهر حسین
ارمنی ، سنّی ، مسیحی هر چه هست او را درود
#عباس_بهمنی
#افتخار_شیعگی
@shaeranehowzavi
آسمان امشب عزادار غریب سامرا ست
مادری پهلو شکسته ، سوگوار ماجراست
شیعه بر سر می زند در این عزای عسکری
وای مهدی مضطرب ، در شهر سُرَّ مَن رأی ست
#عباس_بهمنی
@shaeranehowzavi
چون بیشه گُرازی شد ، از جنگ گریزی نیست
کی گفته که دهقان را ، با خوک ستیزی نیست
دنیا شده پُر وحشت ، از حمله یِ وحشی ها
جان دادنِ در سازش ، پایانِ تمیزی نیست
دشمن نکند هرگز ، جز خویش حساب آدم
از منظر شیطان جز، هم سِنخ ، عزیزی نیست
با گرگ برادر شد ، چوپان اگر ای عاقل
سهم ِ رَمه یِ نادان ، جز پنجه یِ تیزی نیست
با گرگ برادر نیست ، اینجا کسی از ماها
آدم که نبینی خود ، ذکرِ رَمهْ چیزی نیست
در جنگل ِ بی قانون ، گر شیر ندانی خویش
در چنگِ پلنگِ نر ، روباه ، پشیزی نیست
دشمن که جسارت کرد ، از میز و سلاحش گفت
از ترس شما کرده ، خشم آر که میزی نیست
پا پس بکشی ای مرد، از معرکه ی ِ این دشت
فرجام ِ عَیالت جز ، در غرب ، کنیزی نیست
#عباس_بهمنی
#انتقام
@shaeranehowzavi
هادی که تویی ، غفلتِ گمراه روا نیست
درعرش و زمین، نور وِلایت به کجا نیست
حجّت که تمام است، دگر هیچ دلیلی
غفلت زده ای را به جزا نزد خدا نیست
#عباس_بهمنی
#شهادت_امام_هادی علیهالسلام
@shaeranehowzavi
جنگ بود جنگ ،
جنگ ِ آتش بود با سنگ
نابرابر
نامساوی
نامقارن
ناموازی
یک طرف نامرد ها ، خنّاس ها
یک طرف مهپاره ها ، الماس ها
میکشید آن پست بیگانه به روی دختران چنگ...
جنگ بود جنگ،
یک طرف خمپاره بود و تیر و ترکش
توپ و موشک
تانک و غلتک
یک طرف تیر و کمان در دست ارتش
ارتش اینجا کودک و پیر و جوان بود
نو عروس و تازه دامادی به هر صبح،
یا که هر شب،
خون بر لب
دفن در این سینه های مادران بود...
جنگ بود ، جنگ
حجله ها با خونِ سرخِ لاله ها رنگ...
زیر آوارِ فراوان، بمب وحشتناک صهیون
در دهانِ طفلکان، پِستانِ شیر
کودکانی وارثِ خون پدرهایی دلیر
جسم نوزادان شده با مادران مدفون...
سنگ بود سنگ
چرخ چرخید ،
کل دنیا دید
این جهان بر صهیونیست شد تنگ...
جنگ برگشت ،
دشت در دشت ،
جنگِ ِ سجّیل است با کفر
جنگ ِ پهپاد است با ظلم
بزدلانه در فرارند از کنار قدس اشرار
در تزلزل
در تغافل
جسم و سرهای پلیدان را ببین در زیر آوار...
مرگ را در این پناهگاه هایِ خود مانند احشام
با حقارت
اهل غارت
زنده زنده تجربه کردند ، گشتند اینچنین رام ...
جنگ شد جنگ
اینک آتش بس شد این جنگ
گرگ ترسید ،
خوک لرزید،
گُل ولی در موجِ خون رقصید
باغِ زیتونِ مقاوم قامتش شد راست خندید
غزّه اکنون آیت فتح و ظفر را دید
آری آری ، می وزد بوی خوش ِصبح سپید...
قدس ای قدس
غایت آمال آن سردار دلها،
عنقریب است از ره آید حضرت خورشید
#عباس_بهمنی
#فلسطین
@shaeranehowzavi
نبی خاتـم اینــک شـادِ شـاد است
مریدان را گَهِ شوق و مـراد است
ملائـک جمـله مبهـوت حسین اند
حسین محو رخِ زین العباد است
#عباس_بهمنی
@shaeranehowzavi
ای خوش آن روزی کـه آیـد مـژدهء دیـدار یـار
ای خوش آن صبحی که از ره می وَزد بویِ نگار
خرّم آن گاهی که سَر آید دگر عهدِ خزان
بَه چه حالی دارد آن عطر دل انگیز بهار
بوی عشق و زندگی می پیچد از هرسوی دشت
تا که عاشق بیند آن محبوب خود را در کنار
ماهِ زیبا ، چون بِتابد بر شب تاریکِ دل
دل به نازِ رویِ ماه از خستگی گیرد قرار
دل به دلبر میرسد ، دلبر به دل جان میدهد
گُل به رقص آید ، از آوازِ طربناک هَزار
یاس و نرگس،رازقی،مریم،شقایق، رُز ، سَرَخس
می شوند عاشق همه گلها زِ بویِ گلعُذار
بر لبِ گلبرگ ها شبنم دِرفشانی کند
آب و جارو میزنند این غنچه ها در هر گذار
دل به دریا میزند نازک دلِ لرزانِ شهر
میشود هشیار، هر دلداهء مست و خمار
آنقَدر زیبا بوَد خود را نمایاندن به عشق
میشود مثمِر گمانم خَتمی و بید و چنار
کودکی را گرگ اگر بیند غریب و بی کس است
دامنش را پُر کند از گِردو و سیب و انار
آهویی دیگر نمی ترسد به عشق آرد پناه
چونکه بَبری دل نمی بندد به آهنگ شکار
هر چه داند لذّت تکلیف خود را در زمان
با رضایت مینماید ، آهویی جان را نثار
لطف و مِهر و همدلی،عشق و صفا مُد میشود
کِی ، کجا ، بیند بتِ عاشق کشی بی بند و بار
نِفرت و کینه ، حسد ، شر ، رخت بربندد زِ دل
میشود ظلم و ستم با عاملانش تار و مار
مرزهای جهل و ُسستی جمع میگردد به عقل
مَه رُخی تنها تَواند بگذرد در شام تار
خانه ای را غم نباشد از نبود آب و نان
هیچ کس تنها نمی ماند دگر آن روزگار
عاشقان ای عاشقان ای عاشقانِ خسته دل
اندکی دیگر کشید عید فرج را انتظار
ای خوشا صبحی که آید مِهر ِعالمتاب عشق
ای خوشا روزی که از ره میرسد با ذوالفقار
واژه هایم ناقصند و جان ابیاتم ضعیف
ای خوشا روزی که من هم میشوم چون شهریار
#عباس_بهمنی
#شعر_مهدوی
@shaeranehowzavi
حور و پری حسرت برند از این مقامت
جبریـل میبالد به خـود ، بـاشد غلامت
دارایی ات را خـرج دیـن حــق نمـودی
گنجیـنه ی هفـت آسمـان را زد به نامت
#عباس_بهمنی
@shaeranehowzavi
ما از دیار عشق از شیرین از فرهاد هستیم
ما مردمی همواره از دلدادگی آباد هستیم
ما عاشق و احساسی امّا قهرمانانی غیوریم
اهل قیام و انقلاب و غرّش و فریاد هستیم
از خون پاک سربداران وطن در التهابیم
هم سوگوار لاله های باغ خود هم شاد هستیم
گلواژه ی فرهنگ ما هم تهنیت باشد ، هم افسوس
از حاصل این لحظه های شاد و حزن آزاد هستیم
شادیم ، از آزادی و محزون ازاین خونین حوادث
ما وارثان و حافظان نیمه ی ِ خراداد هستیم
#عباس_بهمنی
@shaeranehowzavi
آه غزّه ای صدایِ مرده یِ انسانیت
قابِ تصویرِ نبردِ آدم و حیوانیت
سرزمین ِنخل هایِ تشنه یِ قالوا بَلیٰ
زادگاهِ عابدانِ عاری از رهبانیت
قبله گاه مُحرِمانِ حج نرفته در حجاز
ای که سنگ مکه خورده بر لب و پیشانی ات
کودکانت با شکم هایِ گرسنه ، جان دهند
در ریاض امّا ، کفن ها کرده اند ارزانی ات
سازمان هایِ مدافع از حقوق آدمی
خواب رفتند از شروعِ لحظه یِ ویرانی ات
آه ای مرزِ میانِ حقّ و باطل ، چون کند
جز غمت را نشر دادن ، شاعرِ ایرانی ات
آه ایران ای صدای ِغرّشِ آزادگی
غزّه دارد باز_امّید از تو و قاآنی ات
#عباس_بهمنی
@shaeranehowzavi
ای خوش آن روزی کـه آیـد مـژدهء دیـدار یـار
ای خوش آن صبحی که از ره می وَزد بویِ نگار
خرّم آن گاهی که سَر آید دگر عهدِ خزان
بَه چه حالی دارد آن عطر دل انگیز بهار
بوی عشق و زندگی می پیچد از هرسوی دشت
تا که عاشق بیند آن محبوب خود را در کنار
ماهِ زیبا ، چون بِتابد بر شب تاریکِ دل
دل به نازِ رویِ ماه از خستگی گیرد قرار
دل به دلبر میرسد ، دلبر به دل جان میدهد
گُل به رقص آید ، از آوازِ طربناک هَزار
یاس و نرگس،رازقی،مریم،شقایق، رُز ، سَرَخس
می شوند عاشق همه گلها زِ بویِ گلعُذار
بر لبِ گلبرگ ها شبنم دِرفشانی کند
آب و جارو میزنند این غنچه ها در هر گذار
دل به دریا میزند نازک دلِ لرزانِ شهر
میشود هشیار، هر دلداهء مست و خمار
آنقَدر زیبا بوَد خود را نمایاندن به عشق
میشود مثمِر گمانم خَتمی و بید و چنار
کودکی را گرگ اگر بیند غریب و بی کس است
دامنش را پُر کند از گِردو و سیب و انار
آهویی دیگر نمی ترسد به عشق آرد پناه
چونکه بَبری دل نمی بندد به آهنگ شکار
هر چه داند لذّت تکلیف خود را در زمان
با رضایت مینماید ، آهویی جان را نثار
لطف و مِهر و همدلی،عشق و صفا مُد میشود
کِی ، کجا ، بیند بتِ عاشق کشی بی بند و بار
نِفرت و کینه ، حسد ، شر ، رخت بربندد زِ دل
میشود ظلم و ستم با عاملانش تار و مار
مرزهای جهل و ُسستی جمع میگردد به عقل
مَه رُخی تنها تَواند بگذرد در شام تار
خانه ای را غم نباشد از نبود آب و نان
هیچ کس تنها نمی ماند دگر آن روزگار
عاشقان ای عاشقان ای عاشقانِ خسته دل
اندکی دیگر کشید عید فرج را انتظار
ای خوشا صبحی که آید مِهر ِعالمتاب عشق
ای خوشا روزی که از ره میرسد با ذوالفقار
واژه هایم ناقصند و جان ابیاتم ضعیف
ای خوشا روزی که من هم میشوم چون شهریار
#عباس_بهمنی
#شعر_مهدوی
@shaeranehowzavi