eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
627 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
192 ویدیو
12 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در سنگر انتفاضه... ای قدس! ظهور مُنتَظَر نزدیک است خورشید دمیده و سحر نزدیک است در سنگر انتفاضه پا بر جا باش یک سنگ دگر بزن، ظفر نزدیک است @shaeranehowzavi
🌺 قبله‌گاه نخستین سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین! چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین تو رازدار پیام آوران مهد تمدن تو آرمان مسلمان تو قبله‌گاه نخستین به ذره ذرۀ خاکت هزار راز نهفته‌ست کشیده‌اند به دورت ز ترس این همه پرچین.. قسم به کعبه که آزاد می‌شوی تو به زودی قسم به آیۀ زیتون، قسم به آیۀ والتین مقاومت کن و بار دگر حماسه به پا کن و گفته‌اند ملائک هزار مرتبه آمین قسم به قدس که یک روز، روز فتح می‌آید قسم به خاک رسولان... سلام ارض فلسطین! @shaeranehowzavi
بسم الله النور آهِ ما طوفان شد و آخر امانت را گرفت هیبتِ حزب خدا یکباره جانت را گرفت ما که مشتاق شهادت بوده ایم از ابتدا بد به حال تو هلاکت خاندانت را گرفت فتنه ی صهیون بدان مکر خدا بالاتر است! آتشی آمد سراسر دودمانت را گرفت تارهایت را تنیدی دور خود ای عنکبوت! صیحه ی طوفان الاقصی توانت را گرفت وعده ی حق می رسد داری به پایان می رسی سیل ویرانگر زمین و‌ آسمانت را گرفت @shaeranehowzavi
🌺 و با ادای احترام به شاعر تونسی،ابوالقاسم الشابی... به صبحِ سوارانِ عزم و ثبات که "از نیل" سر می زند "تا فرات" که قاموس این است در کائنات "اذا الشعبُ یوما اراد الحیاة فلابدّ ان یستجیب القدر" به هنگامه هایی که طوفانی اند صبور و بلندند؛ "جولان"ی اند شروع اند و در خطّ پایانی اند که در امتداد "سلیمانی" اند "و هم اِستَلَذّوا رُکوبَ الخطر" سبک سیر مردانِ طوفان نژاد که همزاد سنگ اند و آیینه زاد نوید بهارند در انجماد به زیتونِ در هجمه ی تند باد! به زیتونِ در ازدحام تبر! بگو با سرانِ سکوت و درنگ سرانِ تماشاگرِ سوگ و سنگ برادرنماهای تغییرِ رنگ که اف باد بر زندگانی به ننگ! " و مَن یقنع العیشَ عیش الحَجَر!" بگو پشت این تارهای خیال نفس می کشد عنکبوت زوال به آیات منصورِ اذنِ قتال که "من لا یُحبّ صعودَ الجبال یعشْ ابدالدهرِ بین الحُفَر" به باغی که بالیده پشتِ غبار به هر شاخه ی در مصافِ حصار به هفتاد سال انتظار بهار رسیده "فجاسوا خلالَ الدّیار" بلند است غوغای "این المفرّ"... بگو کودکِ فصلِ هفتادمین! تو را دیده ام روزگاری جز این سحرگاهِ بی گنبدِ آهنین که می چینی از شاخه "زیتون" و "تین" " و سحرَ الزُّهورِ و سحرَ الثمر" شبی پشت خوابِ شب اندودها ورق های بربادِ "تَلمود" ها و خاکستر سرد نمرودها زمین می رسد دست موعودها سلامٌ علی قائم المنتظَر.... چنین که از همه جایش سقوط می ریزد شبی تمامیِ این عنکبوت می ریزد بگو که تارِ تنیده به شاخه ی زیتون نیاز نیست به طوفان، به فوت می ریزد... @shaeranehowzavi
کودکان را شهید باید کرد منطق کور کرکسان این است پر پروانه را بسوزانید امر امروز نا کسان این است این که در خون سرخ خود غطید دختر کوچک فلسطینی است این که پیش از شکفتنش پژمرد نازنین کودک فلسطینی است با لهیب مهیب یک موشک منهدم شد شکوه خانه ی او پا به پای عروسکش کردم گریه بر بغض کودکانه ی او مثل اطفال خُرد همسایه شده او هم شهید آبادی سهم این دخترک چه خواهد بود از زن و زندگی و آزادی؟ از رژیم پلید کودک کش غیر از این انتظار دیگر نیست لمس سرمای پیکرش در خاک حق آغوش گرم مادر نیست بی صدا جان سپرده ای کنجی طفلک نازنین غزه چرا؟ کوه داغت اگر چه سنگین است ای گل غوطه ور به خون اما: از پس این غبار وحشتناک تک سواری غیور می آید خون بهای فرشتگان قدس است بوی عطر ظهور می آید @shaeranehowzavi
جریان زلال دیوار مشو مسیر دل‌خواهش ‌را جریان زلال ناخودآگاهش ‌‌را در هر قدمی سنگ بروید هم‌ باز این رود رها نمی‌کند راهش‌ را @shaeranehowzavi
کسی «و الفتح» می‌خواند شروع ناگهانی داشت، طوفانی که حرفش بود رسید از شش جهت سجیل‌بارانی که حرفش بود رسید از سررسید فتح، آن روز تماشایی رسید از سنگر فرمانده، فرمانی که حرفش بود برای انتقام خون دل‌هایی که می‌خوردیم فرود آمد همان شمشیر برّانی که حرفش بود و حالا دشمن است و صبحِ کابوسی که می‌گفتیم و حالا دشمن است و عصر خسرانی که حرفش بود بشارت باد گل‌ها را به فروردینِ روییدن! که نزدیک است آن سرسبز دورانی که حرفش بود.. بیا و گوش کن! از قدس دارد می‌رسد کم‌کم همان صوت صمیمی، صوت قرآنی که حرفش بود کسی «و الفجر» می‌گوید، کسی «و الفتح» می‌خواند کنار طبل آن جنگ نمایانی که حرفش بود به دست ما نوشته می‌شود بر مصحف تقدیر برای داستان قدس، پایانی که حرفش بود | @shaeranehowzavi
☘☘ میان خوشه های بمب، می چینند جانت را زبان موشک و خمپاره می گوید اذانت را چه مقیاس عجیبی دارد این شیطان صهیونی که سنجیده است با مردان جنگاور، توانت را به گوشت نغمه لالایی مادر نشد جاری که سوزانده است دشمن تار و پود آسمانت را تو هم حق داشتی رؤیا بسازی، کودک غزه گرفته از تو این آوارها اکنون جهانت را معلم های تاریخ از شهید غزه می گویند گرفتند از دل آوار یک خانه نشانت را مقاوم بودنت تحسین برانگیز است جان من پریشان می شود هر کس شنیده داستانت را @shaeranehowzavi
☘☘ گشوده باغِ تاریخ از گلِ عبرت، بسی دفتر که هر برگ از تبِ خجلت، رُخی دارد چو شبنم، تر اگرچه ماجرای قدس اسفناک است و دردآور نمی‌ماند به دست دشمنان این خاک پهناور از آنِ مردم خود می‌شود، این طُرفه بوم و بَر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر چقدر این سرزمین زیباست با نام فلسطینش و قدسش، اَلخلیلش، بیت لَحمش، دِیر یاسینش و داوود و سلیمان و مسیح و دین و آیینش و معراج نبی اکرم از اوراقِ زرینش نباید ساکنش باشد، مگر قوم خدامحور فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر و قُدس این قبلۀ اول، «منا»، «مشعر» به یاد اوست و در ماه مبارک، جمعۀ آخر به یاد اوست «علی» آن شیرمردِ عرصۀ «خیبر» به یاد اوست و در شب‌های قدر، آن‌قدر پیغمبر، به یاد اوست که اینجا سرزمین اُمّتش بوده‌ست سرتاسر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر هلا شمر است اسرائیل در این برهۀ حساس بیا ای دوست، شمر روزگار خویش را بشناس کم از ابن زیادند این مگر جمع خدانشناس امان نامه‌ست عقد صلحشان! واغیرتا عباس نشد از صلح اسرائیل و اعراب این فرا گستر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر نه خیری کنفرانس صلح‌ها دارد، نه تأییدش نه جز بیراهه آنچه نقشۀ راه است تمهیدش نه «شرم الشیخ» شرم آور، نه صلح «کَمپ دِیویدش» چه بیچاره‌ست آن‌کس که به این‌ها بوده امیدش نمی‌داند که باید پس گرفت از خصم خیره‌سر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر هلا شمر است اسرائیل در این برهۀ حساس بیا ای دوست، شمر روزگار خویش را بشناس کم از ابن زیادند این مگر جمع خدانشناس امان نامه‌ست عقد صلحشان! واغیرتا عباس نشد از صلح اسرائیل و اعراب این فرا گستر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر نه خیری کنفرانس صلح‌ها دارد، نه تأییدش نه جز بیراهه آنچه نقشۀ راه است تمهیدش نه «شرم الشیخ» شرم آور، نه صلح «کَمپ دِیویدش» چه بیچاره‌ست آن‌کس که به این‌ها بوده امیدش نمی‌داند که باید پس گرفت از خصم خیره‌سر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر به جرأت، قتل‌عام کودکان، آیین موسی نیست ستم کردن به هر پیر و جوان، آیین موسی نیست زنان، مردان، چنین بی‌خانمان، آیین موسی نیست جنایت در جنایت بی‌امان، آیین موسی نیست چه باشد پاسخ ما در پی این ظلم شرم‌آور؟ فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر اگر با خنجر، این سنگی که در دست است، همسنگ است اگر هفتادسال این مرز و بوم، آماج صد جنگ است اگر خاک فلسطینم، شقایق فام و خون رنگ است اگر «فتحی شقاقی» جلوۀ ایثار و فرهنگ است همه سرچشمه دارد از طلوع سرخ این باور: فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر چنان شمع‌اند این مردم برای سوختن، آری همه هموار کرده رنج دنیا را به تن، آری همه آواره ده‌ها سال در دشت و دمن، آری نمی‌خواهند جز خاک وطن، خاک وطن، آری وطن روزی شود، از روز اول نیز خرم‌تر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر نه اسرائیل در میدان به فتح تازه، نائل شد نه شهرک‌سازی‌اش منجر به حل این مسائل شد فقط دیوار شد دور خودش، دیوار حائل شد بگو فردا که اسرائیل زائد بود، زائل شد و روی نقشه‌‌ها باشد فلسطین نام این کشور فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر فلسطین زنده شد امروز و پولادین شده گامش به گردان‌های «اَلقدسش»، به موشک‌های «قَسّامش» به شور «انتفاضه» با شعور و عزم و اقدامش به شوقِ نوجوان «غزه» در هنگام اعزامش به این اندیشۀ پویا که جاری ماند تا محشر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر خمینی گفت: اکنون قدس در دستِ شیاطین است هلا اسلامِ ما را پارۀ تن، این فلسطین است کنون قدس شریف، آزادی‌اش با جانِ شیرین است سلیمانی -شهید قدس- بر این عهدِ دیرین است که باید قدس را آزاد کرد از دست این کافَر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر بگو حتمی‌ست پیروزی برای ما، مسلّم هم بگو با محتشم شد شورشی در خلق عالم، هم که می‌آید ز قدس آوای پرشور محرم، هم نوشته روی سنگ قبرِ «تهرانی مقدم»، هم کسی که آرزویش مرگ اسرائیل بود، آخر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر بنایِ «قبة الصخره» کنار «مسجد الاقصی»ست بساطِ «جاء نصرالله و الفتح» خدا اینجاست که «سُبحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِه» آیتی گویاست فلسطین هم به پیروزیش نزدیک است، این پیداست جهان یک روز حتی می‌شود، این جمله را از بر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر به فطرت، یار هر مظلوم، یار هر مسلمانیم همه یارِ «حماس» و یارِ «حزب‌الله» لبنانیم اگر عالم شود دشمن، به عهد خویش می‌مانیم نماز جمعه را یک روز ما در «قدس» می‌خوانیم محقق می‌شود آخر به حق این گفتۀ رهبر فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر @shaeranehowzavi
مکتب شهادت این سرزمین نامش فلسطین است باری خاک دلیران و دیار جان‌نثاری مهد شکوه و مسقط الراس صلابت آیینه‌دار مکتب خون و شهادت.. ما شیرمردانی به رزم آماده داریم قاسم سلیمانی و فخری‌زاده داریم در بطن خویش آیات محکم کم نداریم امثال طهرانی مقدم کم نداریم آنان که بر فرق عدو سجیل بودند دنبال محو نام اسرائیل بودند ایمان اگر شد با عمل همره غمی نیست ما سهممان خون است و خون سهم کمی نیست بر پرچم ما نقش خون مانده‌ست یک عمر ما را به غیر از زخم حاشا مرهمی نیست صهیون اگر دیو سپید هفت‌سر شد هرگز مپندارد که ما را رستمی نیست این خانه بیت العنکبوت است و بداند سد است اگر این خانه سد محکمی نیست صهیون زند از پشت خنجر رسمش این است تنها فقط خون ناجی این سرزمین است.. هرگز مدار از سامری هیچ انتظاری موسی بر این موساد نفرین کرد باری دریا اگر طغیان کند ماییم سَدّش هرگز نترسانده‌ست ما را جزر و مَدّش باید بخوانیم از حضیض و اوج‌هایش از این شب تاریک و بیم موج‌هایش اهریمنان هیزم‌‌کشانی بس حقیرند آتش بیار اغتشاشات اخیرند ای سامری تا کی فریب و کشته‌سازی؟ نفرت پراکندن به دنیای مجازی ای سامری تا کی به بت‌ها سجده کردن؟ سودی نخواهی برد از این گوساله‌بازی.. دنیا تماشا کن چراغ راه ما را فریادهای جاء نصر الله ما را ما پیروان شیر احزاب و حنینیم دلدادگان نسل اِحدَ الحُسنَیَینیم مردم! مبادا پیش دشمن ساده باشید ای لشکر صاحب‌زمان! آماده باشید اربابمان می‌گفت اگر که دین ندارید ای حق‌ستیزان لااقل آزاده باشید اربابمان می‌گفت قبل از دادن جان باید که بر معشوق خود دلداده باشید اربابمان از صدر زین افتاد بر خاک این‌گونه باید خاکی و افتاده باشید در پای ارباب ارباً اربا گشت قاسم قاسم شوید و مست از این باده باشید این پرچم حق است و حق پس دادنی نیست این پرچم از دستان ما افتادنی نیست @shaeranehowzavi
خیمهٔ حقانیت فرزند زمانیم، نه دیریم، نه زودیم از روز ازل معتکف معرکه بودیم گرد خفقان از افق دید گرفتیم زنگار غم از چهرهٔ آیینه زدودیم یک شهر به وجد آمده در فصل تماشا از منظرهٔ پنجره‌هایی که گشودیم در خانهٔ انسانیت امروز ستونیم در خیمهٔ حقانیت امروز عمودیم ای عشق! ببین صفحه پر از جوهر خون شد هربار برایت غزلی تازه سرودیم باری تو هم از غربت ما بگذر و بگذار تاریخ بگوید که چه کردیم و که بودیم @shaeranehowzavi
نبرد نابرابر خزان زد باغ‌های سبز زیتون‌های نوبر را به جان نخل‌ها انداخت دردی گریه‌آور را بهار آورد با خود مژدهٔ روییدن اما دید میان دشت، خون غنچه‌های سرخ پرپر را وطن مردی‌ست هر شب با لباس رزم در میدان که می‌جوید میان کشته‌هایش شور باور را کسی که سنگ‌ها عمری‌ست هم‌پیمان او هستند ولی با بوسه مرهم می‌نهد بال کبوتر را کسی در کوچه‌های زندگی، با مرگ می‌جنگد وطن جا می‌دهد در سینه‌اش یک داغ دیگر را الا ای بادهای هرزه! دنبال چه می‌گردید؟ خبر داغ است و آتش می‌زند دیوان و دفتر را به جوش آیید ای خون‌های تازه در رگ دنیا نمی‌بینید آیا این نبرد نابرابر را فلسطین گر چه زخمی کهنه دارد بر جگر اما نمی‌اندازد از پا باد این بید تناور را بخوان با یاد بغض مسجدالاقصی نمازت را دعا کن با صلابت رد کند این خان آخر را می‌آید یک نفر یک روز و بالا می‌برد با نور به روی بام دنیا پرچم الله اکبر را @shaeranehowzavi