♡﷽♡
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#11
بعد از نماز دو ساعتی به کارهام رسیدم تا کمی خلوت کنن
وقتی برگشتم هر دو توی پذیرایی بودن
نشستم و پرسیدم:
_خب بهترید؟
کتایون انگار دنبال فرار از فکر و خیالاتش بود که فوری گفت:
_آره...
تو حرفت رو بزن
من هم ادامه ندادم:
_خب فکر میکنم دیگه میتونیم درباره #اسلام حرف بزنیم
لبخند خسته ای روی لبهاش نشست: خبر خوبی بود!
بفرمایید
بسم الله الرحمن الرحیم رو زیر لب گفتم
و شروع کردم:
_خب حالا که ما میخوایم درباره اسلام صحبت کنیم، اول میخوام چند تا سوال ازت بپرسم به عنوان کسی که اسلام رو به عنوان دین قبول نداره
با اعتماد به نفس گفت: بپرس
_خب میدونی که محمد بن عبدالله از قبیله قریش از اعراب موزری حجاز که گره نسبی با حضرت ابراهیم از شاخه ی اسماعیل دارن پیامبر این دینه
و یک کتاب به نام قرآن رو آورده
درسته؟
_بله
_پس حالا برای تویی که این شخص رو تکذیب و دینش رو نفی میکنی دو چیز باید بررسی بشه
اول شخصیت و حوادث زندگی این شخص و دوم کتابش که اثرشه و حی و حاضره
حالا که این دین الهی نیست و این شخص هم پیغمبر نیست پس این کتاب دست نوشته ی خودشه دیگه درسته؟
_بله معلومه
_خب ما دو کار میکنیم
یکی بحث تاریخی و مستدل درباره خود پیغمبر و یکی قرآن
اول اولی؛
درباره پیامبر اسلام چند تا سوال دارم...
اول اینکه یه آدم برای اینکه بی دلیل خودش رو پیغمبر معرفی کنه و از خودش دین و شریعت بیاره چه انگیزه هایی میتونه داشته باشه؟
_خیلی چیزا
ثروت، موقعیت اجتماعی، شهرت...
قدرت هم مهمترینش
این طور آدما دنبال برتری جویی بر دیگران هستن به نظر من
_درسته
حالا یکم درباره شرایط اجتماعی مکه و حجاز در اون سالها حرف بزنیم
حتما میدونید که ساختار اجتماعی اعراب قبیله ای و عشیره ایه و همینطور هم اداره میشه
گفتم که پیغمبر اسلام از قریشه
و قریش هم از واضحات تاریخیه که تنها قبیله متمدن و شهر نشین حجازه باقی قبایل بیابانگرد و صحرا نشین بودن اصطلاحا میگفتن عرب بادیه
یعنی برای عربهایی که کلا نژاد و عشیره یکی از امتیازات فردی و ملاک تفاخرشون بود از قریش بودن خودش بزرگترین ملاک تفاخره
تازه خاندان بنی هاشم در بین قریش هم باز محبوبیت اجتماعی عجیب غریبی داشت
حالا به دلایل مختلفی یکی سفره داری این خاندان بود که آدمای سخاوت مند و غریب نوازی بودن یکی جوانمردی و سلحشوری و...
که همه جزء ملاک های مهم شخصیت عربیه الانم همینطورن مهمان نوازی سلحشوری شجاعت براشون خیلی اهمیت داره...
مثلا همین "هاشم" جد بنی هاشم اسمش این نبود هاشم اصلا کلمه عربی نیست عبریه
و اصلا اسم نیست لقبه
ها+شم به معنای خورد کننده چون خودش نانی که تهیه میکرد و به فقرا میداد رو با دست خودش براشون خورد میکرد و توی کاسه هاشون میریخت این لقب رو بهش دادن
یعنی نه که فقط کمک کنه با فقرا قرین بود...
پس این پیغمبر به لحاظ نسبی در خانواده و قبیله ای به دنیا اومده که خود به خود در اون جامعه کلی عزت و احترام داشته
یعنی اینطور نبوده که عطش دیده شدن داشته باشه و سرکوب شده باشه برعکس بسیار هم مورد توجه بود
تواریخ میگه چون ظاهر زیبا و شخصیت کاریزماتیکی هم داشت خیلی بیشتر هم بهش توجه میکردن
اصلا پدربزرگش عبدالمطلب کلیددار کعبه بود که جایگاه خیلی خاصیه
و عضو دارالندوه که شورای شهر مکه محسوب میشد هم بوده
یعنی واقعا به اندازه ای که در اون اجتماع قبیله ای نیاز بود توی چشم بود و جایگاه اجتماعی داشت و اصلا نمیصرفید خودش رو توی چنین دردسری بندازه
چون تاریخ گواهی میده بعدا همه اینا به سبب ادعای پیامبری زایل شد و از شهر خودش بیرونش کردن
که قطعا هم قابل پیش بینی بود...
_خب بیشتر از چیزی که داشته میخواسته آدم بلند پروازی بوده نقشه های بزرگی داشته ریسکش رو هم پذیرفته
_هرچند منطقی نیست ولی اصلا فرض رو بر همین میگذاریم
اصلا میگیم برای ثروت و قدرت اینکارو کرده و این شهرت و موقعیت اجتماعیش رو هم دست مایه همین کار کرده
یعنی دیده مردم خودش و خانواده ش رو قبول دارن گفته بذار شانسمو امتحان کنم خوبه؟ _خب؟
_خب حالا تو داری راجع به یک آدمی حرف میزنی که خیلی زیرکه نشسته نقشه کشیده که چطور با این سرمایه اجتماعی که داره میتونه قدرت یک شهر یا حتی یک پهنه رو به دست بگیره. درسته؟
_خب آره...
_خب حالا تو اگر جای این آدم زیرک باشی، برای راه انداختن این دین جدیدت که میخوای به واسطه ی اون آدما رو دور و برت جمع کنی چیکار میکی؟
_چه بدونم تابحال تجربشو نداشتم!!
خندیدم:
_ خب معلومه باید اول با قشر متنفذ و مَلّاک قومت ببندی و هرطوری که هست اونا رو بکشونی سمت خودت
_خب سلیقه ایه سیاست پیامبرا همیشه سرمایه گذاری روی جمعیت بوده!
_خب مگه به توافق رسیدن با بزرگان قوم تضادی داره با جذب طبقات پایین اجتماع؟
تازه اعراب که عشیره گران شیخ عشیره بیعت کنه کل عشیره بیعت میکنن!
یعنی رشد تساعدی!
_خب اونا باهاش توافق نمیکردن
_اوایل شاید سعی میکردن جدی نگیرنش ولی کم کم که دیدن مردم دارن دورش جمع میشن خیلی علاقه پیدا کردن باهاش مذاکره کنن و ببرنش سمت خودشون
حتی گفتن ما که الله رو قبول داریم، چون اینا اصلا حنیف بودن دین حضرت ابراهیم دینشون بود حج رو از ابراهیم و اسماعیل گرفته بودن دیگه
منتها دینشون رو به مرور به بت پرستی منحرف کرده بودن
خلاصه گفتن ما که الله رو قبول دادیم فقط میگیم این بت ها الهه های خدان فرزندان خدا هستن خداهای کوچک هستن ما اینا رو در پیشگاه خدا واسطه قرار میدیم تو بیا اینا رو هم به عنوان فرزندان خدا قبول کن ما بهت ایمان میاریم
قطعا بهترین موقعیت بود که اعتقادات خودش رو با اونا ادغام کنه و راحت وصل بشه
ولی اینکارو نکرد!
خب چرا پافشاری میکنه روی یکتا پرستی چه سودی براش داره؟
چرا دست رد به سینه همچین موقعیت فوق العاده ای میزنه و خودش رو به بلای شعب ابی طالب و نفی بلد دچار میکنه؟
ژانت_منظورت از اینی که گفتی چیه؟
_شعب ابی طالب جاییه که مشرکین مکه پیامبر و مسلمونها رو سه سال اونجا حبس و تحریم کردن با شرایط خیلی سخت
همسر و عموی پیامبر اونجا از دنیا رفتن بخاطر مشکلات قحطی و عدم امکانات
ژانت_خب به چه جرمی؟
_همین تغییر دین
اما همه مسلمون ها این سه سال رو مقاومت کردن تا اینکه معجزه خداوند به دادشون رسید
پیامبر برای مشرکین پیغام فرستاد که اون سند توافقی که برای تبعید ما توی شورا نوشتید و الان توی کعبه نگه داری میشه دیگه وجود نداره پس چون توافقی نیست تحریمی هم نیست
اونها هم اونقدر مطمئن بودن که این خبرا نیست که برای اینکه به زعم خودشون پیامبر رو خراب کنن خودشون این خبر رو رسانه ای میکنن
اعلام میکنن محمد همچین ادعایی کرده و ما در ملا عام این توافق نامه رو باز میکنیم
و اگر چنین چیزی صحت داشت محاصره ی شعب رو لغو میکنیم
همین کار رو هم میکنن و همه مردم میبینن که خط به خط توافق نامه رو موریانه زده
این اشتباه بزرگی بود که در اثر هیجان زدگی و به طمع خراب کردن پیامبر مرتکب شدن
اما چون متعهد شده بودن بالاخره بعد از سه سال محاصره شعب به پایان رسید و مسلمون ها آزاد شدن
اما خب قطعا رها نمیکردن قصد داشتن پیامبر رو ترور کنن که یبارکی شیرازه دین از هم بپاشه و تمام...
بدون نخ تسبیح این دونه ها رو کی میخواد جمع کنه
اما خب پیامبر خبر داشت و برنامه ریزی کردن که مخفیانه همه مسلمون ها از مکه کوچ کنن برن مدینه یعنی مجبور به جلای وطن شدن
بیشتر مومنین مکه هم باهاش کوچ کردن
و شدن مهاجرین
اونجا تو مدینه هم مردم ازشون استقبال کردن و باهاش بیعت کردن و اونا هم شدن انصار...
حالا نگفتی با چه منطقی قبول نمیکنه؟
ممکن بود توی محاصره شعب کشته بشه تازه ما میگیم سه سال اون که نمیدونست سه ساله ممکن بود هرچقدر طول بکشه!
چون معصوم که نبود وحی هم بهش نمیرسید و از آینده هم خبر نداشت درسته؟
رفاه حال حاضرش رو قربانی چی کنه؟
نقد رو ول کنه نسیه رو بچسبه؟
کمی مکث کردم و چون جواب نداد سوال بعدی رو پرسیدم:
_یا مثلا درباره یهودی ها و مسیحی ها
چرا پته انحرافات اونها رو روی آب میریزه و در قرآنش اونها رو مذمت میکنه
در حالی که باید تلاش کنه اونها رو جذب کنه چون اونها اهل کتاب خطاب میشن یعنی در بین مردم دانشمند حساب میشن کلی رو مردم تاثیرگذارن باسوادای حجازن اگر جذب یک کلام بشن تبلیغ خوبیه براش
_خب اول سعی میکنه بعد که میبینه نمیشه بهشون حمله میکنه که خرابشون کنه
_حالا که میخواد خرابشون کنه چرا پیغمبرانشون رو میپذیره و بهشون ایمان میاره؟!!
اصلا کسانی که خود یهودیا به پیامبری قبول ندارن رو هم میگه پیامبرن!(داوود و سلیمان)
کلی هم ازشون تعریف میکنه
درحالی که در کتاب مقدس یهود بدترین چیزها رو به پیامبرانشون نسبت میدن که حالا میگم براتون
ولی قرآن میاد از اونا هم رفع اتهام میکنه و با عزت و احترام معرفی شون میکنه!
آخه چرا؟
اگرم بخواد پیروان ادیان دیگه رو جذب کنه باید همون تصویری که اونا خودشون از پیامبرانشون دارن رو تصدیق کنه دیگه نه یه چیز جدید این دیگه چه کاریه!!
چه حسنی داره براش؟
اصولا در طول تاریخ آموزه های بت پرستانه هر قومی بر قوم دیگری قالب میشد خدای قبلی قوم مغلوب رو اهریمن خطاب میکرد و خدای خودش رو به عنوان خدا معرفی میکرد یعنی با تکذیب قبلی خودش رو تثبیت میکرد
اما پیامبران الهی دقیقا عکس این روند رو پیش گرفتن و به ترتیب هم رو تایید و تصدیق کردن
هیچ پیامبری نیومد بگه پیامبر قبلی شیاد بوده من برحقم و به من ایمان بیارید همه همدیگه رو در طول تاریخ تصدیق کردن!
حالا میشه گفت برای پیامبر اسلام تایید پیامبران تا ابراهیم طبیعیه چون نیای خودشه ولی پیامبر اسلام از شاخه بنی اسماعیله و یهودیت و مسیحیت از بنی اسحاق
و یهودیا میگن نسب پیامبری از بنی اسحاق ادامه پیدا کرده نه بنی اسماعیل طبعا این پیامبرم باید برعکسش رو بگه درسته؟
ولی میاد پیامبران بنی اسحاق رو هم تایید و تصدیق میکنه حتی بیشتر از خودشون!
این دیگه شاهکاره واقعا!
با یهودیت دعوای جدی داره ولی پامبرانشون رو تایید میکنه در حالی که عکسش به تضعیفشون کمک میکرد!
عکسش هم هست مسیحی های تثلیثی اعتقاد دارن عیسی خداست این پیامبر محکم وایستاده میگه نه عیسی خدا نیست بنده و پیامبر خداست
خب حالا چه فرقی میکنه بذار سرگرم باشن تو بیعتت رو بگیر! مگه دنبال قدرت و حکومت نبود؟
《اساسا کسی حکومت رو بخواد با اعتقادات مردم در نمیفته با عادات مردم در نمی افته هزینه زایی بی مورد نمیکنه》
اصلا چرا رو یکتاپرستی انقد تاکید داره میون اون جماعت مشرک که یه پیشینه چند صدساله بت پرستی دارن و به شدت هم نژادپرستن و دین آبا و اجدادی براشون اهمیت داره
چرا تمام پیشینه ذهنی مردم رو به هم میریزه در حالی که اگر بخواد جذبشون کنه باید چیزی بگه که خوششون بیاد و احساس اشتراک کنن نه که با همه باورها و عادت های اجتماعیشون در بیفته؟!
کپی مجاز🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾️ #شب_های_دلتنگی
#نماهنگ : آخرین نفس
🎙با نوای: کربلایی حسین طاهری
⭐️⭐️⭐️سرباز امام زمان (عج) ⭐️⭐️⭐️
آیت الله بهاءالدینی وقتی وارد جلسه شدند، فرمودند: در بین شما یکی از سربازان امام زمان ( عج ) هست و به زودی از میان شما میرود. بعدها که جلال افشار شهید شد عکسش را بردند خدمت آقا. آیت الله بهاءالدینی بی اختیار گریه کردند، به طوری که شبنم اشکهایشان از گونه سرازیر میشد و روی عکس جلال میافتاد و بعد فرمودند: امام زمان ( عج ) از من یک سرباز میخواستند، من هم آقای افشار را معرفی کردم. اشک من اشک شوق است، ایشان جلال ” ذاکر قریب البکاء ” است. حجت الاسلام و المسلمین جلال افشار نام شهید والا مقامیست که در قطعه بیت المقدس گلستان شهدای اصفهان مدفون می باشند. » منبع: کتاب جلوه جلال
ツ🖐🏼|
میگفتاگرمیگوییدالگویتانـ
حضرتِزهراستبآیدکارۍکنید
ایشانازشمآراضےباشندوحجآبــِ
شمافآطمےباشد(:
#شھیدابرآهیمهآدۍ'
[Forwarded from پاسدارشهیدمحمدغفاری]
[ Photo ]
#ڪلام_شهید
●عزیزانم نماز جمعه بروید، به دعای کمیل بروید و مصیبت بخوانید .قلب های خود را برای گریه کردن مصیبت ائمه عادت دهید ، بگذارید خون گریه کند قلب هایتان، گریه برای ائمه ثواب دارد وقتی که مصیبت می خواندید به مصیبت حضرت فاطمه زهرا{س} که رسیدید، مرا یاد کنید.
●در مبارزه با آمریکا و اسرائیل قاطعانه شرکت کنید. و تا برچیدن بساط آنها از روی زمین از پای ننشینید ؛ای عزیزان جوانمردانه به قول امام به جنگ بروید و جنگ با دشمنان را از یاد نبرید که اگر به دشمن فرصت دهید دینمان را قلع و قمع خواهد کرد .در ساختن خود و جامعه خود بکوشید.
📎جانشین فرماندهٔ گردان کمیل لشگر ۲۷محمدرسولالله (ص)
#سردارشهید_محمد_نیکبین🌷
#سالروز_شهادت
●ولادت : ۱۳۴۱/۲/۲۰ تهران
●شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۴ طلاییه ،عملیات خیبر
CQACAgQAAx0CWTEf3AACSitgIXT_KXONuuvARd7igMuIbWf0WAACXAYAAmbRAVPbtKfN91_Umh4E.mp3
11.47M
❌🎧 قرائت دعاى هفتم صحیفه سجّاديه
با نواى #حاج_محمود_كريمى
🌷 رهبر معظم انقلاب:
«توصیه میکنم دعای هفتم صحیفه سجادیه را که در مفاتیح هم هست با توجه به معنای آن بخوانند.»
(اين دعا به هنگام خوف از شدائد، رفع بلا و گرفتاریها توصيه شده است.)
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره مبارکه اسراء آیه 81
وَقُلْ جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ
إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا
و بگو: حقّ آمد و باطل نابود شد
همانا باطل، نابود شدنى است.
سلام خدمت دوستان گرامی
صبح همگی بزرگواران بخیر و نیکی
روز خوبی داشته باشید
🌧 وقتی باران بارید و سیل جاری شد 🌧
🔹وقتي آقا مهدي ، شهردار اروميه بود ، يك شب باران شديدي باريد .
🔹به طوري كه سيل جاري شد . ايشان همان شب ترتيب اعزام گروه هاي امداد را به منطقه سيل زده داد و خودش هم با آخرين گروه عازم منطقه شد .
🔹پا به پاي ديگران در ميان گل و لاي كوچه ها كه تا زير زانو مي رسيد ، به كمك مردم سيل زده شتافت .
🔹در اين بين ، آقا مهدي متوجه پيرزني شد كه با شيون و فرياد ، از مردم كمك مي خواست .
🔹تمام اسباب و اثاثية پيرزن در داخل زير زمين خانه آب گرفته بود . آقا مهدي ، بي درنگ به داخل زيرزمين رفت و مشغو ل كمك به او شد .
🔹كم كم كارها رو به راه شد . پيرزن به مهدي كه مرتب در حال فعاليت بود نزديك شد و گفت : خدا عوضت بدهد مادر ! خير ببيني .
♦️نمي دانم اين شهردار فلان فلان شده كجاست تا شما را ببيند و يك كم از غيرت و شرف شما را ياد بگيرد آقا مهدي خنده اي كرد و گفت :
⚠️ راست مي گويي مادر ! اي كاش ياد مي گرفت .
🔶برگرفته از خاطرات مدیریتی شهید مهندس مهدی باکری
••♥️••
طبـیبها هـمه مارا
جوابمان کردند
فقط ظهور تو آقا
علاج بیـماریست....
#اللهمعجللولیکالفرج💚
༺✾➣♡➣✾༺
♥️🍃
سنگ بر آینهات
خورده و تڪثیر شدی
مثل غم هاۍ دلت
چند برابر شده ای....
#حاج_قاسم
༺✾➣♡➣✾༺
°•🌱💛•°
از چراغ دل ما سرزند سپیده
برعالم ندای جاءالحق رسیده
محراب من ابروۍ تو،یااباصالـح
من زنده ام بربوۍ تو،یااباصالـح
#العجل_مولاےمن🌹
♡﷽♡
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#12
ببینید اگر کسی بخواد مردم رو به خودش و مثلا اون دینی که آورده جذب کنه قطعا میدونه که این مردم یک سری چارچوب ذهنی و عادت رفتاری دارن باید دقیقا همونها رو پیدا کنه و دست بذاره روشون
و توی اون مکتب جدیدش برهمون اساس سفارش و آموزه طراحی کنه که کارش بگیره نه که برعکس با قوانینی که میگذاره مردم رو با تمام عادت هاشون دربنداره و چارچوب هاشون رو بشکنه
این کار چه منطقی داره اصلا چه سودی داره؟
برای چی باتمام آداب اجتماعی اعراب در میفته در حالی که قاعدتا برای جذبشون باید کارای ساده و معمول پیش پاشون بزاره نه کاری که برای اونا یعنی خودتو با تمام ساختار های ذهنی و تربیتیت بکوب از نو بساز با این فرمی که من میگم!
برای این پیغمبر چه فرقی میکنه مردم دخترانشون رو زنده به گور کنن یا نه؟
چه فرقی میکنه زنا کنن یا نه دروغ بگن یا نه غیبت کنن یا نه!
ربا بگیرن یا نه
اون میخواد حکومت کنه براش چه فرقی میکنه مردم حتما اخلاق مدار باشن؟
تمام اینها عادات و رفتارهای انسانی روال روز اون جامعه بودن چرا فکر کرد باید با اینا در بیفته و اگر اینکار رو بکنه کسی به حرفش گوش میده؟
برای چی باید سختگیری کنه و مردم رو از دور خودش بتارونه؟
در کتاب انجیل شیطان که آلیستر کراولی ادعا میکنه از طرف شیطان بهش وحی شده و پایه فکری صهیونیسم در پایه گذاری جوامع مخفی شیطان پرستی نوینه(فراماسونری، ایلومیناتی و...)
فقط یه جمله در باب احکام و دستورات دینش داره:
+چنان کن آنچه خواهی کل شریعت بود!
هر کاری عشقته بکن تنها قانون دین من اینه!
دین قلابی اینه
روش جذب حداکثری اینه! هر چی عشقته فقط منم بپرست
خب پس با این اوصاف اینهمه قوانین ساختار شکن اسلامی چی میگن؟
مثلا چرا باید فریضه طراحی کنه که باید حتما نماز بخونید؟
_خب دنبال اِلمان های مخصوص به خوده که مکتبش متمایز باشه به قول تو داره مظاهر تمدنیش رو میچینه!
_قبول نماز بخونن
ولی آخه روزی پنج بار!!
با اون همه مشغله ای که آدمها ممکنه داشته باشن؟
بعدم قبلش حتما باید با آب خودتو بشوری؟
تو سرزمینی که آب کمیابه مردم زیاد عادت به شست و شو ندارن!
این اعراب بادیه ماه تا ماه میشد رنگ آب به خودشون نمیدیدن!
ویلدورانت میگه از محمد(به عنوان معجزه) چه میخواهید؟
عصا اژدها کند؟ روی آب راه برود؟
معجزه از این بزرگتر که اعراب جاهلی را وادار کرد روزی پنج بار خودشان را بشویند؟!
یعنی اونقدر تغییر سخت و پر ریسکی بوده که رویدادش رو یک تاریخ نگار به لحاظ اجتماعی معجزه قلمداد میکنه!
خب این سختی رو به چه بهایی به جون میخره وقتی خیلی راحتتر از این هم میشه این مردم رو جذب کرد بخدا این اصلا منطقی نیست!
میتونست بگه قبل نماز مثلا دست به خاک بزن
مثل تیمم
اصلا تو سرزمین بی آب وضو از کجا به ذهنت رسید؟!
خودش هم توی همون اجتماع داشت زندگی میکرد با همون شرایط!
از عادات اجتماعی بارز مشرکبن عرب شرب خمر و ساختار اقتصادیشون مبتنی بر ربا و قمار بود
کلی قانون تو این زمینه ها طراحی کرده بودن یعنی اصلا روش کسب و کارشون بود
بیشتر نکاح های قانونی و عرفی شون رو با عنوان زنا حرام کرد
نکاح الجمع نکاح المقط نکاح البدل...
آخه چه کاریه میخوای حکومت کنی چکار به خوردن و پوشیدن و رفتار کردن مردم داری چرا میخوای تمام عادات اینا رو تغییر بدی مگه از دردسر خوشت میاد؟
چرا اجازه نمیده همه با هر سبک زندگی وارد این مکتب بشن و یه گوشه ای این خدای من درآوردی رو بپرستن و اونم با این سرمایه اجتماعی قدرت رو به دست بگیره جمعیت هر چی بیشتر بهتر دیگه!
به مردم هر چی آزادی عمل بدی قطعا بیشتر دوستت دارن
برای یه آدم قدرت طلبی که دنبال حکومته چه فرقی میکنه عادات اجتماعیِ این قوم غلطه منطقا باید بگه به من چه!
اما با چه منطقی هزینه زایی الکی میکنه و با همه اینا در میفته؟
خب بگید دیگه چرا؟!
جوابم سکوت بود
دوباره خودم ادامه دادم: اصلا فرضا اینکارو کرد حالا فهمیده که مثل اینکه شدنی نیست
هم در اقلیته هم زورش به مشرکین نمیرسه
خودش و پیروانش حبس شدن توی یه دره بی آب و علف تحت تحریم شدید غذایی دارویی و...!
علی بن ابی طالب صحابی و پسرعموی پیامبر میفرمایند به اندازه ای وضعیت غذا بد بود که
هر یک خرما رو سه نفره و یا حتی شش نفره میخوردیم
هسته های خرما رو هم میکوبیدیم آرد میکردیم نون میپختیم!
هیچی بهشون نمی فروختن
با کلی تدابیر امنیتی تحریما رو دور میزدن در حدی که فقط زنده بمونن
خب اون شرایط سخت معلومه که یه بن بسته
با منطق شما پیغمبر واقعی هم که نیست به وحی و به خدا متصل باشه؛
خبر نداره قراره گشایشی بشه و بعد سه سال تموم بشه ماجرا اصلا تهش معلوم نیست چی میشه
حتی اگر بود هم تو همین سه سال ممکن بود از دنیا بره
دیگه قدرت از جون آدم که ارزشمندتر نیست قدرت رو برای زندگی میخواست باید زنده میموند یا نه؟
میتونست یه کلمه بگه پشیمون شدم خودش رو نجات میداد
دلیلی برای مقاومت نیست وقتی خدایی نیست و تو هم فکر منافع خودتی خب این جا منافع در عالی ترین وجه به خطر افتاده باید رها کنی دیگه
ولی رها نمیکنه! چرا؟
سکوت طولانی موجب شد باز ادامه بدم:
_با اینکه پیامبر ما سواد خواندن و نوشتن رو جایی یادنگرفته چه میکنی؟
این که دیگه مستنده؟
_کجا مستند شده یعنی نمیتونسته پنهانی سواد یاد بگیره این چه حرفیه؟
_نه نمیتونسته وقتی به گواهی تاریخ تو کل حجاز فقط 17 نفر سواد خوندن و نوشتن داشتن
از یکی باید یاد بگیره دیگه بالاخره خبرش درمیاد!
خصوصا که بیشتر باسوادا یهودی و مسیحی بودن
ولی وقتی توی کتاب قرآن میگه محمد جایی سواد رو فرا نگرفته بود و تو زمان خودش کسی اعتراض نمیکنه یعنی همه به این حقیقت واقف بودن دیگه از این واضح تر؟
حتی دشمنانش هم نمیگفتن تو از جایی یاد گرفتی میدونستن نشدنیه میگفتن تو ساحری!
خب دلیل این چی میتونه باشه جز حقانیت؟
سرتکون داد:
_واسه نتیجه گیری خیلی زوده کلی حرف برای زدن هست وقتی اونها ثابت بشه این نکات هم میشه جزء نکات مجهول تاریخی ولی به هیچ وجه دلیل بر حقانیت نیست وقتی اینهمه دلیل در ردش وجود داره
من...
صدای اذان حرفش رو قطع کرد
فوری بلند شدم و گفتم: بعد نماز ادامه میدیم!
وارد سرویس که شدم ژانت هم دنبالم اومد و کنار در ایستاد
همونطوری که وضو میگیرفتم پرسیدم: جانم؟!
با تعجب به حرکاتم نگاه میکرد و توضیح میداد:
خب... خواستم شروع کنم غذا رو درست کنم خواستم... بپرسم گوشت کجاست؟
_تو فریزر پشت بسته های سبزی
از سرویس خارج شدم و مسح پام رو کشیدم
بعد هم راه افتادم سمت اتاق
نمیدونم چرا ژانت هم دنبالم اومد
وارد اتاق شدم و اون دم در ایستاد
شروع کردم چادر گلدارم رو سرکردن و سجاده رو پهن کردن
هنوز همونجا ایستاده بود و کنجکاو نگاهم میکرد
خواستم بهانه بدم دستش
پرسیدم: خب کلا چیا داره این غذا؟
_خب... لوبیا و گوشت و...
حرفش رو نیمه تموم رها کرد و سوال اصلیش رو پرسید: سختت نیست روزی چند بار این کارا رو تکرار میکنی؟
_نماز دوست داشتنی ترین کار ممکنه توی دنیا از نظر من
البته هر کاری با تکرار از رونق می افته ولی نماز...
چون به عشق خدا تکرارش میکنی سختیش هم شیرینه!
البته فلسفه نماز خیلی فراتر از اینه شاید ساعتها بشه راجع بهش حرف زد حالا بعدا میگم براتون
اما همینقدر بگم که من الان دارم لذت می برم
حتی اگر یکم سخت باشه
مثل سختی ای که تو برای رسیدن به کلیسا هر صبح یکشنبه میکشی
ولی من روزی چند بار برای خودم تکرارش میکنم چون تلاش شیرینیه و مهمتر چون خواست خداست!
کتایون صدا زد: ژانت این چیه رو گاز گذاشتی جوش اومده!
ژانت بی معطلی دوید سمت آشپزخونه
من هم در اتاق رو پیش کردم و قامت بستم...
...
وقتی از نماز برگشتم هر دو توی آشپزخونه بودن
بهشون ملحق شدم و پشت میز نشستم!
از ژانت که پای گاز ایستاده بود پرسیدم:خب ژانت چقدر دیگه طول میکشه حاضر بشه میخوام ببینم چه مزه ایه!
_چیزی نمونده من از قبل لوبیاش رو پختم الانم گوشتش رو جدا میپزم و بعد لوبیا و بقیه مواد رو اضافه میکنم دیگه کاری نداره...
رو کردم به کتایون:
_خب... شما فرمودید که اینا برای نتیجه گیری کافی نیست
منم موافقم باهات!
پس باید برای حصول نتیجه مجددا فاز عوض کنیم!
بررسی اسلام دو بعد داره بررسی شخصیت پیامبرش و کتابش
حالا باید بریم سراغ قرآن...
_خب توی قرآن که خیلی حرف دارم مثلا توی...
_اجازه بده منظورم این نبود موردی آیه بگی من جوابتو بدم این کتاب یه منطقی داره که باید درکش کنی بعد برمبنای اون سوال کنی بدون خوندن که نمیشه هیچ کتابی رو نقد کرد...
_جانم؟ منظورت چیه؟
_منظورم واضحه باید بخونیدش کامل و از اول به آخر تا بتونید نقدش کنید...
_ولی برای رد هر چیزی یه مثال نقض کافیه مگه بیکاریم اینهمه کتاب رو توی دنیا بخونیم
_اینهمه نه فقط یکی...
فقط این کتابه که ادعا میشه معجزه است و خدا برای شخص شما فرستاده فقط این کتابه که ادعا میکنه کلام خداست و در اون خدا با همه ی مردم عالم در هر زمانی صحبت کرده!
خب من دارم میگم معجزه ست تو میگی نه چطوری ثابت میشه جز با خوندن با یه جمله از یه کتاب بیرون کشیدن که نمیشه معجزه بودنش رو اثبات کرد من نیاز دارم برای این اثبات شما رو به طور کامل با این کتاب آشنا کنم
ضمنا من میتونم اون یک یا چند مثال نقضی که تو ذهنته رو جواب بدم ولی باید منطق کلی کتاب درک بشه تا بتونم یه سری چیزا رو براتون توضیح بدم که مباحثه ناقص نمونه
شما هم برای بحث نیاز دارید روی منبع یه تسلطی داشته باشید دیگه پس باید شروع کنیم و قرآن رو بخونیم...
اینجوری شما ایرادات بیشتری هم میتونید پیدا کنید اگر داشته باشه...
ژانت_ خب چطوری مگه میشه سه نفری کتاب خوند اصلا قرآن چند صفحه ست چند روز طول میکشه؟
_چرا نشه
قرآن مجموعا سی تا بخش(جزء) داره که هر کدوم 20 صفحه بیشتر نیست
برای اینکه از کار و زندگی نیفتین و و سختتون نباشه هر ماه پنج تا از این بخش ها رو میخونید تو طول هفته کلا روزی سه صفحه میشه یعنی پنج دقیقه که شوخیه!
ژانت_خب اینجوری که خیلی طول میکشه؟
_آره خب ولی چاره چیه!
من که تا پیدا کردن خونه همخونه اجباری شما هستم و باید تحملم کنی
کتایون خانومم که ان شاالله یادش نرفته مادرش اونو به من سپرده!
و باید زودتر درباره ش تصمیم بگیره که اگر نگیره با من طرفه چون مسئول بی تابی مادرش منم که شماره ش رو پیدا کردم و بهش زنگ زدم
پس ما فعلا با هم کار دادیم این بحث هم گوشه ای از رابطه ماست
ضمنا به نفع خودتونه اتهاماتتون رو اثبات کنید و خیال خودتون رو راحت...
کتایون بی تفاوت شونه بالا انداخت: به هر حال ما که قرآن نداریم!
_من دارم
به اتاق رفتم و دو تا قرآنی که برای اینکار تهیه کرده بودم رو آوردم
قرآن ها رو روی میز گذاشتم و نشستم:
_خب اینم قرآن... بهونه بعدی؟
کتایون کلافه گفت:
من نمیتونم تو خونه و شرکت همچین کتابی رو دست بگیرم و بخونم خب نمیگن این چشه چرا این کتاب رو میخونه؟
نفس عمیقی کشیدم: برای همین جلدشون کردم!
دیگه؟
سکوت از سر اجبارش موجب شد ادامه بدم:
_با ترجمه بخونید ولی هر از گاهی نگاهی هم به زبان اصلیش عربی بندازید به هرحال...
صدای پیام گوشیم بلند شد
همون طور که گوشی رو چک میکردم ادامه دادم:
_ به هر حال برای مطالعه هر اثری هیچی زبان اصلی نمیشه!
رضوان بود...
از دو روز پیش یادم رفته بود جواب پیامش رو بدم و تشکر کنم!
حتما تا الان از کنجکاوی تلف شده!
از بچه ها عذرخواهی کردم و برگشتم اتاق تا یکم حرف بزنم...
مثل همیشه کامل تبادل اطلاعات کردیم و همه چیز رو کامل براش توضیح دادم!
بعد هم سراغ بقیه رو گرفتم و سفارش کردم جای من هم مواظبشون باشه!...
وقتی برگشتم غذا حاضر بود و شام خوردیم
چیزی شبیه خوراک لوبیای خودمون بود ولی خوشمزه تر!
کلی از ژانت تشکر کردم و تشویقش کردم بازهم از این کارا بکنه!...
بعد از شام قرار بر این شد ماهی یکبار دور هم جمع بشیم و درباره پنج جزئی که خوندیم صحبت کنیم
و البته کتایون هرچه سریعتر با مادرش ارتباط بگیره و خیال من رو راحت کنه!
هر چند به قولش خیلی امیدوار نبودم!
به هر حال اون رفت و ما هم تا یکماه آینده که باز هم رو ببینیم به زندگی عادیمون برگشتیم...
کپی مجاز🦋
#بدونتعارف🖐🏻‼️
طبقمادهبیستوهفتقانوناساسے
عقیدهبرخےازمذهبےهاۍِ......
اینہکہ
اونشهدایےکہخوشگلترنشهیدترن:/🚶🏻♂
خدایےخودشهید
اگرمیدونستقرارهبعدازشهادتش...
یہرفتارهایےصورتبگیره
موندنخودشروباارزشترمیدونست...💔
#گمنامنوشت
#کوآرمانهامون...