فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ
📌شهید عباس دانشگر
🎤استاد علی اکبر رائفی پور
#پیشنهاد_دانلود
عصرجمعه همراه شویم بایک شهید خاص
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
شهیدی که کسی جنازه اش را تحویل نگرفت(شهید رجبعلی غلامی)
نیروهای شهیدکاوه شب عملیات رسیده بودند به سیم خاردارهای حلقوی.سیم خاردارها همه یکجا جمع شده بودند.واگرآنهارا میبریدند کل معبرمنفجرمیشد.وقت تنگ بود.ناگهان نوجوانی آمد وخوابیدروی سیم خاردارها وگفت رد شید همه ی سیصدنفرگردان که ازرویش عبور کردند عملیات شروع شد.همان موقع به سختی دستانش رو به آسمان بلند شد وگفت:خدایا!تحمل ندارم!شهادت رانصیبم کن.لحظه ای نگذشت که تیری آمدوبه چشمش خورد واو را آسمانی کرد.وقتی پیکرشهدا را آوردند برای تحویل به خانواده ها.پیکرشهید رجبعلی غلامی را کسی نبود تحویل بگیرد.خانواده اش رادرجنگ افغانستان ازدست داده بود.
اویک افغانی بود.یک قهرمان.
اکنون مزاراو دارالشفای مردم بجستان در خراسان است.
🌻🌸شادی روحش صلوات🌸🌻
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
barname-eghtesadi-dolat-111.pdf
912.1K
برنامه های اقتصادی دکتر جلیلی برای انتخابات ۹۲ دوستانی که با دکترجلیلی مشکل دارند لطفا برای مطالعه این برنامه وقت بگذارید. باتشکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹واكنش مردم به خيانتهای چين به ايران! 😉😄
🔹چطور حاضريد با همچين كشوری توافق ٢٥ ساله امضا كنيد؟ 😉
🔹پ.ن؛ مدعیان و طلب کارهای خواب رفته 😑😶
لطفا تا آخر ببینید 🙃😊
♡﷽♡
#رمان_ضحی♥️
✍بہ قلمِ #شین_الف🍃
#27
اون روز گفتگو بین ژانت و کتایون به نتیجه نرسید و منجر به دلخوری شد و البته پادرمیانی من هم دردی رو دوا نکرد
و بعد از اون شیرینی مربای آلبالوی زن عمو هم نتونست کام ژانت رو شیرین کنه
درکش میکردم
توی موقعیت بدی قرار گرفته بود
از طرفی نمیخواست خونه ای که پر از خاطرات مشترک با پدر و مادرش بود رو ترک کنه و از طرفی نمیخواست به بی توجهی مقابل رفیقش متهم بشه و دلش رو بشکنه
کتایون هم دلخور بود و هم امیدوار و از من هم توقع داشت واسطه گری رو کنار نگذارم و باز با ژانت حرف بزنم
عجیب اینکه درخواست ژانت هم همین بود!
که با کتایون حرف بزنم!
و من این میان سرگردان!
کمی با این حرف میزدم
کمی با اون
هیچ کدوم هم ره به جایی نمیبرد!
بعد از گذشت دو هفته یقین کردم ژانت به هیچ وجه قانع نخواهد شد و تمرکزم رو روی کتایون گذاشتم!
بهش گفتم یا قبول کنه فعلا با ما زندگی کنه تا چند وقت دیگه من برم و جا براشون باز بشه
یا قید همخونگی با ژانت رو بزنه
طول کشید تا تقریبا راضی شد برای مدت کوتاهی توی سوییت کوچیک ما زندگی کنه
به این امید که بعدها ژانت رو راضی کنه همراهش به آپارتمان بزرگتری کوچ کنه
کتایون اگرچه مرفه بزرگ شده بود رفاه زده نبود و با شرایط راحت کنار می اومد
اما واقعیت این بود که اون سوییت فقط دو اتاق خواب داشت
بنابراین من دوباره مشغول گشتن برای پیدا کردن یک جای مناسب شدم
روزهای اسفند مثل همیشه زودتر از بقیه اوقات سال میگذشت حتی وقتی زندگیم با تقویم دیگه ای تنظیم میشد
پایان آخرین هفته اسفند در حالی رسید که هوا تقریبا بهاری شده بود و من همیشه با این هوا یاد خرید عید می افتادم!
چه توی آلمان و چه اینجا
اما خب خرید معنا نداشت وقتی دید و بازدید و مهمان و مهمانی در کار نبود
توی اتاق مشغول گردگیری میز و کتابخونه بودم که کتایون رسید
دست پر اومده بود
با تمام مایحتاج لازم برای هفت سین...
بعد از سلام و احوال پرسی متعجب پرسیدم: اینا رو از کجا آوردی تو؟
همونطور که پشت میز مینشست گفت:
_از خونه...
سفارش آقای فرخی! بود مثل هر سال براش آوردن ولی چون نبود پولشو من دادم برا همین یکمش رو آوردم اینجا
من و ژانت هم پشت میز نشستیم و من گفتم:
_خیلی لطف کردی ولی نیازی نبود ژانت که براش مهم نیست منم با همون سفره نصفه نیمه همیشگی خودم راضی ام
_نه دیگه نشد من راضی نیستم من دوست دارم سفره هفت سین همیشه کامل باشه!
_خب تو خونه خودتون کاملشو بنداز
_خب همین دیگه خونه من اینجاست
چشمهای ژانت تا منتها الیه بالا و پایین باز شد:
جدی میگی؟
یعنی تصمیم گرفتی بیای اینجا؟!
کتایون کمی دلخور سرتکون داد:
فعلا!
تا ببینم بعد چی میشه
البته اگر جاتون تنگ نیست!
ژانت با ذوق شانه هاش رو بغل گرفت: کتی عاشقتم
باور کن دلم نمیخواد هیچ وقت ازم ناراحت باشی
حتما درکم میکنی!
کتایون با همون حالت سر تکون داد:
متوجهم!
حالا مطمئنید با اومدن من به مشکل برنمیخورید؟
جاتون تنگ نمیشه؟
فوری گفتم:
من که دنبال جا هستم
یه سوییت پیدا کردم که تا آخر آپریل خالی میشه
تا اونموقع اگر تحمل کنی...
کتایون فوری گفت: اگر تو بخوای بری من اصلا نمیام!
من نمیخوام جای کس دیگه ای رو بگیرم!
گفتم: جای کس دیگه کدومه من از اولم قرار بود برم ربطی به اومدن تو نداره! من...
ژانت با لحنی که کمی هم پریشانی راشت جمله ام رو نیمه تمام گذاشت:
ضحی جون اگر من در حضور کتی ازت عذرخواهی کنم این بحث رو تمومش میکنی؟!
_منظورت چیه ژانت مگه قرار نبود بعد از زمستون من از اینجا برم!
کلافه گفت: میدونم از دستم دلخوری ولی فراموشش کن دیگه!
گیج گفتم: چی رو فراموش کنم کی گفته من از تو دلخورم!
ژانت_ای بابا خودتو به اون راه نزن دیگه
خیلی خب قبوله
اگر من همونجور که ازت خواستم از اینجا بری ازت خواهش کنم اینجا بمونی قبول میکنی؟
همینو میخواستی؟!
_آخه چرا؟!
_نمیدونی؟
فکر میکردم ما دیگه دوستیم!
حالا که کتی میخواد بیاد تو میخوای بری؟!
_آخه جاتون...
کتایون دفتر جمع و جورش رو از کیف بیرون کشید و روی میز گذاشت:
من چیز زیادی نمیارم فقط یه تخت بادی که اونم یه گوشه میذارمش
با چند دست لباس و خرت و پرت ریز
یعنی واقعا انقدر برات سخته همخونه شدن با دونفر؟
به لوس بازیش خندیدم:
من تو خوابگاه تو به اتاق با شیش نفرم زندگی کردم!
من گفتم شما اذیت نشید
حالا که اصرار میکنید باشه!
فعلا میمونم تا ببینم چی میشه!
حالا کی رسما تشریف فرما میشید؟
_یکی دو روز دیگه!
ژانت کنجکاو پرسید: پدرت نگفت چرا چنین تصمیمی گرفتی؟
_چرا...
منم گفتم از تنهایی خسته شدم تو که هیچ وقت خونه نیستی میخوام یه مدت با دوستم زندگی کنم
گفتم: خب چی گفت؟
پوزخندی زد: گفت دوستت دختره یا پسر؟
گفت بهم سر بزن!
هروقتم خواستی میتونی برگردی
_دعوا و دلخوری که پیش نیومد؟
_نه
_حالا دقیقا چه روزی میای؟
مثل اینکه امسال جدی جدی خونه تکونی لازم شدیم
_سه شنبه وسایلم رو میارم حالا چه خونه تکونی؟
_عزیزم قبلا هم گفته بودم اگر شما تشریف آوردی قدم سر چشم ما گذاشتی این حال و پذیرایی رو تمیز کنیم و بدون کفش رفت و آمد کنیم که زمینش برای بنده قابل استفاده باشه چون قاعدتا اتاق میشه قرق جنابعالی
_باشه بگو چی میخوای برای تمیزکاری بگیرم برات
_شرمنده این یه قلمو با پول نمیتونی از زیرش در بری! باید کمک کنی!
_جان؟
_جانت بی بلا
آستینا رو میدی بالا قشنگ کمک میکنی
اینجا خیلی کار داره!
آهی کشید: پس بگو کوزت گیر آوردی!
_حالا...
ژانت با ذوق دستی به هم زد:
تنبل نباش کتی مرتب کردن خونه خیلی حال میده! منم دوست دارم بدون کفش تو خونه راه برم میشه اتاق منم کمک کنید تمییزش کنم؟
لبخندی به روی کتایون زدم:
البته ژانت جان خیالت راحت!
خب اگر موافق باشید شروع کنیم!
با تکان سر موافقتشون رو اعلام کردن و من هم با نگاهی به دفترم شروع کردم:
_بسم الله الرحمن الرحیم
جزء ششم سوره مائده...
کتایون کلامم رو قطع کرد:
_آیه ۳ آیه ای هست که شیعیان ادعا میکنن مربوط به واقعه غدیره ولی این آیه داره درباره حلال و حرام گوشت ها صحبت می کنه و هیچ ربطی به چیزی که شما میگید نداره
_ آره داره درباره حلال و حرام گوشت صحبت میکنه بعد یهو میگه امروز دینتان را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آیین شما برگزیدم!
بعد دوباره میره سر مسئله گوشت حلال و حروم!
یکم زیادی حماسی نیست برای یک حکم حلال و حرام غذا؟
واقعاً منطقیه به خاطر مشخص کردن حرام و حلال گوشت دین کامل بشه و نعمت تمام بشه و کافران مایوس بشن و...
حکم مهم تر از این در قرآن داده نشده؟
تازه این آیه جزء آخرین آیات نازل شده قرآنه خدا یادش رفته حلال و حرام گوشت ها رو قبلا توی بقره هم گفته بود؟
این یک فن برای حفظ کردن محتوا از تحریفه
در جاهای دیگه قرآن هم به کار رفته حالا نشونتون میدم
یه پیام وسط یک متن که سر و تهش یک موضوع دیگه قرار میگیره اما قابل تشخیصه که این متن مال اینجا نیست
ضمنا فقط هم شیعیان نقل نمی کنن شما برو کتاب الغدیر علامه امینی رو بخون ببین چند تا سند از اهل سنت درباره شان نزول این بخش از آیه اومده*
اصلاً قابل انکار نیست خود اهل سنت هم انکار نمیکنن اصلا شان نزولش رو فقط میگن این اتفاق به معنای بیعت نیست و کلمه ولی به معنای سرپرست نیست و به معنای دوسته
ژانت_ من یکم گیج شدم نمی فهمم چی می گید واضح تر حرف بزنید لطفاً
توضیح دادم:
_ بعد از فتح مکه پیامبر کماکان محل زندگیشون مدینه بود و برای حج سالانه به مکه مشرف میشدن
سال آخری که پیامبر در قید حیات بودن و به حج رفتن و به حج الوداع معروفه همه مسلمانان همراهشون بودن
موقع برگشت از مکه به مدینه توی یه محلی بنام غدیر خم همه کاروان رو که از جاهای مختلف اومده بودن جمع میکنن
سه روز توی اون بیابون اطراق میکنن که همه کسایی که عقب تر هستن برسن و همه کسایی که جلوتر بودن برگردن
یعنی انقدر مطلب مهمیه که همه باید بشنون
خب همه کنجکاو بودند ببینن جریان چیه
پیامبر روز سوم فرمودند از جهاز شتر ها یک تل درست کنید که همه جمعیت من رو ببینند وقتی سخنرانی می کنم!
وقتی آماده شد از این تل بالا رفت اول خطبهای خوند بعد دست پسرعمو و دامادش علی بن ابیطالب رو گرفت و بالا برد و فرمود:
"من کنت مولاه فهذا علی مولاه"
یعنی هر کس تاامروز من ولی و سرپرست او بود این علی هم از این به بعد مولا و سرپرست شه و باید بپذیردش
ولایت امت رو واگذار کرد برای بعد از توفی خودش به ایشون و جانشین مشخص کرد
یادتونه توی یکی از آیات موسی قبل از رفتن به میقات جانشین تعیین کرد؟
یعنی پیغمبر ما تا این حد دوراندیشی نداشت که باید بعد از خودش جانشین معین کنه؟
با اینکه در همین حج اعلام میکنه این آخرین حج منه یعنی میدونه که زمان وفاتش نزدیکه!
میگن ولی در اینجا به معنی دوسته نه سرپرست چون کلمه های عربی اکثراً چند کاربردی هستن
حالا چقدر منطقیه که یک پیغمبری با این سبقه این دین، سه روز مردم رو توی بیابون علاف کنه که همه بیاید بشنوید که چی هر کی منو دوست داره علی رو هم باید دوست داشته باشه!
آخه چه اهمیتی داره اصلا مگه دوست داشتن زوری میشه ممکنه یکی رو دوست داشته باشی یکی رو نداشته باشی تازه تو روایات هست که بعد از این حرف پیامبر همه اومدن تبریک گفتن و بیعت کردن
تبریک و بیعت برای چی برای دوست داشتن؟
ژانت با کنجکاوی پرسید:
_در نهایت چی شد؟
_هیچی امت در حضور پیامبر پذیرفت ولی بعد از پیامبر اعتنایی نکرد و تصمیم گرفت خلیفه رو خودش انتخاب کنه
سقیفه تشکیل دادن خودشون خلیفه مشخص کردن
دقیقاً مثل بنی اسرائیل در برخورد با هارون
همون چیزی که قرآن تاکید میکرد که اون طوری نباشید!
حدیثی از پیامبر هست که می فرماید یا علی تو برای من همانند هارون برای موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست
کتایون فوری گفت:
ولی مگه چه اشکالی داره حاکم بعدی با رای و نظر مردم انتخاب بشه
_ولایت فقط خلافت نیست مفهوم گسترده تر و ریشه دار تریه و چون به امور تربیتی امت مربوط میشه طبعا مثل پیامبر باید منتخب خدا باشه
_پس شما اصولا به دموکراسی و رای و انتخابات و این چیزا اعتقادی ندارید دیگه درسته؟
_انتخابات حق رای حق اظهار نظر شورا و مشورت همه اینها چیزهای خیلی خوبی هستن ما حتی در قرآن سوره شورا داریم!
پس قبل از هر حاکمیتی برامون این مفاهیم اهمیت داشته
اما خیلی مهمه که در چه سطحی و چه حوزه ای
اگر بنا باشه همه ی مسائل با نظر انسان تعیین بشه پس خدا چکاره ی زندگی ماست اصلا پیغمبرم خودمون انتخاب کنیم دیگه!
جایی که خدا کسی رو معرفی میکنه ما باید بگیم ما خودمون انتخابات برگزار میکنیم؟!
روابط بین خدا و بنده هاش این شکلیه؟!
اینکه بیشتر شبیه همون باور اسطوره قوم برگزیده ست!
اصلا یه جاهایی عمومیت تخصص اظهار نظر در مورد یه مسئله رو نداره مثل این میمونه که نظام پزشکی برا هر پروانه طبابتی که میخواد صادر کنه انتخابات برگزار کنه!
ما به مردم سالاری دینی معتقدیم الان هم تو کشورمون انتخابات داریم و و میخوایم که داشته باشیم
انتخاباتها مردم رو درگیر سیاست و سرنوشت خودشون میکنه شعور و آگاهی سیاسی مردم رو بالا میبره اونها رو نسبت به امور اجتماعی حساس میکنه
همه اینها فاکتورهاییه که برای اسلام خیلی اهمیت داره
چون نسخه تربیتی خدا برای بشر آگاهیه خصوصا در بُعد اجتماعی
اما در جایی که توجیه داشته باشه
بعدا در این باره بیشتر توضیح میدم...
آیه ۵
ژانت غذای ما و شما یعنی مسلمان ها و مسیحی ها نسبت به هم حلاله یعنی من طبق فتوای دینم از غذای شما می تونم بخورم شما هم همینطور
این یک نماد برای بیان اعتماد و اطمینان بین دو گروهه و مردان مسلمان هم میتونن با خانم هایی که ادیان الهی دارن ازدواج کنن ولی با مشرک و بت پرست و کافر و اینها نه
ژانت_ خب عکس چرا صدق نمیکنه چرا زنان مسلمان نمی تونن با مردان غیر مسلمان ازدواج کنن
_ خب این چندتا علت داره یکیش همین بحث ولایت شوهر بر زنه
_برای چی شوهر بر زن ولایت داره یعنی بیشتر میفهمه دیگه نه؟
_این ولایت در اثر عصمت نیست هیچ ربطی به سطح علم و عقل و درک و اینا نداره مثل ولایتی که پدر و مادر بر فرزند دارن
ممکن بچه وزیر و وکیل باشه پدر و مادر بیسواد یا حتی به لحاظ ایمانی خیلی از بچه ها از پدر و مادرشون بالاترن ولی به سبب حقی که به گردنش دارن بهش ولایت دارن
شوهر هم بر زن ولایت داره چون مسئولیت اقتصادی اجتماعی امنیتیش رو متقبل شده
اینکه زن مسلمان بره تحت ولایت کسی که مسلمان نیست اشکال فقهی داره چون دیگه نمیتونه حرفش رو گوش بده و منطق کلی خانواده بهم میریزه
همون مدیریت کلان و جزء که گفتم
کتایون_ آیه ۶ یه سوال
علت تفاوت وضوی اهل سنت و شیعه ها چیه این آیه که یه دستور واضح داره
ضمنا مگه تاریخ ثبت نکرده که پیغمبر تون چطور نماز میخونده و چطور وضو می گرفته
_ چرا ثبت شده
علت تفاوت برداشت متفاوته
صراحت آیه داره میگه بشویید صورت و دست هایتان را و مست کنید سر و پاهای تان را یعنی همون مدل وضوی شیعه
اما اهل سنت برداشتشون اینه که کسره و فتحه مهمه یعنی چون وجوه و ارجُل و ایدی با کسره اومده و رئوس با فتحه پاها رو هم مثل دست و صورت می شوییم و چون گفته شده دستها را بشوید الی المرافق الی رو اینجا به سوی معنا کردن
از کف دست به سمت آرنج شستوشو میدن
در حالی که الی اینجا بیان کننده فاصله است
مثلاً وقتی میگیم این دیوار رو تا سقف رنگ کن معنیش این نیست که حتماً از پایین به بالا رنگ کن!
_ نگفتی پیغمبرتون چطور وضو می گرفت
_ مثل شیعیان
اهل سنت هم تا زمان خلیفه سوم همینطوری وضو می گرفتن بعداً به فتوای خلیفه سوم تغییر روش دادن
_ مگه میشه پیغمبر یه طوری وضو بگیره و نماز بخونه بعد امت یه طور دیگه مگه نمیگید سنت پیغمبر!
_حالا که شده
وقتی عصمت پیامبر درک نشه و صرفاً آورنده قرآن تلقی بشه میشه گفت این تحلیل پیامبر از قرآن بود ما هم تحلیل خودمونو داریم
_ خب چطوری نماز میخوند؟
_ مثل شیعیان
بستن دست ها هم ابداع خلیفه دوم بود که گفت برای احترام بیشتر این کارو بکنید هر چند به نظر ما نماز یک نظامه و نباید انسان در طراحی خدا دخالت کنه
_ مهر چطور پیامبرتون روی مهر سجده می کرد؟
_ مهر نمادی برای به خاک افتادن در برابر خداست و قطعاً از سجده روی فرش و موکت خیلی بهتره
❇️قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) إِيَّاكَ أَنْ تَفْرِضَ عَلَي نَفْسِكَ فَرِيضَةً فَتُفَارِقَهَا اثْنَيْ عَشَرَ هِلَالًا
❇️امام صادق(علیه السلام) فرمود: مبادا عملي را بر خود واجب گرداني و تا 12 ماه از آن دست برداري.
❇️شرح: مقصود اين است كه انجام عملي را پيش خود تصميم گيري و بدان ملتزم شوي، نه آن كه از راه نذر و عهد و يمين بر خود واجب گرداني ،زيرا شكستن و برهم زدن اين امور جايز نيست و هر يك كفاره مخصوصي دارد.
📚 #اصول_کافی
📗جلد دوم
📖 #استواری_در_عمل_و_مداومت_بر_آن
📄 ص۲۶۷
🌼┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄🌼
🍀درآستان بندگی🍀
Sibsorkhi_2_Babolharam_Net.mp3
4.65M
|⇦•دل به عشقِ تو سپردم من...
#شور زیبا سید و سالار شهیدان ویژۀ ایام ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ کربلایی حسین سیب سرخی
Fadaeian_Haftegi_971202_3.mp3
19.59M
رفیق نیمه راه من ....😭
مداحی خبر چه سنگینه با صدای کربلایی سیدرضا_نریمانی
خبر شهادت دوستان سوریه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 چگونه سقوط نکنیم؟
🔹 استاد مسعود عالی
#درس_اخلاق
4_5866346180060907491.mp3
13.8M
#حاج_امیر_کرمانشاهی
با چشمای خیسم نامه مینویسم
سلام عشقم 🍃
#فوق_العاده
#سلام_ودرود_برشهیدان
#ترانه_عشق✨🌱
🔴 حاج قاسم و پدر عزیزشان
🔹شهید سلیمانی: من شهادت میدهم پدرم در طول عمر یک گندم حرام وارد زندگی اش نکرد.
🔹حاج قاسم سلیمانی با لقمه حلال مرحوم پدرش سردار دلها شد. از این پدر، پسر چنین باید.
#لقمه_حلال
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
IRANEZIBA6.mp3
10.85M
🍃🌸آواهای سنتی🌸🍃
🍃❤️🎼آوای بسیار زیبای : با یادت ای بهشتِ من...
🍃🌸استاد علیرضا افتخاری
🍃❤️🇮🇷❤️🍃
بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ علی اِبن ابی طالب🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ🌹ِ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ🌹َ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺑﻘﯿﺔَ ﺍﻟﻠﻪِ، ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐَ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹
شادی ارواح طیبه همه شهدای والا مقام صلواتی هدیه کنیم
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجِّل فرجهم🌷
باسلام خدمت همه دوستان
صبح همگی بخیر
روز و هفته خوبی توام باسلامتی وموفقیت برایتان ازخداوند منان آرزومندم
ارادتمندتان: قریش حسین پور
انسان یک تذکر در هر چهار ساعت به خودش بدهد بد نیس، بهترین موقع بعد از پایان نماز وقتی سر ب سجده میگذارید مروری بر اعمال از صبح تا شب خود بیندازید آیا کار ما برای رضای خدا بود؟!
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#خاطرات_شهید
از عــراق برڱشت .گفت: بابا من برگشتـم تا به سوریہ بروم؟!
گفـتم :با چه خـاطرجمعے چنین حرفی میزنے؟؟
گفـت: بابابه من الهام شده که اگر اعزامی صورت بگیرد من در اعزام هستم.
میگفت: یک روز ، بـعداذان صبح به حرم حضـرت عـباس (ع) رفتم. خیلی دور ضـریح خـلوت بود.
با قمر بنیهاشم (ع) عهـد کردم. از او که اولین مدافع حرم حضرت زینب (س) در این کره خاکی بودند خواستم که اگر مرا قابل بدانند اجازه بدهند راهی دفاع از حرم حضرت زینب شوم. مردد بودم اینجا بمانم یا به سوریه بروم.
عاجزانه خواستم.
در حرم را بسته بودند. ارتباطی قلبی برقرار شد خواب نبودم، اما الهامی به من شـد که دعوت شدم و آقا مرا پذیرفــت.
📎پ ن : تروریست ها در خان طومان جگرش را بیرون کشیدند و به حمزه شهدای مدافع حرم معروف شد..
#شهید_حمید_قاسم_پور
#شهدای_فارس.
#سالروز_شهادت 🌷