خاطره جدید از شهید آقامهدی ذاکر حسینی🌹
مرتضی عطایی موبایلش را گذاشت روی ضبط و گرفت جلوی مهدی ذاکرحسینی و گفت: خاطرهای که از قدیر و روحالله قربانی داشتی تعریف کن.😊
مهدی گفت:
«بسمالله الرحمن الرحیم
قدیر سرلک اولین شهید لشکر ۲۷ محمدرسول الله(ص) بود.
زودتر از همهی ما به سوریه اومده و مدتی رفته بود پیش فرمانده تیپ حیدریون عراق.
تو سابقیه اومد به ما سر بزنه. 😊
۵۵ روز بود که سوریه بود. دستش تیر خورده بود چرک کرده بود اما حاضر نمیشد برگردد عقب. با ماشین اومد کنار گروهان ۱ ما.
به من گفت: بچه هایی که روز تاسوعا داخل ساختمون رفته بودند، به من معرفی کن که وقتی برگشتم تو کار ازشون استفاده کنیم.☝️
اسم خودم و بچهها رو برایش نوشتم. سرم رو بردم داخل ماشین که برگه رو بدم، قدیر به روحالله که کنارش نشسته بود گفت: اینم مثل خودته...
اما من نفهمیدم منظورش از این جمله چی بود.🤔
نیم ساعت بعد از رفتنشون، یکی از بچهها خبر داد که قدیر و روح الله شهید شدند.😔
شوکه شدم. به یکی از رفقا گفتم: دیدی چی شد؟! قدیر اسم مون رو نوشت و با خودش برد پیش خدا.»💔
مهدی ذاکرحسینی ۷ ماه بعد و مرتضی عطایی ۱۰ ماه بعد از شهادت قدیر و روحالله به درجه رفیع شهادت نائل آمدند...🌹
(به ترتیب در تصویر بالا سمت راست شهید روح الله قربانی🌹 سمت چپ شهید مرتضی عطایی 🌹
پایین سمت راست شهید قدیر سرلک🌹 و سمت چپ شهید آقامهدی ذاکر حسینی🌹)
روضه خانگی - حضرت علی اکبر(ع) - 165.mp3
11.08M
🎙فقطعوه بسیوفهم ارباً اربا...
🔻روضه حضرت_علی_اکبر(ع)
استاد میرزامحمدی
🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرم گرم نوازشهای اون بود...😔
#قاسم_هنوز_زنده_است
@Sameir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #فیلم | عطر شوقی که در آغوش حریمت پیچید
دیرگاهیست که با خاطره اش همسفرم
🔹 خادمان حرم رضوی به مناسبت آغاز دهه کرامت صحن و سرای این آستان مقدس را گلاب پاشی کردند
⚜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه شهید عزیز
سردار سلیمانی درمورد پدرو مادر
بسم الله الرحمن الرحیم
زیارت مجازی مزار مطهر شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
🎥 با ۱۴تا صلوات ....از اینجا به گلزار شهدای کرمان وارد شوید👇
soleimany.ir/tour/
#چهره_یکی_از_یاران_امام_زمان
🍃آیت الله بهاالدینی : امام زمان(عج) از من سرباز خواستند و من ...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍃سوم شعبان نشستیم سر سفره عقد...
توی سفره قرآن بود و سجاده نماز.
ساده ی ساده ؛ مثل خریدمان که یک حلقه ، یک جلد کلام الله مجید ، نهج البلاغه و سری کامل تفسیر المیزان بود.
شب عقد جلال گفت «اول باید نماز جماعت بخونیم».همه مهمانها ایستادند به نماز ؛ نماز جماعت مغرب و عشاء.
ازدواجمان به اندازه ای #ساده بود که خبرش تیتر روزنامه ها شد.
🍀🍀🍀
🍀پس از شهادت ، عکسش محضر آیتالله #بهاءالدینی تقدیم شد، بیاختیار اشک از چشمان آقا جاری شد، و فرمودند:
#امام_زمان (عج) از من یک #سرباز خواست ، من هم صاحب این عکس را معرفی کردم، اشک من، اشک شوق است.
عطرشهادت،
معطروجودتان
شادی روحشون صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید
ارتباط باورنکردنی و عجیب عاطفی پدر و دختر
دیدن ناراحتی دختر برای بابا خیلی سخته
✅این داستان واقعی است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | #کلیپ
🔻 شعری که دختر شهید در محضر آقا خواندند و جواب #حضرت_آقا به یک بیت خاص
#شهید_علی_اکبر_عربی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت رزمنده بجنوردی از مجاهدت شهدای افغانستانی
🔹نسیم افغانی «عاشق امام» بود
هدایت شده از [ حدیث دل ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُوا۟ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَ ٰتَۢاۚ...
شاهکاری از شیخ محمدصدیق منشاوی
📖 سوره مبارکه آل عمران
#سردار_سلیمانی
#حدیث_نور 🍂
وقتی رهبری،مجروح شدن، امام ره، فرمودن؛ دست راستشون مجروح شده؟
گفتم بله.
امام سجده کردن و چند بار گفتن الهی شکر الهی شکر الهی شکر.
مرحوم حاج احمد آقا ره گفتن
تعجب کردم چرا امام خدا رو شکر کردن.
می دونید چرا؟
چون سیدی که بعد ار امام ره، قرار بوده نهضت رو ادامه بده و پرچم رو بدست صاحب اصلیش بده، یک علامت ونشانه داره، دست راستش مجروحه.
مضمون روایت شریف است این علامت.
در امتداد ره انتظار ، منتظرا
ز خون منتظران
لاله ها دميد ،
بيـا ...
#شهید_مهدی_رضاخانلو🌷
اللهم عجل لولیک الفرج
واجعلنا من انصاره و اعوانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥امام خمینی(ره): آقای خامنهای- سلمه اللَّه- آمدند و حاضرند، ایشان آخر چه کرده بود؟ خوب بگویید آخر، یک کاری، یک کار خلافی، چه کرده بود ایشان که میخواستید ایشان را بکُشید؟
📅 ۶ تیر سالروز #ترور رهبرانقلاب آیتالله خامنه ای
#برشے_از_زندگینامه_شهید🌷
#دعای_عهد...
وقتی ازدواج کردیم من ۱۶سالم بود ايشان دعای #عهد می خواندند و من آشنايی با دعای #عهد نداشتم می ديدم كه صبحها صداے دست مے آيد كه روے پاشون مے زدند ، برام سوال بود ولے خجالت مے كشيدم كه سوال كنم و مے گفتم خدايا چرا سه بار مے زنه روے پاش چے مے خونه و چيكار مے كنه اصلاً همون روزهاے اول ازدواج كه #نماز_شب مے خواندن اين دعا را هم مے خواندند ..
✍به روایت :همسربزرگوارشهید
#شهید_موسوی_نژاد
🌷 شهيد ، محمد رضا تورجی زاده🌷
بیشتر مناجات ها و مداحی های محمد در مورد امام زمان بود .
خیلی دلتنگش بودم ؛ تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم ...
خوشحال بود و با نشاط ؛
یاد مداحی هاش افتادم ،
پرسیدم : محمد این همه در دنیا از آقا خوندی ، تونستی آقا را ببینی ؟
محمد در حالی که میخندید گفت :
"من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم ."😭
#خاطرات_شهید_تورجی_زاده👇
🌷در #عملیات_والفجر_دو همه مهمات خود را گم کرده بودیم. مهم تر از آن راه را هم، گم کرده بودیم. دست مان از همه اسباب ظاهری قطع بود.😔
🌷رو به بچه ها گفتم: «بچه ها! فقط یک راه وجود دارد. ما یک امام غایب داریم که در سخت ترین شرایط به دادمان می رسد.👌 هر کسی در یک سمتی رو به دل بیابان حرکت کند و فریاد «یا صاحب الزمان» سر دهد.
🌷 مطمئن باشید یا خود آقا تشریف می آورد و یا یکی از یاران شان به دادمان خواهد رسید».
🌷همه در دل بیابان با حضرت مأنوس شده بودیم. دیدم چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می آیند. پشت درختان و صخره ها قایم شدیم. وقتی جلوتر آمدند، شناختم شان. برادر نوذری از فرماندهان گردان یا زهرا (س) بودند.
خطاب به بچه ها گفتم: دیدید #امام_زمان (عج) ما راتنها نگذاشت.😍
#شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
راوی: شهید تورجی زاده
#کتاب_یا_زهرا سلام الله علیها؛
✅خاطره امام خامنه ای از مجروح شدن دستشان تا به دنیا آمدن دخترشان
🔸دست من آن اول که فلج شد، بخاطر حادثه ترور، تا مدتها این دست اصلا حرکت نمی کرد و ورم داشت. بعد به تدریج دیدم که یک کمی از شانه حرکت می کند.
🔹دکتر به من گفت وقتی راه میروم، دستهایم را بطور طبیعی حرکت بدهم. من همین کار را کردم، دامنه حرکت بیشتر شد. بعد یواش یواش دیدم میتوانم دستم را خم کنم از آرنج.
🔸در همان اوقات، خدای متعال یک فرزند دختری به ما داد که به من خیلی انس داشت! زیاد سراغ من می آمد دفتر ریاست جمهوری، من بغلش می گرفتم. یواش یواش دیدم با این دست هم میتوانم بغلش بگیرم.
🔹دکترم یک روز دید که با این دست بغلش گرفته ام، خیلی تشویق کرد! گفت این بچه دست تو را خوب می کند! وقتی از روی محبت این بچه را بغل میگیری، همین باعث می شود سنگینی اش را تحمل کنی. همینطور هم شد. بغل میگرفتم، می آوردم و می بردم، بعد یواش یواش این دست قوت پیدا کرد. الان هم انگشتها و از مچ به پایین، دست نیست، صورت دست است چون هیچ کاری برای ما، تقریبا انجام نمیدهد، بعضی از کارها را فقط میکند.