هدایت شده از تحلیل روز مسجدیون
چی بگم آخه؟.pdf
2.32M
میخوای امر به معروف کنی اما نمیدونی چی بگی🤔؟! عذاب وجدان میگیری که نمیتونی حرفی بزنی؟!
دیگه نگران نباش 🌸
یه خبر خوب 😊
📔 کتاب جالب «چی بگم آخه؟!»🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
آقا مصطفای صدرزاده، خانومت رو با یه بچه نوزاد گذاشتی اومدی سوریه؟
🍃🌸
🌹شهید حاج قاسم سلیمانی:
🌱ما نیاز داریم که بگوییم حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) چگونه حرکت کرد و چگونه جنگید؛ اصحاب ایشان چگونه ایثار و فداکای کردند؟ انقلاب ما اگر حسین(علیه السلام) را نداشته باشد در جنگش باخته است.
🌱همانطور که امام حسین(علیه السلام) در صحرای کربلا با ۷۲ نفر در مقابل لشگر ۴۰هزارنفره دشمن در محاصره نظامی، اقتصادی و... بود، امروز هم جنگ ما همان وضعیت را دارد.
#محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#عاشورایی_میمانیم
🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا اینگونه بودند!
بعد از شهادت موتورم را بفروشید، مبادا درس خواندنم ضربهای به بیت المال زده باشد...😔
روایت شنیدنی از زبان "مقام معظم رهبری"
•••
#یڪ_آیہ
«وَأَلْـقَیْتُعَلَیْڪَمَحَبَّةًمِنِّۍ»
تـورابینهمہمحبوبڪردم•♥️•
#لبیک_یا_زینب 🙂🌹🙃
#مدافعان_حرم
「°.•
✌️10روز تا به وقت دلدادگی✌️
🍃🌸
#شهید_محمدخیابانی
ملتی که از مرگ نترسد هرگز نمیمیرد. ترس عامل عمدهٔ اسارت ملتهاست. یک ملت ترسو بزودی در چنگال مستبد ستمگر گرفتار میآید.
🍃🌸
#شهیدانه💚
وشَـہادتنامگِرِفت...!
وقتےخُداڪسےراڪُشت
اَزشِدَت|عِـشق|...♡
✨اݪݪهم عڄل ݪۅݪیڪ اݪڣڔڄ✨
#ما_ملت_امام_حسینیم🖤
16-kargar-azan(www.rasekhoon.net).mp3
5.12M
اذان با صدای حاج محسن حاج حسنی کارگر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر ۸ ساله شهید فاطمیون که مثل دردانه اباعبدالله بعد از اینکه فهمید پدرش چطور شهید شده پر کشید و رفت پیش باباش😭
#ما_ملت_امام_حسینیم
#مدافعان_حرم
🇮🇷🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌹با عرض سلام و ادب🌹
ما با گذاشتن این داستان #تب_مژگان) می خواهیم عزیزانی که تمایل دارند را با فرقه بهاییت تا حدودی آشنا کنیم امیدوارم تا آخر این داستان ما را همراهی کرده و نهایت استفاده را ببرید🌹😊
مستند داستانی ( تب مژگان)
نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
خلاصه ای از داستان :
دختری به نام مژگان است که مادر خود را از دست داده و برای جبران خب کمبود های خود با کسانی دوست میشود و به تدریج معاشرت میکند که اتفاقاتی را به همراه دارد که هم خودش و هم خانواده اش را به خطر میندازد....
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕
نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
#پارت 1
خیلی وقت نبود که از ماموریت برگشته بودم ، سه روز مرخصی داشتم . مثل پروانه دور بچه ها و خانمم میگشتم، بلکه نبودن این دو سه ماه را یک جوری از دلشان در بیارم . وقتی از ماموریت های لبنان برميگردم ، حداقل تا دو هفته دپرسم و طول میکشد که خودم را جمع و جور کنم . بالاخره مرخصی هم تمام شد و به اداره برگشتم . خدا (عمار) را حفظ کند، معمولا در غیاب من ، وظایف من را هم به دوش میکشد؛ اما وقتی این بار دیدمش ، خیلی دمق بود! جریان پرونده ای را برایم تعریف کرد که حال هر دوی ما خیلی گرفته شد ، عمار پوشه بزرگی را باز کرد و شروع کرد :
《محمد جان ! اوایل سال 92 بود که خانواده ای در شیراز ، خبر گم شدن دخترشان را به پلیس اعلام و به خاطر وضعیت روحی بد که آن دختر داشت ، ابراز نگرانی شدید کردند. علت این وضعیت بد روحی ، مرگ مادر دختر بود که دقیقا سه روز قبلش رخ داده و دختر به خاطر شدت اندوه ، دو روز زبانش بند آمده بود و قادر به صحبت کردن نبود.
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕
نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
#پارت 2
صبح روز سوم ، دختر را در رختخوابش ندیدند و بسیار آشفته و نگران به نزدیکترین اداره آگاهی محل مراجعه کردند و گزارش مفقود شدن او را دادند . این گم شدن ، حدودا دو روز طول کشید ؛ وضعیت خانواده بسیار بد و بدتر میشد ، تا اینکه دخترک، که نامش (مژگان) بود و حدودا 19 سال سن داشت، به خانه مراجعه کرد و همه را از نگرانی درآورد. آنچه باعث بهت بیشتر همه اعضای فامیل و خانواده شد، این بود که مژگان ، بر خلاف حدودا یک هفته گذشته ، هم حرف میزد و هم آرامش خاصی در صدایش بود و هم قشنگ گریه میکرد و در خودش نمیریخت .》
عمار پرونده ای حدودا 800 صفحه ای را روبرویم گذاشت که حتی تمام جزییاتش را در طول حدود پنجاه روز اخیر درآورده بود ، در پرونده آمده بود که :
《علی الظاهر همه چیز عادی بود و خیلی طبیعی می گذشت ، مژگان غذا میخورد ، راه میرفت، می نشست، حرف میزد، ابراز عواطف می کرد و حتی می بوسید، در آغوش عزیزانش میرفت، خلاصه وضعیت طبیعی حاکم بود .در این میان ، هر از گاهی با تلفن هم صحبت میکرد وبا بعضی دوستانش رابطه داشت و به منزلشان می آمدند، دوستانی که قبلا به آنجا نمی رفته و پدر و برادر کوچکش آنها را نمی شناختند.
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕
نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
#پارت 3
تا اینکه حدودا پس از ده روز، هنگام ناهار حال مژگان دوباره بد شد و تب شدیدی بدن او را فرا گرفت. نمونه این تب را در طول این ده روز ، حدودا سه چهار بار تجربه کرده بود، مخصوصا شب اولی که مادرش را خاکسپاری کرده بودند. تب مدام در حال شدت یافتن بود و عمه ها، پدر و برادر کوچکش که (آرمان) نام داشت ، بسیار نگران وضعیت او بودند .میترسیدند که خدای نکرده تشنج کند؛ چون تب وقتی زیاد باشد سبب تشنج شده و تمام اعضا و جوارح فرد ، از حیطه کنترلش خارج شده و وضعیت بدتری را بوجود می آورد. دکتر که در همسایگی آنها زندگی می کرد، فورا بالای سر مژگان حاضر شد و پس از بررسی و معاینه گفت :(تب بی مادری است، خدا به او صبر بدهد. دارو و درمان ندارد، باید بگذرد، باید زمان بگذرد. به مژگان فرصت بدهید ، دختر مقاومی است اگر بخواهد می توانم به او آرام بخش بزنم.)
اما مژگان با چشمان نیمه باز و بدن داغ داغش گفت :(صبر میکنم، باید صبر کنم، آرام بخش نزنید فقط لطفا تلفن را برایم بیاورید و کمی اینجا را خلوت کنید ، میخواهم کمی تنها باشم.) تلفن را به زور در دستش نگه داشته بود، خیلی دستش میلرزید، حدودا نیم ساعت با تلفن حرف زد. پس از نیم ساعت وقتی عمه اش بالا سرش آمد و به او نگاه کرد و به پیشانی اش دست گذاشت دید همه چیز عادی است و تبش هم کمتر شده ، خیلی هم کمتر شده و حالا خیلی آرام مثل پری دریایی از خستگی و فشاری که تحمل کرده بود خوابش برده است.)
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
مستند داستانی 🧕 تب مژگان 🧕
نویسنده : محمدرضا حدادپور جهرمی
زیارت عاشورا👆👆👆
بانوای دلنشین
🌷 #شهید محمد رضا تورجی زاده🌷
#بسبار_سوزناک
🌷 اللهم عجل لولیک فرج🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی همه دوستان بین الحرمین ان شاءالله
نماهنگ ترانه عشق.mp3
3.65M
....میراث جاودانه عشق
امام زمان🌹🍃🍃🍃🍃