🌷🕊🇮🇷🕊🌷
جاماندیم
#ازقافله
شهداء
این درست نبود
#ز_یاران
جدا شویم
در هجوم
#وحشت_شب
بی صدا شویم
این رسم مانبودکه
#درانتهای_راه
پیمان بشکنیم
مابین کوچه ها
#تک_وتنها
رها شویم
آن روزها که
#شوق_شهادت
به سینه بود
توفیقمون نبود که
#شبیه
شما شویم
رفتیدتاهمچو
#پرستو
رها شوید
ماندیم ما که
#همنفس
سرفه ها شویم
ایکاش میشد
#ازلبتان
ساغری زنیم
که
#همنشین وهمنفس
آل_عباءشویم
شمارفتید
#خوش به حالتون ؛
حتماًیادمان کنید
شایدکه با
#نسیم دعاءتون؛
دوا شویم
🕋 خدایامارابه
قافله ی شهدابرسان
🇮🇷
🌷🇮🇷
🇮🇷🌷🇮🇷
🌷 🇮🇷 🌷🇮🇷
۲۶ آذر ۱۳۹۸
💠 شهیدی که انگلستان به افتخارش تندیس ساخت.
#بزرگترین_شکارچی_تانک_جهان
💢 #شهید_محمدعلی_صفا در دفاع مقدس به تنهایی در #یک_هفته ۱۶۴ تانک را مورد هدف قرار داد💥 و حتی در روز شهادتش🌷 ۳۴ تانک را منهدم کرد. طوری که حتی خود عراقیها هم در حیرت بودند و صدای صدام نیز درامد و #خرمشهر را گورستان تانکهای خود نامید
💢بعد از #شهادتش پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان پرچم پایگاه را به مدت ۳ روز نیمه برافراشته کرده بود و تندیسی🎗 از این #قهرمان در این پایگاه ساخته شد. در تهران، بجنورد و بوشهر نیز خیابانهایی به نام این شهید🌷 نامگزاری شده است
💢محمدعلی صفا دورههای رزمی مختلف، دورههای چتربازی، دوره تکمیلی تکاوری، دوره #شکار_تانک و ... را با امتیاز عالی🥇 سپری کرده بود. تلاشهای او موجب شده بود تا مدرک تخصصی👌 شکار تانک از پایگاه تکاوری رویال مارین انگلستان دریافت کند.
💢او برای #آموزش تخصصی انهدام ناوهای جنگی به پایگاه تکاوری #جان.اف.کندی آمریکا اعزام شد و بعنوان اولین ایرانی🇮🇷 مدرک تخصصی انهدام ناو جنگی را دریافت کرد.
#شادی_روحش_صلوات
🌹🍃🌹🍃
۲۶ آذر ۱۳۹۸
شهادت مقصد نیست، راه است
مقصد خداست
و شهادت
معقول ترین راه رسیدن به خدا...
_شهید غلامرضا خدایی |🌸🍃
#شهدایی
۲۶ آذر ۱۳۹۸
۲۶ آذر ۱۳۹۸
هدایت شده از 🌹یا علی...
sare rahat.mp3
771.7K
▶️نواهنگ زیبای
🎼 سر راهت در انتظارم
#⃣سلامتی آقا صاحب الزمان عج صلوات
🌹🌹🌹🌹🌹
۲۷ آذر ۱۳۹۸
۲۷ آذر ۱۳۹۸
🌻🌻🌻🌻🌻
✍به این سه حقیقت فکر کنیم!
1⃣اینکه خداوند بدون شک تمام
اعمالمون را می بیند
«إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير»
2⃣اینکه همیشه، فرشتگانی مجاورمون
هستند که ثبت و ضبط می کنند
ریز و درشت خوب و بدمون رو؛
«رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون»
3⃣اینکه اصلاً از کجا معلوم؛
شاید بیخ گوشمون نشسته باشد
جناب عزرائیل و صادر شده باشد
دستور رفتنمون رو !
«عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم»
🌺🍃🌺🍃🌺🍃
۲۷ آذر ۱۳۹۸
۲۷ آذر ۱۳۹۸
هدایت شده از 🌹یا علی...
مرغ دل من پر به هوای چمن تو
جانم به فدای تن چون یاسمن تو
از لعل لبت میچکداقا همه دم عشق
خوشتر نشنیدم به جهان از سخن تو
مومن شده ام من به مقامات بلندت
حق را بشنیدم همه دم از دهن تو
۲۷ آذر ۱۳۹۸
۲۷ آذر ۱۳۹۸
💠#مهاجران
#وحید
داستان اول
(۱)
💠فواد بد بلا بود.از همان بچگی بدبلا بود.همیشه نگران بودند یک وقت چیزیش نشود.خب اوایل طبیعی بود.توی فرهنگی که بیشتر چشم امیدها به پسر هاست.حالا اگر تک پسر هم باشی بیشتر توی چشم و توجهی.اصلا همه جا تک پسرها عزیزند.فواد تک پسر بود و خیلی هم مودب.آن روزهای بچگی هم که تازه از اصفهان آمده بودندآبادان،ماها همه میدیدیم مادرش یک جور دیگری این پسر را تربیت کرده.مثل ما پسربچه های آبادانی.شر و شور نبود و زیاد توی کوچه نمی آمد.من و فواد هم سن ایم.یک وقت می گویم هم سن یعنی سن شناسنامه ای،ولی یک وقت هم منظورم همراه بودن است.ما همیشه با هم بودیم.از همان مهدکودک تا ایام مدرسه،تا کار.همیشه.رابطه ما کمی خاص هم بود.همین حالا هم همین جور است.توی هر خانواده ای نمی شود برادرزاده ای باشد که عموی هم سن و هم کلاس و هم قد داشته باشد.برای همین توی دبستان یا راهنمایی وقتی می دیدند فامیل ما دوتا مثل هم است،فوری از نسبت مان می پرسیدند،فواد رویش نمی شد بگوید که من عمویش هستم.حالا یا رویش نمی شد یا واقعا هنوز توی کتش نرفته بود که من عمویش هستم.فکر کنم دلیلش همین دومی بود.چون من همیشه حتی تا همین اواخر دلم می خواست عمو صدایم کند.به جای این که من را رفیق یا فامیل معرفی کند دوست داشتم بگوید(وحید عمومه)
نمی گفت.ولی من توی مدرسه همیشه می گفتم(فواد پسر کامامه)
این یک افتخاری به من می داد.انگار بزرگ ترم می کرد.اوج نوجوانی با همین یک جمله مرد می شدم انگار.ولی خوب فواد همین جوری اش هم بزرگ تر بود.توی چشم تر بود.این ها را حالا دارم می گویم.آن وقت ها نمی گفتم.چیزی مثل رقابت بین ما نبود.نمی دانم،حالا که نگاه می کنم شاید آن چیزی که بین ما بود و آن حسی که من بهش داشتم حسادت بود.ولی کی فکرش را می کرد یک روز توی خنده ها فواد را راهی کنیم سفر،بعد دیگر برنگردد تا همین الان.کی فکرش را می کرد بلا این جوری بیفتد توی خانه ما.
شهید #حاج_فوادمشعلی
منبع:کتاب مهاجران صفحه ی ۹و۱۰
🔻🔻🔻🔻
۲۷ آذر ۱۳۹۸
۲۷ آذر ۱۳۹۸