🍃🌹
💠 تازه از جبهه برگشته بود ولی خستگی براش معنی نداشت، رفت سراغ لباسها و شروع کرد به شستن. فردا صبح هم ظرفها رو شست.
🍃🌹مادرم ناراحت شده بود خواهش کرد که این کارها رو نکنه، ولی یونس میگفت:
«خاله جون این کارها وظیفه منه، من که هیچ وقت خونه نیستم، لااقل این چند روزی که هستم باید به خانومم #کمک کنم».☺️👌
#شهید_یونس_زنگی_آبادی
📕 همسفر شقایق، صفحه ۳۱
🌷 @shahadat_arezoomee 🌷
پنج شباهت دوبانو
حضرت معصومه (ص)
نسبت به حضرت زهرا (س)
1⃣💕دو پدر به دو دختر
فداها ابوها (پدر فدای دختر) گفتند
یکی پیامبر اکرم به فاطمه زهرا س
دیگری امام کاظم به فاطمه معصومه
2⃣💕گفته شده است حضرت زهرا(س) و حضرت معصومه تنها زنانی هستند که زیارتنامه ماثوره (زیارتنامهای که سند آن به معصوم میرسد) دارند
3⃣💕چند تا از القاب حضرت معصومه شبیه القاب حضرت زهراست: حمیده، بِرّه، رشیده، تقیه، نقیه، رضیه، مرضیه، سیده
4⃣💕هر دو نامشان فاطمه است
5⃣💕هردو شفاعت کننده روز قیامت هستند
🌹 @shahadat_arezoomee
#عاشقانہ_شــهدا ❤️😍😌
#خاطرات_شهدا 🌷
💠هرروز عاشق تر از دیروز
🔸میگفت: زهرا، باید #وابستگیمون کمتر کنیم💕 انگار میدونست که قراره چه اتفاقی بیفته. گفتم: این که خیلی خوبه😍 ۲ سال و ۸ ماه از زندگی مشترکمون💍 میگذره. این همه به هم وابستهایم💞 و روز به روز هم بیشتر #عاشق_هم میشیم.
🔹گفت: آره،خیلی خوبه ولی اتفاقه دیگه...! گفتم. آهاااان؛ اگه #من_بمیرم واسه خودت میترسی⁉️ گفت: نه #زهرا زبونتو گاز بگیر. اصلاً منظورم این نبود🚫
🔸حساسیت بالایی بهش داشتم. بعد #شهادتش یکی از دوستاش بهم گفت: "حلالم کنید"😔 پرسیدم: چرا⁉️گفت: با چند تا از رفقا👥 #شوخی میکردیم. یکی از بچهها آب پاشید رو #امین.
🔹امین هم چای☕️ دستش بود. ریخت روش #ناخودآگاه زدم تو صورت امین😔 چون ناخنم بلند بود، #صورتش زخمی شد💔 امین گفت: حالا جواب #زنمو چی بدم❓گفتیم:یعنی تو اینقده #زن_ذلیلی
🔸گفته بود: نه❌…ولی همسرم💞 خیلی روم #حساسه. مجبورم بهش بگم شاخه درخت🌲 خورده تو صورتم. وگرنه پدرتونو در میاره😅
🔹از #مأموریت برگشته بود. از شوق دیدنش میخندیدم😍 با دیدن #صورتش خنده از لبام رفت. گفتم: بریم پماد بخریم براش. میدونست خیلی حساسم مقاومت نکرد🚫 با خنده گفت: منم که اصلاً خسته نیستتتم😉
🔸گفتم: میدونم خستهای، خسته نباشی.
تقصیر خودته که #مراقب خودت نبودی. بااااید بریم #پماد بخریم. هر شب🌙 خودم پماد به صورتش میزدم و هر روز و شاید #هرلحظه جای خراشیدگی💔 رو چک میکردم و میگفتم: پس چرا #خوب_نشد⁉️😔
راوےهمسر شهید
#شهید_امین_کریمی
🍃| @shahadat_arezoomee
🌷🍃
🍃🌷🍃
🌷🍃🌷🍃
🍃🌹〰
#احڪام
#تکرار_مسح
⁉️ آيا مسح پا رو می تونیم دوبار پشت سر هم (بعد از خشك كردن دفعه اول) انجام بدیم ؟
📚 همه مراجع: بله، می تونيد و اشكال هم نداره؛ ولى بايد مواظب باشید گرفتار وسواس نشيد .
🔺مكارم، استفتاءات، ج 2، س 67؛ فاضل، جامع المسائل، ج 2، س 116، دفتر: همه مراجع.
💢 منبع : پرسمان احڪام
@shahadat_arezoomee
🍃🌹〰
✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨
💓قرارعاشقی💓
«یٰارَئــ♥️ــوف»
به نیابت از :
#همه_شهدا_الخصوص
#شهید_محسن_حججی
💟اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِڪ💟
⬅️ ساعت هشت ⌚️
❣به وقت امام رضــا علیه السلام❣
🌸 @shahadat_arezoomee 🌸
🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ
#پست_سیاسی
💠 توصیه رهبر انقلاب به مسئولین کشور:
🎭 فریب زبان بازی و ظاهرسازی دشمن را نخورند.
\ @shahadat_arezoomee /
🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃
❣ #دو_مدافع ❣
⬅️قسمت ۴۶_۴۷
.باد شدیدے میوزیدو چادرمو بہ بازے گرفتہ بود
لب مرز خیلے شلوغ بود
همہ از اتوبوس ها پیاده شده بودݧ و ساک بدست میرفتـݧ بہ سمت ایستگاه بازرسے
تا چشم کار میکرد آدم بود ،آدمهایے کہ بہ عشق امام حسیـݧ با پاے پیاده قصد سفر کرده بودݧ اونم چہ سفرے
شلوغے براشوݧ معنایے نداشت حاضر بودݧ تا صبح هم شده وایســݧ آدما مهربوݧ شده بودݧ و باهم خوب بودݧ
عشق ابے عبدللہ چہ کرده با دلهاشوݧ؟
یہ گوشہ وایساده بودم و بہ آدمها و کارهاشوݧ نگا میکردم باد همچناݧ میوزید و چادرمو بالا و پاییـݧ میبرد
علے کنارم وایسادو آروم دستشو گذاشت رو شونم :بہ چے نگاه میکنے خانومم؟
یکمے بهش نزدیک شدم با لبخند گفتم :بہ آدما چہ عوض شدݧ علے
علے آهے کشیدو گفت:صحبت اهل بیت کہ میاد وسط حاضرے جونتم بدے هییی روزگار
اردلاݧ و زهرا هم اومدݧ کنار ما وایسادݧ
اردلاݧ زد بہ شونہ ے علے و گفت:إهم ببخشید مزاحم خلوتتوݧ میشما اما حاجے ساکاتونو نمیخواید بردارید؟
علے دستشو گذاشت رو کمرشو گفت:دوتا کولہ پشتیہ دیگہ
خوب مـݧ هم نگفتم دویستاست کہ
نکنہ انتظار دارے مـݧ برات بیارم؟
هہ هہ ݧ بابا شوخے کردم حواسم هست الاݧ میرم میارم
زدم بہ بازوے اردلاݧ و گفتم :داداش خیلے آقاے مارو اذیت میکنیا
صداشو کلفت کردو گفت: پس داماد شده براے چے؟
دستم وگذاشتم رو کمرم و گفتم :باشہ باشہ منم میتونم خواهر شوهر خوبے باشما
خیلی خوب حالا تو هم
بیا بریم تو صف
داداش شما برید مـݧ می ایستم باعلے میام
چند دقیقہ بعد علے اومد
از داخل ساک چفیہ ے مشکیشو درآوردم و بستم دور گردنش
زل زده بود تو چشمامو نگاهم میکرد
چیہ علے ؟چرا زل زدے بہ مـݧ؟
اسماء چرا چشمات غم داره؟چشماے خوشگل اسماء مـݧ چرا باید اشک داشتہ باشہ؟از چے نگرانے؟
بازهم از چشمام و خوند اصلا نباید در ایـݧ مواقع نگاهش میکردم
بحثو عوض کردم یکےاز ساک هارو برداشتم و گفتم بیا بریم دیر شد
دستم و گرفت و مانع رفتنم شد
منو نگاه کــݧ اسماء نمیخواے بگے چرا تو خودتے؟چرا نگرانے؟
ببیـݧ هیچکے نیست پیشموݧ
بغضم گرفت و اشکام دوباره بہ صورتم هجوم آوردݧ
نمیتونستم بهش بگم کہ میترسم یہ روزے از دستش بدم چوݧ میدونستم یہ روزے میره با رضایت منم میره
یقیـݧ داشتم داره میره پیش آقا کہ ازش بخواد لیاقت نوکرے خواهرشو بهش بده
با چفیش اشکام و پاک کردو گفت :باشہ نگو فقط گریہ نکـݧ میدونے کہ اشکات و دوست ندارم
بریم
یک ساعت تو صف وایساده بودیم
پاسپورتهامونو تحویل دادیم و از مرز رد شدیم
دوباره سوار اتوبوس شدیم
هوا تقریبا روشـݧ شده بود بہ جایے رسیدیم کہ همہ داشتـݧ پیاده میرفتـن
تموم ایـݧ مدت و سکوت کرده بودم و داشتم فکر میکردم
ازاتوبوس پیاده شدیم
بہ علے کمک کردم وکولہ پشتے و انداخت رو دوشش
هوا یکمے سرد بود
چفیہ رو روی گردنش سفت کردم و زیپ کاپشنشو کشیدم بالا
لبخندے زدو تشکر کرد بعد هم از جیبش یہ سربند درآوردو داد دستم
اسماء ایـݧ سربندو برام میبندے؟
نگاهے بہ سربند انداختم روش نوشتہ بود:"لبیک یا زینب"
لبخندے تلخے زدم میدونستم ایـݧ شروع هموݧ چیزے کہ ازش میترسیدم
سربندو براش بستم ناخدا گاه آهے کشیدم کہ باعث شد علے برگرده سمتم
چیشد اسماء ؟
ابروهامو دادم بالا و گفتم هیچے بیا بریم اردلاݧ و زهرا رفتـݧ
بعد از مدت زیادے پیاده روے رسیدیم نجف دست در دست علی رفتم زیارت حس خوبے داشتم
اما ایـݧ حس با رسیدݧ بہ کربلا بہ ترس تبدیل شد
وارد حرمشدیم..
🕊 @shahadat_arezoomee 🕊
🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃
#قرار_عاشقی
#صبحگاهی_را_با_شهدا_آغاز_میکنیم
#بسم_الله
❣زیارت "شهــــــداء"❣
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
❣❣❣❣❣❣
🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹
🌺اللهم عجل لوليک الفرج🌺
#ظهور_نزدیک_است
https://eitaa.com/shahadat_arezoomee
🍃❤️
آقا اصلا دین رو میذاریم کنار
بیا اصلا قرآن رو میذاریم کنار
🍃 حجاب یه مساله عقلیه هر عقل سالمی میتونه قبول کنه به یه خانم بگو حاضری شوهرت 99% عشقش مال تو باشه 1% واسه یه زن دیگه؟!
کسی هست بگه حاضرم؟!
💠 پس همونطور که دوست داری شوهرت عشقش مال تو باشه، جوری از خونه بیرون نرو عشق شوهر مردمو بدزدی
🍃 یه جور لباس نپوش آرایش نکن که 1% عشق یه مردو مال خودت کنی، زن مسلمان باید آنچنان در میان مردم رفت و آمد كند كه علائم عفاف و
وقار و سنگینى و پاكى از آن هویدا باشد
"حجت الاسلام محسن قرائتی"
@shahadat_arezoomee
به روایت شهید سیدمرتضی آوینی :
وقتی از این ڪانال ...
که سنگرهـای دشمن را
به یکدیگر پیوند میدادهاند بگذری ،
به « فرمانده » خواهی رسید
به علمـــدار ...
او را از آستین خالیِ
دست راستش خواهی شناخت ...
چه می گویـم !!
چهره ریز نقش و خندههای دلنشینش
نشانه ی بهتـری است ...
مواظـب باش ...!
آن همه متواضع است که
او را درمیان همراهانش گم میکنی
اگر ڪسی او را نمی شناخت ،
هرگز باور نمی ڪرد که
با فرمانده لشکر امام حسین (؏)
رو به رو است ...
#شهیدحاج_حسین_خرازی
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
@shahadat_arezoomee
✨🌸امیر المومنین علیه السلام
صلوات فرستادن در محو کردن
گناهان شدیدتر است
از فرو نشانیدن آتش توسط آب
📚ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص 184
@shahadat_arezoomee
🍃👌
دوستاڹ یاد آورے مے ڪنم ...
ڪریسمس 🎄...
مال با ڪلاس ها نیست →...
←مال مسیحے هاست ...!
🍃🌸〰
#احڪام
#شکستن_نماز_مستحبی
#برداشت_های_نادرست_از_احکام
💢 بعضی از مردم فکر می کنن که شکستن نماز مستحبی اشکال داره و حرامه.
📛 در حالی که این طوری نیست و اشکالی نداره.
✍️ مخصوصاً که دلیل خوبی مثل جواب دادن به پدر و مادر و... وجود داشته باشه.
🔺 العروه الوثقی، ج 2، ص 111، م 7
@shahadat_arezoomee
🍃🌸〰
#قرار_عاشقی
«یٰارَئــ♥️ــوف»
به نیابت از :
#همه_شهدا_الخصوص
#شهید_محمد_مسرور
💟اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِڪ💟
⬅️ ساعت هشت ⌚️
❣به وقت امام رضــا علیه السلام❣
@shahadat_arezoomee
🍃❤️〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💥 #افشاگری_دردناک😪
نمایندهها جلسهی غیر علنی داشتن که ببینن کی به نماینده سراوان گفته «تو»...
بعد نمایندهای که داره فیلم میگیره به هیات رئیسه میگه « #بیشعور»! لاریجانی میگه باید مشخص بشه کی فیلو داده بیرون برخورد کنیم.😐 نماینده سراوانم میگه اگه همه برکنار نشن استعفا میدم!😐.
این وحشتناکترین فیلم ساله! .😈
ملت شریف چکار کردید ؟؟ 😓
#مجلس_زامبی😪
#انتخابات_غلط😪
#گرفتاری_ملت😪
#دارالمنافقین😪
💟 @shahadat_arezoomee
❤️ #دو_مدافع ❤️
#قسمت_۴۸
وارد حرم شدیم
حس عجیبے داشتم سرگردوݧ تو بیـݧ الحرمیـݧ وایساده بودیم
نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسیـݧ یا حرم حضرت عباس
بہ اصرار اردلاݧ اول رفتیم حرم امام حسین
دست در دست علے وارد شدیم چشمم کہ بہ گبند افتاد بے اختیار اشک از چشمام جارے شد و روزمیـݧ نشستم
علے هم کنار مـݧ نشست و تو اوݧ شلوغے شروع کرد بہ روضہ خوندݧ
چادرمو کشیدم روصورتمو و با تموم وجودم اشک میریختم نمیدونم چرا تمام صحنہ هاے اوݧ ۴سال مثل چادرے شدنم
اوݧ خوابے کہ دیدم پیرزنے کہ منتظر پسرش بود
نامہ اے کہ پسرش نوشتہ بود
خواستگارے علے
شهادت مصطفے خانومش و ...حتے رفتـݧ علے بہ سوریہ میومد جلوے چشمم و باعث شدت گریہ ام شده بود
واے اماݧ از روضہ اے کہ علے داشت میخوند
روضہ ے بے تابے حضرت زینب بعد از شهادت امام حسیݧ
قلبم داشت از سینم میزد بیرون گریہ آرومم نمیکرد داشتم گریہ میکردم اما بازهم بغض داشت خفم میکرد
نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم
تو هموݧ حالت چند تا نفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا کمک میخواستم
چادرمو زدم کنار تا راحت تر نفس بکشم
مردم دور تا دور ما جمع شده بودݧ با روضہ ے علے اشک میریختـݧ
اشکام و پاک کردم کہ واضح تر اطرافمو ببینم
بہ علے نگاه کردم توجهے بہ اطرافش نداشت روضہ میخوندو با روضہ ے خودش اشک میریخت یاد غریبے حضرت زینب و روضہ اے کہ خودش براے خودش میخوندو اشک میریخت افتادم
بغضم بیشتر شد ونفسم تنگ تر
بہ زهرا کہ کنارم نشستہ بود با اشاره گفتم کہ حالم بده
زهرا نگراݧ بطرے آب و از کیفش درآورد و داد بہ مـݧ و بعد شونہ هامو ماساژ داد
روضہ ے علے تموم شد
اطرافموݧ تقریبا خلوت شده بود علے کہ تازه متوجہ حال مـݧ شده بود با سرعت اومد سمتم و با نگرانے دستم و گرفت:چیشده اسماء حالت خوبہ؟
هنوز اشکاش رو صورتش بود دلم میخواست کسے اونجا نبود تا اشکاشو پاک میکردم و براے بودنش ازش تشکر میکردم
لبخندے زدم و گفتم:چیزے نیست علے جاݧ یکم فشارم افتاده بود
دستات یخہ اسماء مطمعنے خوبے؟
سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم
بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم:علے چہ صدایے دارے تو ببیݧ منو بہ چہ روزے انداخت
با تعجب بهم نگاه کرد و از خجالت سرشو انداخت پاییݧ
چند روزے گذشت سخت هم گذشت از طرفے حرم آقا و روضہ هاش از طرف دیگہ اشکهاے علے کہ دلیلش و میدونستم
میدونستم کہ بعد از شهادت مصطفے یکے از دوستاش براے ردیف کردݧ کارهاے علے اومده بود پیشش
میدونستم کہ بخاطر مـݧ تا حالا نرفتہ الاݧ هم اومده بود از آقا بخواد کہ دل منو راضے کنہ
با خودم نمیتونستم کنار بیام مـݧ علے و عاشقانہ دوست داشتم دورے و نداشتـنشو مرگ خودم میدونستم علے تمام امید و انگیزه ے مـݧ بود
اما نباید انقدر خودخواه باشم
من وقتے علے و میخوام باید بہ خواستہ هاشم احترام بزارم
تصمیم گیرےخیلے سخت بود
تو هموݧ حرم بہ خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرم
نمیدونم چرا احساس میکردم آخریـݧ کربلایی کہ با علے اومدم
همہ جا دستشو محکم میگرفتم و ول نمیکردم
دل کندݧ از آقا سخت بود
ما برگشتیم اما دلموݧ هنوز تو بیݧ الحرمیـݧ مونده بود
اشک چشماموݧ خشک نشده بود و دلموݧ غم داشت
رسیدیم خونه
بہ همیـݧ زودے دلتنگ حرم شدیم
حال غریب و بدے بود انگار مارو از مادرموݧ بہ زور جدا کرده بودݧ
علے بے حوصلہ وناراحت یہ گوشہ ے اتاق نشستہ بود و با تسبیح بازے میکرد
رفتم کنارش نشستم
نگاهش نمیکردم تسبیح و ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتے؟
آهے کشیدو گفت:اسماء خدا کنہ زیارتموݧ قبول شده باشہ و حاجتامونو بگیریم
میدونستم منظورش از حاجت چیہ
با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے؟
جانم اسماء؟
چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیہ؟
باتعجب بهم نگاه کرد
بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگہ نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم ؟؟
چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم
ازم فاصلہ گرفت و گفت:خوب مـݧ خیلے حاجت دارم قابل گفتـݧ نیست
چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آهاݧ قابل گفتݧ نیست دیگہ باشہ
بلند شدم برم کہ دستم و گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند
بینموݧ سکوت بود
سرمو گذاشتم رو سینش و بہ صداے قلب مهربونش گوش دادم
نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد
چطورے میتونستم بزارم علے بره چطورے در نبودش زندگے میکرم
اگہ میرفت کے اشکام و پاک میکردو عاشقانہ تو چشمام زل میزد کے منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم؟
پنج شنبہ ها باید باکے میرفتم بهشت زهرا؟
دیگہ کے برام گل یاس میخرید
سرمو گرفت و پیشونیمو بوسید تو چشمام زل زدو گفت :اسماء چیشده ؟چرا چند وقتہ اینطورے بہ علےنمیخواے بگے؟
میخواے با اشکات قلبمو آتیش بزنی
❤️ #دومدافع ❤️
@shahadat_arezoomee
🍃❤️❤️🍃❤️❤️🍃