🌸✨
#خاطرات_شهید
روز آخر که می خواست برود سوریه ، آمد دیدنم ، دست انداختم دور گردنش و گفتم ، آقا محسن ! ، رفتنی شدیها ! ، یادت باشه حرم بی بی حضرت زینب که رفتی من رو دعا کن ، موقع برگشت هم یه دونه پرچم برام بیار.
نگاهم کرد و گفت ،
من دیگه بر نمی گردم.
گفتم ، این حرفها چیه؟ تو بچه ی کوچیک داری ، حرف از نیامدن نزن.
دستش را زد به گردنش و گفت ،
این رو می بینی؟! ، گفتم ، خُب !!
گفت ، بابِ بریدنه ....
مدافع حرم
#شهیدمحسن_حججی
📕 حجت خدا
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#خاطرات_شهید 🌸💫
روز سیزده آبان 88 بود ، می خواستم زودتر به سرکار بروم ، اما خیلی خوابم می آمد ، کنار بخاری توی منزل برای لحظاتی خوابم برد. یکباره دیدم رو به روی درب دانشگاه تهران قرار دارم!! ، جمعیتی داخل دانشگاه شعار می دادند.
نگاهم به رو به روی درب افتاد ، ابراهیم هادی و جواد افراسیابی و رضا گودینی کنار هم با عصبانیت ایستاده و به درب دانشگاه نگاه می کردند ، بعد از مدت ها از دیدن دوستانم بسیار خوشحال شدم ، می خواستم به سمت آن ها بروم اما آنقدر عصبانی بودند که جرات نکردم!
از خواب پریدم ، زنگ زدم به یکی از دوستانم در حراست دانشگاه تهران ،
گفتم ، جلوی درب دانشگاه چه خبر است!؟
گفت ، همین الان جمعیت فتنه گر ، تصویر بزرگ مقام معظم رهبری را پاره کردند و به حضرت آقا ناسزا گفتند و...
علت حضور شهدا را فهمیدم ، ابراهیم هادی به مساله ولایت فقیه بسیار اهمیت می داد....
📕 سلام بر ابراهیم۲ ، ص۲۳۴
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#خاطرات_شهید 🌺🍃
بعد از اینکه محمد رضا به شهادت رسید، تا مدت ها نوارهای روضه و مداحی او را پخش می کردیم که همه را به عشق امام زمان می خواند..
یک شب او را خواب دیدم، خیلی نورانی و خوشحال بود، پرسیدم، محمد رضا تو که این همه در دنیا برای امام زمان خواندی توانستی او را ببینی؟
خندید و گفت، من حتی آقا را در آغوش گرفتم..
#شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده
📕 یا زهرا
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#خاطرات_شهید 🌼🍁
یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود ؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم این شهید بزگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد ، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است!
مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت: ،
در این تهران بگردید. ، ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟
در مجلس ختم این شهید با آهی از حسرت که در فراق احمد بود ، بیان داشتند ،
رفقا! ، آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!
سپس در همان شب در منزل این شهید بزرگوار رو به برادرش اظهار داشتند ،
من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم ، به جز بنده و خادم مسجد ، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت.
به محض اینکه در را باز کردم ، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است ، دیدم که یک جوانی در حال سجده است ، اما نه روی زمین ! ، بلکه بین زمین و آسمان مشغول ، تسبیح حضرت حق است ، جلوتر که رفتم دیدم احمد آقا است .
بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت ،
تا زنده ام به کسی حرفی نزنید....
#شهیداحمدعلی_نیری
📕 عارفانه
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#خاطرات_شهید
✍ شهیدے که صورتش زیبا سیرتش زیباتر بود...
به قمرفاطمیون شهرت داشت یکے از شروط عقدش این بود که مدافع حرم باقے بماند.
#کلام_شهیدحسین_هریری: من حاضرم مثل علی اکبرِ امام حسین اِرباً اِربا بشم ولی ناموس شیعه حفظ بشه.
آخرشم این شهید درحال خنثی کردن بمب بود که منفجر شد و قسمتی از بدنش تیکه تیکه شد.
#شهید_حسین_هریری 🌷
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#خاطرات_شهید 🌸🍃
بعد از اینکه محمد رضا به شهادت رسید، تا مدت ها نوارهای روضه و مداحی او را پخش می کردیم که همه را به عشق امام زمان می خواند..
یک شب او را خواب دیدم، خیلی نورانی و خوشحال بود، پرسیدم، محمد رضا تو که این همه در دنیا برای امام زمان خواندی توانستی او را ببینی؟
خندید و گفت، من حتی آقا را در آغوش گرفتم..
#شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده
📕 یا زهرا
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#خاطرات_شهید 🌼🍂
شهر سر پل ذهاب در حال سقوط بود و نزدیک بود محاصره شویم .
ظهر که شد ابراهیم رفت بالای پشت بام یکی از خانه ها و شروع کرد به اذان دادن !!
آن روز با نوای اذان ابراهیم شلیک توپخانه دشمن شدت گرفت. بعضی ها میگفتند ، ابراهیم الان وقت این کار نیست ! ، هر وقت اذان میدهی دشمن بیشتر حمله میکند.
ابراهیم کمی فکر کرد و در جواب گفت:
مگه توی کربلا امام حسین(ع) محاصره نشده بود؟
چرا اذان گفت و درست درجلوی دشمن نماز خواند!
ما برای همین اذان و نماز با دشمن میجنگیم...
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام برابراهیم_۲
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#خاطرات_شهید 🍂🌼🍂
سادات کیانی به دلیل داشتن صدای زیبا و لحن مناسب ، به مداحی اهل بیت علاقه زیادی داشت و در مراسم هیئت مسجد علی اکبر (ع) ، به مداحی می پرداخت .
در آخرین اعزام خود به عنوان پیک گردان زهیر ، در خدمت شهید داوود حیدری بود و در عملیات سیدالشهدا در فکه به شدت زخمی شد ، وقتی می خواستند او را به عقب منتقل کنند ، سید با تمسک به اشعار عاشقانه ای از مولوی ، از دوستانش می خواهد که او را رها کنند و دیگر مجروح ها را به عقب منتقل کنند ،
و همانجا ماند تا به شهادت رسید....
#شهیدسیدکمال_سادات_کیانی
📕 پلاک 10
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#خاطرات_شهید 🍃🌺🍃
از بزرگان محل و مسجد ماست. كنارش نشستم و گفتم از ابراهيم برايم بگو.
سكوت كرد ، چشمانش خيس شد و گفت ، جوان بودم ، محيط فاسد قبل از انقلاب. می خواستم كار را رها كنم ، می خواستم به دنبال هرزگی بروم و...
آن روز سركار نرفتم ، ابراهيم هم سر كار نرفت ! ، چون تا ظهر با من در خيابان راه رفت و حرف زد تا مرا هدايت كند ، صاحب کار من كه از بستگانم بود ، دنبالم آمده بود. يكباره مرا ديد ، جلو آمد و یک كشيده محكم در صورت ابراهيم زد!
فكر كرده بود او باعث گمراهی من است! ، اما ابراهيم ، برای خدا صبر كرد ، صبر كرد تا توانست مرا آدم كند ،
مرد صورتش خيس خيس شده بود و با سكوتش اين آيه را فرياد مي زد ،
وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ
و بخاطر پروردگارت صبر کن
(مدثر/7)
#شهیدابراهیم_هادی
●•●🍭•●•🌸●•●🎈•●•
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد💞
#خاطرات_شهید 🍂🌸🍂
عباس در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی (ره) رسیدند
و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمیخورد ، مرخصی خواستند .
وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه جنگ پرسیدند ، عباس عرض کرد ،
من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیئت های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم ، مرخصی را برای آن میخواهم ،
امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند ،
به یک شرط اجازه مرخصی می دهم ، که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی....
#شهیدعباس_بابایی
📕 شوق پرواز
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
✍#خاطرات_شهید📃
🌴یکی از سربازش تعریف میکرد که یه شب تابستونی که کشیک خودش بوده به دوستش میگفت الان #فرمانده(حاج مهدی) میاد سرکشی با ماشین تویوتا کولردار.
اون چه میدونه ما تو این برجک از گرما میسوزیم
💐بعداز مدتی میبینه فرماندشون که #آقامهدی باشه میاد برا سرکشی اونم با دوچرخه🚲
🍃بعد ازشون میپرسه چی دوست دارین.اونا هم میگن بستنی. با دوچرخه میره براشون بستنی میخره.
#شهید_مهدی_قره_محمدی🌷
#پاسدار_مدافع_حرم
@Shahadat_dahe_hashtad
کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#خاطرات_شهید
●می دانستم که حسین شهید شده است. محمدرضا که تازه از اندیمشک به خانه آمده بود به من گفت: مادر، می خواهم شما را به معراج شهدا ببرم تا پیکر حسین را ببینید. با هم رفتیم. در آنجا به طوری که اشک در چشمانم حلقه زده بود، صورت حسین را بوسیدم.
●کنار قبری که حسین را به خاک سپردیم، قبر خالی بود. محمد رضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر شهیدش می آید. در همان مراسم، از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می کنی؟ گفتم: تو به من بدی نکرده ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، این طوری نمی شود، بگو از صمیم قلب حلالت می کنم. من هم گفتم:
حلال ِ حلال.
●چند روز بعد، شهید آن قبر را آوردند. خودش بود؛ محمد رضا را همانجا به خاک سپردیم.
✍روای: مادر شهید
📎پ ن :شهیدسیدمحمدرضا دستواره قائم مقام لشکر۲۷محمدرسول الله «ص»
#شهیدمحمدحسین_دستواره🌷
#خادم_الشهدا
@shahadat_dahe_hashtad
💞 شهادت + دهه هشتاد 💞