eitaa logo
「 شھـادت + دهــ‌‌⁸⁰ـه 」
638 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1هزار ویدیو
38 فایل
بـه‌نـام‌خـداونـدمـھـربان🌱 ‌ مـا‌دهـه‌هشـتادیـا،تـا‌ظـھـورمنـجی جـھانـیان‌ازپـای‌نخـواهیم‌نـشسـت‌ تـا‌شـھـادت‌دررکـاب‌مـولا✌️🏻😎 ‌ 📞📻 ¦ ارتـبـاط‌بـا‌مـا : @a22111375 📞📻 ¦ نـاشـنـاسـمـون: https://harfeto.timefriend.net/16090015668784
مشاهده در ایتا
دانلود
#رسـم_خـوبان روزی که #بهروز اولین حقوق💰 خود را گرفت به مادرم گفت من این #حقوق را به شما می دهم و شما به مستمندان دهید.😇 مادرم می گفت کمی برای پول تو جیبی خودت بردار که بهروز قبول نکرد و همه را #بخشید.بهروز اهل کار خیر و کمک به مردم بود 👌. ما خودمان بعد از #شهادت فهمیدم و وقتی دیدم خیلی از خانواده پس از تشعیع پیکیرش به ما آمدند و گفتند این آقا مرتب به ما کمک می کرد😍..بهروز کار #جهادی می کرد و همیشه شب تا روز در صداوسیما کار می کرد. در ایام جنگ هفته‌ای 📆یکبار بهروز را می دیدیم . در همه #عملیات ها حضور داشت..جالب بسیار آدم تودار و رازداری بود 😉بطوری که هیچ وقت ما نفهمیدم کی جبهه رفته و کدام عملیات شرکت کرده است. خیلی #مراعات می کرد..در همه عملیات در خط مقدم بود و گزارش ها و خبرها 🗞و تحلیل ها را تهیه می کرد و به #صداوسیما می رساند. ✍ به روایت پدربزرگوار شهید #شهید_بهروز_خلیلیان🌷 #سالروز_شهادت @Shahadat_dahe_hashtad کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#رسـم_خـوبان كيا، #پنج ساله بود كه گم شد. يك صدف و سه ريال پول💰همراهش بود. در آن حال و با آن سنّ و سال، با #خودش ميگويد:خدايا...! اگه پدر و مادرم رو پيدا كنم،😇 يه ريال به #فقير ميدم. يك سروان👮 كه لباس شخصی به تن داشته، به او ميگويد: ـ بچّه جان...! اينجا تنها چه كار ميكني...⁉️ پدر و مادرت كجان...؟!كيا، بدون آنكه دست و پايش را هم گم كرده باشد! پاسخ ميدهد: #گم شدم...!سروان، او را با خود به كلانتري برده،🚔 در آنجا از او ميپرسند:ـ چطوري ميتونيم به #خونواده ات خبر بديم...؟!ـ کیا میگوید :ما تو خونه، نه راديو داريم...! نه تلويزيون...! نه تلفن☎️...! ولي اگه از راديو اعلام كنين، ممكنه بابام تو #ماشينش از راديو بشنوه...! يدالله (پدرشهید) در خيابان و داخل ماشين🚙 است كه راديو اعلام ميكند: پسر بچّه اي پنج ساله، با #پيراهن سفيد، پاپيون آبي، شورت كوتاه زرد و يه دمپايي زرد رنگ، به نام كيا پيدا شده...!😇 پدر، تو راه، ماشين #پليس را ميبيند و به آنها ميگويد:ـ پسر بچّه اي كه الان راديو اعلام كرد، پسر منه😞...همراه آنها به پاسگاه ميروند، كيا را ميبينند كه #ساكت نشسته و همچنان گوش ماهي و سه ريال پولش 💰را در دست دارد...!رئيس پاسگاه ميگويد: ـ اين پسر شما خيلي شجاعه👌...! اصلاً #گريه نكرد و دست پاچه نبود... من مطمئنم آينده،💯 اين بچّه از مردان #شجاعِ اين مملكت ميشه...! #شهید_کیا_مظفری🌷 #سالروز_شهادت @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
💎#رسـم_خـوبان 🔸یکی از اصولی ترین افراد بود💕،با هیچکس شوخی نداشت، هیچ گاه حرفهای زننده و زشت🙈 در مورد بدترین دشمنانش بکار نمی‌برد،همواره با مسائل اصولی👌برخورد می‌کرد و دشمنانش را آنطوری که بودند می‌دید👀. 💢می‌گفت : 🗣من می‌دانم💯 که او در این مورد پیروز می‌شود✌️، می‌دانم 💯که او قویتر💪 از من است اما من باید در مقابل او بایستم. هیچ وقت در انتقادها و برخوردها از حدود اخلاق اسلامی خارج نمی‌شد، 🔸آن روزی که بنی‌صدر😡به ریاست جمهوری رسید👨⚖️ و می‌خواست به یک شکلی در داخل حزب جمهوری اسلامی شکاف🗡 بیاندازد و افراد حزب را به جان هم بیندازد⚔️ خیلی علاقه داشت که با آیت تماس ☎️بگیرد و پیغامهای📧 زیادی داده بود که بگوئید بیاید اینجا بنشینیم👨👦 با هم صحبت کنیم🗣، آن مناعت طبعی که در آیت بود حکم کرد که پیغام📧 بدهد من با تو کاری ندارم🚫، اگر کاری دارید تشریف بیاورید منزل ما...🏠 #شهید_دکتر_حسن_آیت🌷 #سالروز_شهادت @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#رسـم_خـوبان ماه #رمضان بود و سید توی خانه‌شان🏡 تنها بود.چندین بار برای #افطار دعوتش کردم، اما نمی‌پذیرفت.❌ می‌گفت: «خواهرمم هی #زنگ می‌زنه میگه برا افطار بیا، اما من نمیرم!»بعد با خنده ☺️می‌گفت: «اینجا همه چی هست! #گرسنه نمی‌مونم! نگران نباش!»یک‌بار بالاخره از زیر زبانش کشیدم که افطار چه می‌خورد.گفت: «نون و ماست یا نون و پنیر و انگور🍇!»گفتم: «پس هی میگی همه چی هست، #همه چی هست، این بود همه چی؟! نون و ماست⁉️»خندید و گفت: «مگه #قرار نیست حال و روز فقرا رو بفهمیم؟!» حرفی برای گفتن #نداشتم. #شهید_سیدمحتبی_ابوالقاسمی🌷 #سالروز_ولادت @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#رسـم_خـوبان 🔹سر تکان داد و #اشک در چشمانش رخنه کرد،😭گفت: ای خدا! میشه به همین شكل منو به #شهادت برسونی؟ میشه اینطوری با تو #عشق_بازی کنم؟ می‌شه با سر بریده بیام سمت تو⁉️ 🔸از #حيرت مانده بودم، از ضربان 💞حرف‌هایی که حاجی می‌گفت و تمام وجودم را تکان داده بود.😞 🔹درک این مرد #سخت بود، نمی‌توانستم عمق #عاشقی‌اش را احساس کنم،❣ نمی‌توانستم هم آغوش لحظات #دلدادگی‌اش شوم، او تنها بود. او در میدان عشق‌بازی تنها بود و #تنها به شهادت رسید! 🔸ساکت شد، دوباره سرش را عقب برد، #پلک‌هایش را روی هم گذاشت😔 و گفت: دوست دارم مرا بگیرند و پوستم را غلفتی بکنند تا #ولايت بدونه چه #سربازی دارد، دشمن 👹بدونه که ما از این شکنجه‌ها نمی‌ترسیم و جا نمی‌زنیم...❌ 🔹وی در سال 1364 زمانی که هنوز 15سالش📆 نشده بود وارد عرصه دفاع #مقدس شد. در #عملیات های کربلای 4 ، کربلای 5 ، کربلای 10 والفجر 10 نیز حاضربود. 👌 🔸در والفجر 10 تیری💥 به سر او #اصابت کرد اما از آن مجروحیت سخت😰 و خطرناک جان #سالم به در برد. 📎 رزمندهٔ دیروز ، مدافع امروز #شهید_محمد_شالیکار🌷 #سالروز_ولادت @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#رسم_خوبان برای رفتن به حمام 🚿چند #ساعتی مرخصی داشت. بعد از استحمام به مسجد رفت ، بر روی حوض مسجد در حال شستن #لباس هایش شد در حین کار دختری آمد و به او گفت ‼️می خواهی لباست را بده #من بشویم. او گفت : نه شما چه کسی هستید؟ در مسجد سکونت دارید؟ دختر کوچک گفت: آمدند شهر 🏘ما را #خراب کردند، پدر و برادرمان را کشتند 😔، به مادر و خواهرمان را #تجاوز کردند و کشتند و بعد از حمله برادران سپاهی ما را به مسجد آوردند 😰. غلامرضا گفت : #غیرتم اجازه نمی دهد ،❌ که از این جا بروم ، نسبت به ملت و #نوامیس خود مسئولم . اگر شهــ🌷ــید شدم پیروز و اگر #نجات یافتم باز هم پیروزم . 💯 ✍ به روایت مادر بزرگوار شهید #شهید_غلامرضا_پهنابی🌷 #سالروز_شهادت @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
مراسم مان را ظهر☀️ گرفتیم که به چشم نیاید و داغداری خانواده شهداء حفظ شود👌. آمدیم توی اتاق که بخوریم؛ در را بست و پشت آن ایستاد، رو به من کرد و گفت:😊 می دونی که تو این لحظه دعای ما ؟ گفتم: آره ولی الان بیا ناهار بخوریم. گفت: روزه ام. گفتم: تو روز روزه گرفتی؟؟ گفت روزه ی نذره؟😳 گفتم: چه نذری؟ گفت: این که همون طور که خدا منو تو عید متولد کرد تو عید غدیر هم مزدوج کنه 😍حالا من دعا می کنم تو آمین بگو. دستم را به بلند کردم. گفت: خدایا همون طور که منو در عید غدیر متولد کردی 😇و در عید غدیر مزدوج کردی، در عید غدیر هم به برسان. غدیر هر سال 📆که می آمد منتظر خبرش بودم. غدیر آخر که خبر شهادتش را در برایم آوردند گفتم: سال هاست منتظر شنیدنش بودم.😔 🌷 @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
هر بار که بود به احمد شیر🍼 بدهم اولین ذکرم ... الرحمن الرحیم بود. در تمام💯 زمان‌هایی که شیر می‌خورد می‌کردم و یا قرآن📖 می‌خواندم یا ذکر می‌گفتم. هر چقدر که می‌کنم یادم نمی‌آید به دلیل بیماری یا دوران بچگی‌اش ناراحت یا کلافه شده🚫 باشم. یک سال و نیم داشت که راه رفتن را آموخت. بود اما به دو سالگی که رسید خیلی خوب حرف می‌زد.👌 هر وقت هم زمین می‌خورد،‌ یا می‌گفت و از زمین بلند می‌شد. انگار باید الفبای رفتن را از همان دو سالگی👶 فرا می گرفت. احمد بود دیگر،‌ آرام و سر به راه و آماده ... خیلی هوای محمد را که ۵ سال از او کوچک‌تر بود داشت😇. از همان دو سالگی او را با خودم به نزدیک محل می‌بردم و هنگام برپایی نماز با دقت به حرکات ❗️و رفتار نمازگزاران نگاه می‌کرد. به ۷ که رسیده بود خودش برای نماز به مسجد می‌رفت. ✍ به روایت مادر بزرگوارشهید 📎خردسالترین شهید دفاع مقدس 🌷 @Shahadat_dahe_hashtad کانال 💞شهادت + دهه هشتاد💞
✍خواهــر شــهید : برادرم صبح ها🌤 برای گفتن اذان به می رفت و اذان می گفت یک روز یکی از همسایه های👥 ما به مادرم گفت به پسرتان بگویید با صدای بلند نگوید، مادرم به ایشان گفت و ایشان از آن روز به بعد بدون بلندگو📣 اذان می گفت تا مزاحمتی برای ایجاد نکند.❌شب آخری که می خواست به برود ، پدرم از رفتن ایشان ناراحت بود 😔و آن شب شام خود را نخورد صبح هنگام به شوخی به پدرم گفت با شما خداحافظی👋 نمی کنم چون دیشت شام خود را نخوردید و پدرم نیز گفت من هم راضی نیستم شما بروید و با او خداحافظی نکرد، شهید شد و هنگام خداحافظی آمد من را بغل کرد و بوسید😘 و گفت: خود را رعایت کنید ما برای دین و آسایش شما داریم می رویم😇 بجنگیم و رفت و به رسید. 🌷 @Shahadat_dahe_hashtad کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
💠شهید همواره در جمع خانواده و دوستان می‌گفت که من شهید آینده هستم و برایم کنید تا شهد شهادت را بنوشم و آن‌قدر بحث شهادت را مطرح کرده بود که ما را نیز به وامی‌داشت.. 💠او با توجه به که در فضای جامعه احساس می‌کرد هر بار به‌سراغ من آمده و خواستار بازگویی جنگ از زبان بنده بود و برخی اوقات با دیدن مستند روایت فتح و جوانان آن دوران می‌خورد و می‌گفت: 💠«این است که اگر من شهید نشوم پس خدایا مرا شرمنده فرزندان مقدس نکن و اجازه نده که از این عقب بمانم». 🌷 @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت + دهه هشتاد💞
#رسـم_خـوبان🌺🍃 عملیات تا سه #صبح طول کشید، خیلی خسته بودیم؛ رفتیم کمی استراحت کنیم اما صدای شلیک تانک‌ها هر از گاهی #بیدارمان می‌کرد، وقتی بیدار شدم، ساعت هشت و نیم صبح شده بود. بچه‌ها را بیدار کردم تا صبحانه بخوریم، وقتی فرهاد را بیدار کردم گفتم: عجب #عملیاتی بود پسر، با کمترین تلفات شهر را آزاد کردیم. با حسرت گفت: چه فایده وقتی #نماز صبحمون قضا شد. ✍ به روایت همرزم شهید #شهید_فرهاد_خوشه‌بر🌷 #سالروز_ولادت @Shahadat_dahe_hashtad کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
#رسم_خوبان نوجوان که بود کلاس زبان میرفت ، هم از بقیه بچه ها قویتر بود و هم شاگرد اول مدرسه... دم درب خانه تابلویی زده بود و روش نوشته بود : کلاس تقویتی درس زبان در مسجد امام علی (ع)... ساعت دو تا چهار ، هزینهٔ هرساعت ۱۰ تا صلوات ؛ قبولی با خـــــدا .... علی بابرگزاری این کلاسها خیلی از بچه های محل رو جذب مسجد کرد... 📎جای خالیتان به این راحتیها پرنخواهدشد #شهید_علی_هاشمی / یادش گرامی با ذکر صلوات🌷 @shahadat_dahe_hashtad 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞