eitaa logo
「 شھـادت + دهــ‌‌⁸⁰ـه 」
638 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1هزار ویدیو
38 فایل
بـه‌نـام‌خـداونـدمـھـربان🌱 ‌ مـا‌دهـه‌هشـتادیـا،تـا‌ظـھـورمنـجی جـھانـیان‌ازپـای‌نخـواهیم‌نـشسـت‌ تـا‌شـھـادت‌دررکـاب‌مـولا✌️🏻😎 ‌ 📞📻 ¦ ارتـبـاط‌بـا‌مـا : @a22111375 📞📻 ¦ نـاشـنـاسـمـون: https://harfeto.timefriend.net/16090015668784
مشاهده در ایتا
دانلود
🖋پست اینستاگرام مادر شهید رسول خلیلی در سالروز شهادت شهید رسول خلیلی 🔹روزی که برای دیدن رسول رفتیم معراج، رسول را غسل و کفن کرده بودن و زمانی که رسیدیم تابوت را آوردن روی زمین گذاشتن و سر کفن را کمی باز کردن و صورت رسول دیده شد. ما همگی از سمت وجهتی نشسته بودیم که طرف صورت مجروح رسول دیده میشد، چون صورت کاملا به سمت بالا نبود، یک طرف به سمت بالا بود که اون هم طرف مجروحش، بطوری که در نگاه اول شناخته نمیشد. من با خودم گفتم این رسول منه ؟! خواستم صورتش را ببوسم که جای سالمی نبود به غیر از قسمتی از چانه که سعی کردم به آرامی ببوسم که مبادا فشاری بیاد. بعدها که عکسهای پیکر رسول را در معراج دیدم متوجه شدم، نیمه ی دیگر صورت سالم بوده و من خیلی دلم سوخت که نتوانستم برای لحظه ی اخر درست با رسولم وداع کنم و ببوسمش. 🆔 @shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت+دهه هشتاد💞
به زبان نمی‌آورد دلتنگــــی اش را رسم ِ پدرها چنین است دلتنگ ‌اند اما در سڪوت... #پدر_شهید #شهید_رسول_خلیلی 🌷 @Shahadat_dahe_hashtad کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
🔰 برشی از کتاب #رفیق_مثل_رسول: برای رفع خستگی و فرار از گرما، گوشه ای زیر آفتاب گیر مغازه ها نشستیم نگاهم به بچه هایی افتاد که برای آب بازی داخل حوض بزرگ وسط میدان رفته بودند از خنده های از ته دلشان معلوم بود با یک بهانه ساده مثل آب بازی گرما را می شود فراموش کرد به امین گفتم: "یک راه حل ساده برای خنک شدن پیدا کردم بریم؟" لبخند امین و بچه ها تأیید رفتن ما تا وسط آن حوض شد پنج شش نفری رفتیم داخل حوض وسط میدان نقش جهان بچه ها از دیدن ما سر ذوق آمده بودند و بیشتر مشغول آب بازی شدند چند توریستی که از کنار ما رد شدند هم شروع کردند به عکاسی دلم می خواست خوشحال بودن ما و بچه ها وسط یکی از زیباترین آثار تاریخی در قاب عکس آن ها معنی امنیت، آرامش و مهربانی را ثبت کند. #شهید_رسول_خلیلی🌷 @Shahadat_dahe_hashtad کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
بری عملیات فتح المبین 😍 اونوقت پدر شهید مد نظرت و☝️ ببینی 😍 .. من. دیدم بابای شهیدی که وقتی باهاش حرف می زنم آرامش میگیرم 😔😭 |🕊🍂| خیلی دلچسبه ✌️ اونوقت پیکسل عکس پسرشم بده بهت! 🌹😍 @Shahadat_dahe_hashtad کانال💞شهادت + دهه هشتاد 💞
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخرین حرفهای رفاقتی 🌹شهید رسول خلیلی🌹 #شهید_رسول_خلیلی http://eitaa.com/joinchat/3753705487Ce3eef1932e کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
تو کنار خودت نَشسته ای ,نمی دانی... کنار تو نشستن , چه عالمی دارد .... #شهید_رسول_خلیلی #پنجشنبه_شهدایی @Shahadat_dahe_hashtad کانال 💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
هرگز گمان مبر زِ خیال تو غافلم گر مانده ام خموش، خدا داند و دلم.... #به_یاد_پدران_شهدا #شهید_رسول_خلیلی🌷 @shahadat_dahe_hashtad کانال💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
📚برشی از کتاب صدای سوت گلوله هنوز در گوشم بود، فقط یک خراش کوچک برداشته بودم. سریع مسلح شدم و مجدداً همه جا را چک کردم. گلوله دوم به لبه دیوار خورد و خاک بلند شد. روی شانه راستم غلت زدم و کمی موقعیتم را تغییر دادم. به راحتی متوجه شدم که کجا موضع گرفته. دوربین و سلاح را هم محور کردم و نقطه مورد نظرم را نشانه گرفتم. نفسم را حبس کردم، دستم را روی ماشه نگه داشتم. کمی صبر کردم، به محض اینکه از جای خودش تکان خورد، زدمش. 🌷 @shahadat_dahe_hashtad کانال💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
برشی از کتاب وارد سالن فرودگاه که شدیم، قبل از هر چیز پاسپورت هارا تحویل دادیم. داخل سالن یا اکثرا شیشه ها شکسته بود یا به زور چند ردیف چسب، سرپا نگه داشته شده بودند. امنیت فرودگاه دمشق دست بچه های خودمان بود. چند نفر نیروی سوری هم به آن ها کمک می کردند، اما کار اصلی را بچه های ایرانی انجام می دادند. همراه با بچه ها به سمت درب خروجی سالن می رفتیم که برای یک لحضه زمین زیر پای ما لرزید. از صدا و موج انفجار می شد فهمید که دشمن نزدیکی فرودگاه را زده است. یکی از بچه های ایرانی نزدیک آمد و گفت: «آقا سید منو فرستادن، همراهیتون کنم» همین که شرایط آرام تر شد، با ماشین به سمت شهر راه افتادیم. از سری قبل دست اندازهای اتوبان بیشتر شده بود. محافظی که داخل ماشینمان بود، گفت: «هر چاله ای که رد میکنیم، با خمپاره یا موشک زدند». محسن پرسید: «الان امنیت راه ها دست کیه؟» این بنده خدا مانده بود که تا چه اندازه امکان جواب گفتن را دارد، برای همین خیلی کوتاه و خلاصه گفت: «یکی دو نفر ایرانی مسئول امنیت مسیر هستند و نیروهای سوری، تحت امرشان کار می کنند». ماشین با آخرین سرعت ممکن حرکت می کرد. راننده پسر جوان سوری بود که تمام حواسش به برنامه ای بود که از رادیو در حال پخش بود. به حسین گفتم: «می ترسه به قصه شب نرسه که این قدر تند می ره؟» با خنده گفت: «نه، از یه لحضه سوخاری شدن، خیلی خوشش نمی آد». 🌷 @shahadat_dahe_hashtad کانال💞 شهادت + دهه هشتاد 💞
418.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎊 در روز ولادتشان من خودم را در اندازه ای نمیبینم ڪه برای ڪسی نصیحت و پندی داشته باشم و اگر ما دنبال پند و نصیحت باشیم ، چه بسیار است ؛ فقط می‌خواهد " چشمِ‌بینا و گوش‌ِشنوا ". شهید مدافع حرم آل‌الله ... °•°🌻°•°↷ ❨•@shahadat_dahe80•❩..🕊 ≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡≡