16.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(🌿!¡)
گفت وگو با خانم دکتر《 طناز بحری 》❣
نخبه ایرانی که از نوجوانی در هلند زندگی کرده اند و پس از دندان پزشک شدن 👩🏻⚕
ایران 🇮🇷را برای زندگی انتخاب کرده اند...😍
روایتی از زنان موفق و فرشتگان سرزمینم🍃))
#پویش_حجاب_فاطمے
🔰 نخستین #تیتر_یک سایت رهبر انقلاب در سال جدید
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
.•░ شادند↬♥️
جهانیانـ┊😉
بہ نوروز و بہ عید
عید من❝🍃
و نوروز مـməـن🙋🏻♂
امروز تویے!💚
#سال_تولید_پشتیبانیها_مانعزداییها
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تاریخ بی حضور تو یعنی دروغ محض
سال هزار و چند که فرقی نمی کند ...
اللهم عجل لولیک الفرج
سال جدید است، کجایید آقا؟!
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
حول حالنا
دلتنگ حرمتم باوفا...
#حسین_مولانا
#حول_حالنا
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
من
چگونه
بروم
در
ورقِ سالِ جديد
كه
همه
بودنِ
تو
مانده
به تقويمِ قديم
#شهیدعلی_آقاعبداللهی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
قسمتی از وصیت نامه شهید مدافع حرم #روح_الله_صحرایی :
🍃ظهور حضرت مهدی عجل الله نزدیک است،ان شاءالله که زمینه ساز ظهور باشیم...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
داستان واقعی #نسل_سوخته
نوشته شهید مدافع حرم سید طاها ایمانی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷 به نام او، برای او، به یاد او🕊 🔴 #نسل_سوخته قسمت 1⃣ مقدمه 🔵توضیح: سلام دوستان، داستانی
قسمت های ۱ تا ۱۰ داستان بسیار جذاب و واقعی #نسل_سوخته
🌷 به نام او، برای او، به یاد او🕊
🔴 #نسل_سوخته
قسمت 1⃣1⃣
💠 احسان
از اون روز به بعد ... دیگه چکمه هام رو نپوشیدم ... دستکش و کلاهم رو هم ... فقط تا سر کوچه ...
می رسیدم سر کوچه درشون می آوردم و می گذاشتم توی کیفم ... و همون طوری می رفتم مدرسه ...
آخر یه روز ناظم، من رو کشید کنار ...
- مهران ... راست میگن پدرت ورشکست شده؟ ...
برق از سرم پرید ... مات و مبهوت بهش نگاه کردم ...
- نه آقا ... پدرمون ورشکست نشده ...
یه نگاهی بهم انداخت ... و دستم رو گرفت توی دستش ...
+ مهران جان ... خجالت نداره ... بین خودمون می مونه ... بعضی چیزها رو باید مدرسه بدونه ... منم مثل پدرت ... تو هم مثل پسر خودم ...
از حالت نگاهش تازه متوجه منظورش شدم ... خنده ام گرفت ... دست کردم توی کیفم و ... شال و کلاه و دستکشم رو در آوردم ... حالا دیگه نگاه متعجب چند دقیقه پیش من ... روی صورت ناظم مون نقش بسته بود ...
- پس چرا ازشون استفاده نمی کنی؟ ...
سرم رو انداختم پایین ...
- آقا شرمنده این رو می پرسیم ... ولی از احسان هم پرسیدید ... چرا دستکش و شال و کلاه نداره؟ ...
چند لحظه ایستاد و بهم نگاه کرد ... دستش رو کشید روی سرم ...
- قبل از اینکه بشینی سر جات ... حتما روی بخاری موهات رو خشک کن ...
نویسنده: شهید مدافع حرم، سید طه ایمانی
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم