eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
301 دنبال‌کننده
28.8هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🍃از شدت عشق به نام فرزندش را *روح الله* گذاشت. مهربانی اش هم همه را جذب خودش کرده بود. با اینکه بود اما خود را سرباز خدا میدانست و این بود که فروتنی اش دل همه را به یاد خدا می انداخت. 🍃آنقدر خوب بود که اقتدا کردن به او آرزوی همگان شده بود و اینگونه شد که را به او اقتدا کردند و نمازشان شهدایی شد. از جبهه ترکش هایش را به جان میخرید و همچون مولایش عباس بن علی(ع) مجروح میشد. حسرت میخورد و ورد زبانش این بود که همه رفتند و من جا ماندم💔 🍃نهایت :خدا خریدار بیقراری هایش شد و او را نیز بر سفره ی کریمانه اش دعوت کرد و به یاران شهیدش رسانید. * ما ذره ای بودیم از یک مرداب بی هدف ولی با امدن امام ، نبوت ، امامت ، شهادت ، ، و امواج بی هدف به خروشان مبدل گشت.* 🍃قسمتی از اش است که خود را مدیون میداند و این است که آموخت رسم واقعی سرباز بودن را... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣٣۶ 📅تاریخ شهادت : ٩ خرداد ۱٣۶٧ 🕊محل شهادت : شلمچه @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ السلام علیک فی آناء لیلک و اطراف نهارک ❤️ 🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
... با همین سوز که دارم بنویسید حسین.. هرکه پرسید ز یارم بنویسید حسین.. ثبت احوال من از ناحیۀ ارباب است.. همۀ اهل و تبارم بنویسید حسین.. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
در خط جهاد همیشه گمنام شدند با ذکر حسین و زینب آرام شدند اینان نه فقط مدافعان حرم اند امروز مدافعان اسلام شدند 🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⭕️پیامِ محمد‌ابراهیم حاج‌مزدرانی(استان سمنان؛ شهرستان گرمسار) 🔹 بینا باشید که هر لحظه در امتحانِ الهی قرار گرفته‌اید، خوشا به حالِ آنانکه از امتحانات الهی سرافراز بیرون آیند. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب خاطرات مردی که فکر می کرد کاری نکرده. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷به نام او، برای او، به یاد او 🕊 🔴 خاطرات سید نورالدین عافی قسمت 1⃣6⃣1⃣   شوخی های همیشگی به راه بود و زندگی در روزهای سرد آموزش واقعاً هم سخت و هم شیرین می گذشت. قرار شده بود دو گروهان از هر یک از گردان های امام حسین و سید الشهدا خط شکن باشند. یک تیم از نیروهای زبده هر گروهان برای آموزش غواصی انتخاب شدند که نوک پیکان حمله بودند و باید آموزش سخت و سنگین غواصی در آن آب و هوا را می گذراندند. آن روزها مناجات ها هم رنگ دیگری داشت. گاهی نماز ظهر و عصر را روی همان پل های خیبر در وسط هور به جماعت می خواندیم، فرصت برای برگزاری مراسم جمعی دعا و توسل و عزاداری نبود اما گاهی که مسئولان احساس نیاز می کردند، مراسم عزاداری و دسته شاخسی درست می شد و روحیۀ مضاعفی می داد. در سطح چادر و دسته، بچه ها جمعی یا انفرادی به برنامه های خود مشغول بودند و اندک ساعات استراحت را با نماز و قرآن و گاه خلوت و حسابرسی از خود می گذراندند. با پیشرفت آموزش و تمرین ها به راحتی می توانستیم تعادل بلم را کنترل کنیم. حالا تمرین می کردیم تا به قول مربیان طوری بلم را پیش برانیم و پارو بزنیم که کوچکترین صدا و حرکتی در اطراف بلم ایجاد نشود، حتی صدای چکیدن آب از نوک پاروها... بارها و بارها به ستون راه می افتادیم و در آبراه ها پیش می رفتیم اما به محض اینکه یکی از بلم ها کوچک ترین صدایی می کرد دوباره از نو شروع می کردیم؛ پاروها نباید به بدنۀ بلم می خورد، نباید در برخورد با آب صدایی برمی خاست و دو پارو زن جلو و عقب بلم در هر حال باید هماهنگی شان را حفظ می کردند، فاصلۀ بین بلم ها باید رعایت می شد و... در تمام مدتی که مشغول یاد گرفتن و تمرین این نکات بودیم، جدی و دقیق بودیم اما به محض اینکه در موضوع مورد آموزش، مهارت پیدا کرده و از کارمان مطمئن می شدیم شوخی و شیطنت هم گل می کرد. ✨ به روایت سید نورالدین ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷به نام او، برای او، به یاد او 🕊 🔴 خاطرات سید نورالدین عافی قسمت 2⃣6⃣1⃣   گاهی به عمد پارویمان را به بلم مجاور می کوبیدیم تا داد مربی و بقیه دربیاید و از نو حرکت را شروع کنیم! گاهی از آبراه های فرعی وارد آبراه بلمی می شدیم که به جدیت در حال تمرین و پیشرَوی بود، آن وقت بود که بلم ها روی آبراه، چرخ می خوردند و ما خنده مان را فرو می خوردیم... در هفته های آخر، آموزش از صبح شروع می شد تا اذان ظهر. بعد از نماز و ناهار که همانجا روی اسکله وسط آب برگزار می شد تمرین تا غروب ادامه می یافت. بعد از نماز مغرب و عشا و کمی استراحت، آموزش از سر گرفته می شد و ما گاه تا ساعت دو نیمه شب در آب بودیم. اگر کسی زمان می گرفت برای کل استراحت و نماز و غذا در طول شبانه روز بیشتر از پنج شش ساعت فرصت نداشتیم. با پیشرفت آموزش و تمرین ها، گاهی از قرارگاه برای بررسی حرکت بلم ها و میزان آمادگی نیروها می آمدند. یک شب آقا مهدی باکری به همراه اصغر قصاب و چند نفر دیگر آمده بودند تا از نزدیک، درگیری بلم ها را با دشمن فرضی ببینند. در حین درگیری با دشمن فرضی یکی از آر.پی.جی زن ها آمادۀ شلیک شد اما در همان لحظه، بلم تکان خورد و سر آر.پی.جی به سمت آب خم شد. گلولۀ شلیک شده به سطح آب برخورد کرد و درست به سمتی که فرماندهان ایستاده بودند، برگشت. در یک لحظه، جمع فرماندهان را دیدیم که هر یک خود را به سویی انداختند. گلوله منفجر شد اما به خاطر عکس العمل به موقع فرماندهان کسی آسیبی ندید. قبلاً در جزیرۀ مجنون برای اولین بار کمانه کردن تیر را دیده بودم. آنجا که گاه، روزهای متوالی بیکار بودیم و به بچه ها آموزش تیربار می دادیم. تعدادی گلولۀ زنگ زده و خاک خورده را جمع کرده و با گازوئیل و مواد دیگر تمیز می کردیم تا در آموزش از آنها استفاده کنیم. یک روز که بچه ها مشغول تیراندازی بودند، من ایستاده روبه رو را نگاه می کردم. هدف تیربارچی حدود پنجاه متر جلوتر در سطح آب بود. متوجه شدم همزمان با تیراندازی بچه ها چیزهایی به سرعت و با صدای عجیبی از کنار من رد می شوند؛ ویژ... ویژ... حیران مانده بودم که : «این دیگه چیه؟» نمی دانستم آنها گلوله هایی هستند که تحت زاویۀ خاصی به آب می خورند و کمانه می کنند و به همان سمتی که از آنجا رها شده اند، برمی گردند! به لطف خدا آن همه گلوله از کنار ما رد میشد بی اینکه به ما اصابت کند. با دقت زیاد بالاخره قضیه را فهمیدیم. برای اثبات، این جریان را دوباره از داخل سنگر آزمایش کردیم، آنجا بود که فهمیدیم وقتی گلوله ها با شیب خاصی به سطح آب برخورد می کنند، برمی گردند. ✨ به روایت سید نورالدین ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷به نام او، برای او، به یاد او 🕊 🔴 خاطرات سید نورالدین عافی قسمت 3⃣6⃣1⃣  بعضی شب ها که برای آموزش بیدار می شدیم در صف های منظم نیم ساعت می ایستادیم تا مربیان و مسئولان نظراتشان را در مورد کارمان بگویند. در این نیم ساعت کوچکترین صدایی از ما درنمی آمد. همه به حرف مسئولان گوش می دادیم که از بیرون آب، نحوۀ حرکت و کار ما را می دیدند و نقاط ضعف و قوت ما را می گفتند. آن روزها آنقدر مهارت پیدا کرده بودیم که وقتی وارد آب می شدیم، به قدری آرام حرکت می کردیم که اصلاً معلوم نمی شد آنجا کسی هست. صدای قورباغه ها و موجودات آبزی را می شنیدیم اما صدایی از بچه ها بلند نمی شد. حتی صحبت کردنمان هم کم شده بود و عادت کرده بودیم که حرف های ضروری را هم آهسته بگوییم. آموزش، حدود چهل و پنج روز طول کشید. در طول این روزهای سخت، شوخی ترک نشده بود. یک روز امیر مارالباش آمد و گفت: « بیا بریم برامون صیغۀ اخوت بخونن! » با هم به طرف روحانی قد بلندی که اهل زنجان بود رفتیم و او بین من و امیر صیغه اخوت خواند، بعد رو کرد به من و گفت: « حالا بیا با من هم صیغه بخونیم! » گفتم: « خدا حفظت کنه، داداش شدن با مُلاها خیلی سخته! » آنجا تنها کسی که سربه سر همه می گذاشت و شوخی می کرد، من بودم چون هم قیافه ام خنده دار بود هم خودم! در آن شرایط گاه با شوخی ها، گاه با عزاداری ها و گاهی با صبحانۀ وحدت، روحیه مان را قوی نگه می داشتیم. گرفتاری آقا مهدی آن روزها زیاد بود و فقط چند بار بدون اینکه به نیروها بگویند، آمده و از نزدیک روند آموزش نیروها را دیده و نظراتش را گفته بود. هیچ وقت به ما نمی گفتند امشب آقا مهدی یا افراد دیگری برای دیدن مانور و آموزش خواهند آمد چون طبیعتاً آن شب همه بیشتر دقت می کردند و میزان نظم و توجه ما در طول آموزش به دست نمی آمد. فقط می گفتند: « فرض کنید شب عملیات است. » بچه ها واقعاً عالی کار می کردند، درست پارو میزدند و دقیق و بیصدا حرکت می کردند. چند بار به ما گفتند: « دیشب از قرارگاه آمده بودند. دستتان درد نکند! از فلان آبراه که عبور می کردید اصلاً معلوم نبود آنجا بلمی هست و نیرویی. دست مریزاد! » ترکیب بلمها متفاوت بود گاه سه نفره و اغلب پنج نفره. در بعضی بلمها، تیربارچی بود و در بعضی آر.پی.جی زن. روی چند بلم نیز دوشکا وصل کرده بودند که کنترل این بلمها خیلی مشکل بود و حفظ تعادل آنها مهارت فوق العاده ای می خواست. ✨ به روایت سید نورالدین ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم