فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤ حجــــــاب یعنے:
وجدانے ڪه
به من اجـازه نمیدهد
زیبایے ام را به رخ مرد
متأهلی بڪشم ڪه شاید
همسرش به اندازه مـن زیـبا
نبــاشـد...
#پویش_حجاب_فاطمی
─┅═ঊঈ 🌹 ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
بزرگترین کمک ما به امام زمان
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بلا یعنی جمعه برسد و نبینم روی ماهت را...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#بوقت_دلتنگے🥀
دلمـ
از فرط گناه
تنگـ و پراز تاریڪےْ ستـ
دلمـ از↓
سمتـ شما
اذنِ #حرم میخواهد..
-اےحرمٺ ملجادرماندگآن...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
در کوله بارم، چیزی ندارم
غیر از دلی مستِ شوقِ زیارت ...
#نوجوانان
#عاشقان_کربلا
#دفاع_مقدس
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
امروزمان را بادرسی از شهید #خلیلی آغاز میکنیم:
دوستان گرامى؛
بدانيد روزگار خود را آرايش به زيور هاى دنيوى مى كند و شما سعى كنيد كه فريب اين زيورهاى دنيوى را نخوريد.
#شهیدسیدسجاد_خلیلی🌹🕊
بدسرابی است دنیا،برای کسی که خودرا درآن برای آخرت آماده نکندودرآن بیمناک نباشد.
(امام علی علیه السلام)
#صبحتان_معطر_به_یادشهدا❤️
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
داستان بسیار جذاب " حکایت زمستان "
با ما همراه باشید...
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷 ✿﷽✿ 🕊 🔴 #حکایت_زمستان 🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی قسمت 1⃣1⃣ خاطرهای دارم ا
قسمتهای ۱۱ تا ۲۰ کتاب بسیار زیبا و جذاب حکایت زمستان
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #حکایت_زمستان
🌟 خاطرات آزاده بزرگوار حسین مردی
قسمت 1⃣2⃣
آن شب ما حدود سه ساعت در جاهای مهم و حیاتی کار کردیم. حاج آقا یک تلقی از تمثال حضرت امام همراهش بود که آن را هم میگذاشت به دیوار و با اسپری رویش رنگ میپاشید. وقتی تلق را بر میداشت، عکس امام روی دیوار نقش بسته بود. آن شب او روی دو، سه تا تانک و حتی روی کاپوت جیپ فرماندهی هم عکس امام را انداخت. حتی مرا وادار کرد کمکش کنم تا روی سنگر فرماندهی هم شعار بنویسد و عکس امام را بیندازد. چون چند قدم آن طرفتر یک نگهبان هرکول ایستاده بود، اولش به هیچ عنوان راضی نشدم. آخرش او خیلی خونسرد گفت:
« شما اگر می ترسی، می تونی برگردی. »
گفتم:
« من اگر تنها برگردم، پدرم رو در میارن »
گفت:
« پس بمون. »
وقتی دید ماندگار شدم، ازم خواست آیهٔ « و جعلنا من بین ایدیهم ساداً و من خلفهم سبتاً فاغشینا هم فهم لایبصرون. » را بخوانم. با تمام وجود شروع کردم به خواندن این آیهٔ شریفه. خودش هم میخواند. جالب بود که وقتی تلقی مربوط به عکس امام را روی دیوار گذاشت، از من خواست نگاه کنم ببینم آن را راست گذاشته یا نه! گفتم:
« حاج آقا خواهش می کنم زود تمومش کن. »
گفت:
« کاری رو که خواستم، بکن. »
و من نگاه کردم و برای خالی نبودن عریضه، گفتم:
« سمت چپ رو کمی ببر بالا. »
گفت:
« کج نباشه، میام پایین نگاه میکنمها! »
📝 نویسنده: سعید عاکف
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم