#حدیث_مهدوی
پیامبر اکرم صل الله علیه وآله فرمودند:
… و از ماست دو سبط این امت، و آن دو حسن و حسین فرزندان توأند… ای فاطمه! سوگند به کسی که مرا به حق مبعوث کرده است، مهدی این امّت از نسل حسن و حسین است. آن گاه که دنیا را هرج و مرج فراگیرد، فتنهها و آشوبها آشکار شوند، راهها نا امن گردد، بعضی از مردمان بر برخی دیگر بتازند، بزرگ (و توانمند) بر کوچک (و ناتوان) رحم نکند، و خردسالان حرمت سالمندان را پاس ندارند، در این زمان خدای بزرگ از نسل حسن و حسین کسی را برانگیزد که دژهای ضلالت و گمراهی را در هم شکند، و دلهای پوشیده رابگشاید،
دین را در آخرالزمان برپا دارد، چنانکه من آن را در
آغاز ظهور اسلام برپا داشتم. و دنیا را که ستم (و نابسامانی) فراگرفته، آکنده از عدل کند (و به سامان رساند) ».
#یاایهاالعزیز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹هر جا دلت اسیر بلا شد بگو حسین
🌹قلبت تهی زشور و صفا شد بگو حسین
🌹نام حسین نسخه درمان دردهاست
🌹دردت اگر به ذکر دوا شد بگو حسین
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبدِالله الْحُسَيْن علیه السلام
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
در سردسیر سخت زمستان
دلشان گرمِ نام تـو بود
« یافاطمةالزَهـۜرا »
شهید قاسم یاراحمد🌷
شهادت: ۱۳۶۷، دربندیخان
صبـحتون شهـدایـی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰کلام شهید
برادران مسئول! كه به طـور مستمر در جهت پیشبرد اهداف انقلاب شبانهروز فعالیت میكنید، به عدالت در كارهایتان و تصمیم گیریهایتان به عنوان یک مرز ایمان داشته باشید، اگر این مرز شكسته شود و پای انسان به آن طرف مرز برسد، دیگر حد و قانونی را برای خـود نمی شناسد، «عدالت را فدای مصلحت نكنید».
🌷شهيد على تجلايى🌷
ولادت: ۵ مرداد ١٣٣٨ تبريز
شهادت: ٢۵ اسفند ١٣٦٣ شرق دجله
عمليات: بدر
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
در لحظهی خندیدن خورشید، سرم را دادم
تا چشمِ حرامیان بچرخید، سرم را دادم
بر سفرهیِ سالارِ شهیدان که نشستم با ذوق
چون حضرت آقا، مرا دید، سرم را دادم
#زیرتیغ
خاطراتی از شهید محسن حججی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 #زیرتیغ قسمت 6⃣6⃣ یکی از مواردی که محسن برای آن اهمیت بال
قسمتهای ۶۶ تا ۷۰ کتاب جذاب زیر تیغ
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #زیرتیغ
قسمت 1⃣7⃣
قرار بود گروهی از بچههای مؤسسه به کربلا بروند. محل اعزام گلزارشهدای نجف آباد بود. همه جمع شده بودند. اتوبوسها آمدند. من و محسن نتوانستیم با آنها برویم. محسن سرباز بود من هم گذرنامهام مشکل داشت. رفتیم با هم یک گوشه نشستیم. بچهها همدیگر را بغل میکردند و از آنهایی که به بدرقهشان آمده بودند خداحافظی وطلب حلالیت میکردند. ما مات و مبهوت آنها را تماشا میکردیم.
بچه ها در حال سوار شدن بودند. در یک لحظه، محسن نگاهی من انداخت و من هم همین طور، ناگهان بغض محسن ترکید و زد زیر گریه. خیلی گریه کرد او را دلداری دادم و گفتم:
« حالا عیب نداره. حتماً صلاح در این بوده حتماً یه حکمتی بوده که ما نتونستیم بریم. انقد بیتابی نکن ناراحت نباش. »
محسن با گریه گفت:
« من فقط میخوام بدونم که چی کار کردم که آقا نطلبیدم؟ چه مشکلی داشتم که نتونستم برم؟ »
واقعاً هیچ جوابی نداشتم به او بدهم.
🗣 راوی: محمدی (دوستشهید)
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #زیرتیغ
قسمت 2⃣7⃣
مجید شکراللهی میگفت:
« محسن به اسم مداح به اردوی راهیان نور سال ۸۵ مؤسسه آمد. »
از او پرسیدیم:
« چه کاری بلد هستی؟ »
گفت:
« مداحی. »
به گمانم برای محسن مشکلی پیش آمد که نذر کرد چهل تا زیارت عاشورا بخواند. او هر چند وقت یک بار بچهها را در مؤسسه جمع میکرد و زیارت عاشورا میخواند؛ همه را هم غلط و غلوط. کمکم محسن در هیئتهای مؤسسه شروع به خواندن کرد. او قبل از این که سید مجتبی موسوی - که مداح ثابت ما بود - بیاید، زیارت عاشورا میخواند. بعضی مواقع هم دم مداحی را محسن میداد.
یک شب که مراسم داشتیم مداح هیئت نیامد. مانده بودیم چه کارکنیم. آن شب محسن بلندگو را گرفت و خواند. زیاد خوب نخواند. ولی به هر حال مجلس را جمع کرد. ظاهراً خیلی به خودش چسبید و حسابی حال کرده بود. از آن به بعد، پشتش را گرفت و افتاد پی مداحی. کتابهای اصول مداحی، سبک و آهنگ، کجا باید چطور بخواند، خلاصه تمام تلاشش را کرد.
خیلی هم عشق محمود کریمی بود این نوحهی کریمی را خیلی دوست داشت:
"ارباب خوبم کرببلاتو عشقه
ارباب خوبم پیرهن سیاتو عشقه"
🗣 راوی: جهانگیری (دوستشهید)
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #زیرتیغ
قسمت 3⃣7⃣
این نوحه را خیلی با سوز میخواند. توی مؤسسه خیلی دستش می انداختیم. به هم میگفتیم حاج محمود کریمی رو که میشناسی این حاج محسن شونه.
از بس محمود کریمی گوش میکرد اسمش را گذاشته بودیم: «حاج محسن چیذری!»
خدا وکیلی این اواخر خیلی خوب میخواند. وقتی مداحی میکرد همه حال میکردیم.
در آخرین اردوی راهیان نور، تمام مداحی کاروان با محسن بود. یادم هست توی شلمچه بعد از سخنرانی حاج اصغر حبیبی، بچهها حسابی حس گرفته بودند که محسن مداحی کرد.آن روز خواندن محسن خیلی به بچهها چسبید. خوشمزه این که بعد از پایان مراسم یکی از بچههای تهران آمد سراغ ما و گفت:
« آقا، این مداح شما کیه؟ خیلی خوب میخوند میشه بیاد توی کاروان ما هم بخونه؟ »
این را برای محسن دست گرفته بودیم.
یک بار هم در اردوی جهادی دورک، یک چیزی خواند که خیلی به من چسبید. کل روستای دورک داخل یک دره مانند است. بالای خانهها، مسجد و بالاتر از مسجد خانهی بهداشت روستا قرار دارد. یکی از شبها آقای خلیلی، بچههای بزرگ را جمع کرد داخل خانه بهداشت. آن جا محسن یک مناجات خواند که اشک همه را درآورد. هنوز که هنوز است شیرینی مناجاتی که محسن آن شب خواند، زیر دندان من مانده است.
🗣 راوی: جهانگیری (دوستشهید)
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #زیرتیغ
قسمت 4⃣7⃣
محسن، شبهای جمعه در مؤسسه زیارت عاشورا میخواند. من هم دوست داشتم بخوانم. یک بار به او گفتم، گفت:
« نه، نمیشه. من نیت دارم. »
گفتم:
« چه نیتی؟ »
گفت:
« میخوام شهید بشم. »
گفتم:
« حالا کو تا تو شهید بشی! »
گفت:
« خیالت راحت زود شهید میشم. »
من و محسن خیلی با هم شیطنت میکردیم و سربه سر این و آن میگذاشتیم؛ مخصوصاً وقتی از طرف مؤسسه به اردو میرفتیم. وقتی رفتم سربازی در واحد فرهنگی لشکر نجف اشرف افتادم. یک روز داخل لشکر بودم که چشمم به محسن افتاد. لباس پاسداری به تن داشت و درجه هم زده بود؛ اما این محسن با آن محسنی که من میشناختم خیلی فرق میکرد. موهایش را یک ور زده بود و ریش گذاشته بود. رفتم سلام کردم همدیگر را بغل کردیم. به او گفتم:
« خیلی عوض شدی! »
گفت:
« آدم باید آدم باشه. »
وقتی میخواستیم از هم جدا شویم، زدم روی شانه.اش و گفتم:
« زودتر این ستاره ها رو زیاد کن و سرهنگ شو. »
گفت:
« این ستارهها به درد نمیخوره، میاد و میره. آدم باید ستارههاش رو برای خدا زیاد کنه. »
🗣 راوی: ناصحی (دوستشهید)
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #زیرتیغ
قسمت 5⃣7⃣
پشتکاری که محسن داشت فوقالعاده بود. اگر نیت میکرد کاری را انجام بدهد تا ته قصه را درنمیآورد ول کن نبود.
نمونههای زیادی از پشتکار محسن و به نتیجه رسیدنش وجود دارد. یکی همین ازدواجش؛ همه به او گفتیم احساسی تصمیم نگیر اما او کار خودش را کرد.
بحث ورودش به سپاه؛ پدر محسن درآمد تا وارد سپاه شد. انواع و اقسام گیرها را به او دادند اما او پا پس نکشید. آن قدر این و آن را دید و پیگیری کرد تا بالاخره موفق شد خودش را در سپاه جا بزند.
محسن شهادت را هم با همین پشتکارش از خدا گرفت.
🗣 راوی: جهانگیری (دوستشهید)
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم