eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
299 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی یک رزمنده کاشانی که هیچوقت از صداوسیما پخش نخواهد شد احسان محبوبی خباز و برادرش حسن محبوبی ۲ شهید کاشانی، روح پاکشان شاد❤️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سخنان حاج آقای عالی درباره دوران عجیب حیرانی در روزگار نزدیک به این کلیپ را ببینید و بیشتر از گذشته مراقب خانواده و فرزندانتان در این ایام مانده به ظهور امام زمان عج باشید☝️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💠سالروز شروع عملیات بزرگ آبی خاکی بارمز یافاطمه الزهرا سلام الله علیها ● : (آبی – خاکی) ○زمان‌ اجرا: ۲۰/۱۲/۱۳۶۳ ●مدت اجرا : ۸ روز ○تلفات‌ دشمن‌:۱۸۲۰۰ (کشته، زخمی‌ و اسیر) ●رمز عملیات: یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها ○مکان‌ اجرا: منطقه‌ هورالهویزه – جبهه جنوبی در شرق بصره عراق ●ارگان‌های‌ عمل‌کننده: رزمندگان‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامی‌ با همکاری‌ ارتش‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ♦️اهداف‌ عملیات: دست اندازی و تسلط بر جاده بصره – العماره عراق ، راهیابی به مرکز اصلی هورهای غرب رودخانه دجله و انهدام نیروهای ارتش عراق در ادامه اهداف عملیات خیبر •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
نقشی🌅 چو تو زیبا🥰 به تصوّر نرسیدش👌 تا داد قضا💫 صورتِ موجود🌱 عدم را...😉 ↳ عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلم از نبودنت پُر است؛! آنقدر که اضافه اش از چشمانم میچکد....... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
قبلہ نَماےِ اَهـلِ ولا تو دارد همیشہ بوے خدا تو تا تو دلیلِ راه منـے گُـم نمےشـوم راه بـ‌هشت مے رود از تو 🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
هر صبح چیزی قبل از خورشید در ما طلوع می کند میدانم هنوز تکه ای از یاد شما عطر شما در ما باقی ست... @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✔️وصیت‌نامه‌های جنگ وصیت‌نامه شهید اکبر قدیانی چند ساعت قبل از شهادت ◀️ بسم الله الرحمن الرحیم وصیت نامه اکبر قدیانی ما زخم خوردگان تیره ترین، سردترین، بلندترین شبهای جور بودیم. ما شلاق خوردگان یلدای ستم بودیم. اولین شعاع فجر را که دیدیم، خیز گرفتیم؛ عاشقانه بسوی شفق دویدیم تا در چشمه خونین خورشید، زخم های استخوان گداز خویش را بشوییم که ثابت کنیم سرخی بالاترین رنگ است، نه سیاهی. که سیاهی می پوشد، سرخی می شوید و جلادان تاریخ را رسوا می کند. «ما زنده از آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست». سپیده دم خونین عشق فرا رسید دوستان. ای برادر، ای خواهر، تو را فقط یک پیام، تو را فقط یک وصیت، تو را فقط آخرین حرف…. که؛ «خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار». التماس دعا دارم. اکبر قدیانی/ ۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب زندگینامه @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 قسمت 1⃣ 🌷 درخت نارنج ۲۰ آذر ۱۳۵۶ - « عکس منو از زیر خاک بیرون بیار! » صبح سراسیمه از خواب پریدم. توی خواب سیدی را دیدم که با انگشت، حیاط خانه را نشانم داده بود. - « عکس منو از زیر خاک بیرون بیار! » دیروز بعدازظهر بود که مرتضی با ساک کوچکش از راه رسید. سلامی کرد و رفت کنار تنور گوشۂ حیاط. چیزهایی از داخل ساک بیرون آورد و کف حیاط چال کرد‌. هراسان خودم را به مرتضی رساندم و بیدارش کردم. - « ننه، مرتضی... » چشم باز کرد. + « چی شده مادر! » - « ننه، خواب دیدم! » +« خیره! » - « دیروز تو حیاط، چی پنهون کردی ننه؟  » متعجب نشست توی رختخواب + « اتفاقی افتاده!؟ » - « تو خوابم سیدی بالا بلند می‌گفت، عکس منو از زیر خاک بیار بیرون جریان چیه ننه؟! » بدون کلامی بلند شد و داخل حیاط رفت. نگران پشت سرش راه افتادم. تند تند با بیل خاک‌های گوشه حیاط را پس زد و پاکتی پلاستیکی بیرون آورد. عکسی از داخل آن بیرون آورد و خیره شد به آن، شور و حرارت صورتش مبهوتم کرد. عکس را چند بار بوسید. بویید و روی چشم و صورت مالید. شک کردم و گفتم: - « ننه، عاشق شدی؟ » + « ها مادر، اونم چه عشقی! » دلم لرزید. ابرو بالا انداختم و خون توی صورتم دوید. ۔ « خدا مرگم بده، ببینم. » تند عکس را از دستش گرفتم. به عکس که خیره شدم، پشتم لرزید! بُهت زده اشاره کردم به عکس. - « الله اكبر. ننه این سیدیه که به خوابم اومد. ننه جون این کیه؟! » زیر بغلم را گرفت، گفت: « قربون بزرگیت بشم خدا! مادر، تو امام خمینی رو تو خواب دیدی! » وقتی نشستم کنار تنور نان تیری، رفت و عکس‌ها را داخل باغچه زیر درخت نارنج چال کرد. با کوبش‌های پی در پی در چوبی، شوهرم مش رضا زودتر از من داخل حیاط شد. - « اومدم.... چه خبره بابا جان در رو از پاشنه در آوردی. » - « باز کن وگرنه می‌شکنیمش؟ » از پنجره آهنی اتاق به حیاط خیره شدم. همراه داد و فریاد پشت در خانه، صدای سگ خانه همسایه بلند شد. بد به دلم افتاد. مرتضی با شلوار و پیراهن بیرون آمد کنارم. گفتم: « ننه، بیرون نرو! دلم شور میزنه. » + « چیزی نیست مادر! » دعا کردم و سایه به سایه‌اش رفتم. مش رضا که در را باز کرد، رئیس پاسگاه با هیکل گُنده‌اش چنان در را هُل داد که شوهرم سُر خورد و با پشت زمین افتاد. دو، سه سرباز و معاون پاسگاه با تفنگ ریختند. رئیس پاسگاه دستی به کمر پهنش زد. انگشتش را بالا آورد و با لحن خوی تُرش تهدید کرد. - « شما رو باید با این خونه آتیش زد. » ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم