شرح دعای افتتاح، جلسه 27.mp3
8.23M
🔊 #صوت_مهدوی
🔖 #شرح_دعای_افتتاح
👤 استاد #پناهیان ؛ جلسه ٢٧
📝 در فرازی از #دعای_افتتاح ، به این موضوع اشاره میشود که در عصر ظهور، مردم خواهند فهمید که دشمنان خدا و دشمنان منافع انسانها مشترک هستند.
🔖 ویژه ماه #رمضان
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🏞 #عکس_نوشته
📝 خلاصه ی جلسه بیست و هفتم موضوع #شرح_دعای_افتتاح استاد #پناهیان
📌 در فرازی از #دعای_افتتاح ، به این موضوع اشاره میشود که در عصر ظهور، مردم خواهند فهمید که دشمنان خدا و دشمنان منافع انسانها مشترک هستند.
🔖 ویژه ماه #رمضان
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
استاد اباذری جلسه سیزدهم.mp3
6.13M
🔊 #صوت_مهدوی ( #پادکست)
📝 #امام_مهدی_در_قرآن
👤استاد #اباذری ؛ قسمت ١٣
📌 قدر خودتو بدون!
#سلسله_مباحث_مهدویت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#دلنوشته_رمضان
سحر بیست و هشتم....
✍ دلم می لرزد خدا....
فقط یک سحر دیگر تا سوت پایان باقی مانده است...
❄️دلم می لرزد خدا....
از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است...
از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهايش، گم کنم..
از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند...نه حاصل عنایت هايت!!!
❄️خدا..... دلم، تو را برای همیشه می خواهد...
آغوش گرم و بی همتای تو را... که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام...
من....از دنیای بدون تو... می ترسم...
از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند...
از روزهای سپيدي.. که بدون هم نفسی با تو...تاریک ترین لحظه های عمر من هستند...
❄️قلبم... بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است..
و دستانم... لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند...
❄️چه کنم...؟
بی سحرهای روشن...؟
بی زمزمه های ابوحمزه...؟
بی اشکهای افتتاح.... ؟
❣نرو از خانه ما....دلبرم..
نرو...
من بی تو...از پر کاهی سبک ترم...که به اشاره ای، اسیر دست شیطان می شود...
❄️نرو از خانه ما....
بمان....همین جا....در لابلاي تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است...
❄️بمان.....
من....بی تو.... فقیرترین انسان عالمم...خداااا
#جامانده
التماس دعای فرج وشهادت در شبهای پایانی ماه مبارک
سید پیمان موسوی طباطبایی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
❁﷽❁
#سحر_بيسٺوهشتم، دلم صحنِ #رضـاسٺ
" آمـدم شـاه پناهـم بِده " ، را مےخوانم ؛
قَسَمَٺ مےدهم آقا ، تو را جـان جوادٺ ؛
اربعيـن را بنويس #ڪرببـلا مےخواهم
#بحـق_امام_الرئـوف_ع🌷
#یا_رب_الهــے_العفـو💚
#بیقرار_شهادت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷بسم الله الهادی🌷
🔴 #یک_فنجان_چای_با_خدا
قسمت 1⃣6⃣
" اینکه ندونی کدوم یکی از اون سربازا، پدرِ بچه ی تو شکمتِ یعنی چی؟؟ تو اردوگاهی که بودم اکثر زنها از فرط جهاد نکاح دیگه توانایی راه رفتن نداشتن.. فلج شده بودن.. روز و شب از درد به خودشون می پیچیدن و ضجه می زدن.. اما هیچکس دلش نمی سوخت.. عفونت و نکبتی سرتاسر وجود اهالی رو گرفته بود.. فکر میکنی سرآخر چی شد؟؟ یه فرمانده ی جدید اومد واسه بازرسی و گفت : مردان جنگ، زنان تازه نفس میخوان.. اینا دیگه به درد نمیخورن..
یه عده که وضعشون بهتر بود رو بردن واسه درمان.. یه عده رو که پشیمونی شونو فریاد میزدن، سر به نیست کردن.. موندن یه گروه که انقدر حالشون وخیم بود، که ارزش درمان یا حتی کشتن رو هم واسشون نداشتن.
حدس بزن باهاشون چیکار کردن؟؟ با یه ماشین بردن بیرون از سوریه و ولشون کردن. وسط بیابون.. منم یکی از همونام.. تب داشتم.. میلرزیدم.. مدام بالا میاوردم.. اما بر خلاف خیلی از اون زنها زنده موندم.. چون انگیزه داشتم.. واسه زنده موندن، کشتنِ دانیال بزرگترین انگیزه ی ممکن بود.. میدونی تا خودمو برسونم به مرز، چقدر پیاده روی کردم؟؟ چقدر زمین خوردم؟؟ چقدر ترسیدم؟؟ چقدر اشک ریختم و جیغ زدم؟؟ چقدر لرزیدم و درد کشیدیم؟؟ اما هر طور بود زنده موندم.. بعد از چندین روز گرسنگی و راه رفتن بالاخره به مرز ترکیه رسیدم.. اونجا دستگیر شدم. بعد از کلی بازجویی وقتی فهمیدن از کجا اومدم، با خودشون گفتن ما هم بی نصیب نمونیم.. واسه چند ساعت با اون همه درد و عذاب، شدم برده جنسیِ چند تا آشغال مثله برادرت.. خلاصه زندگی یه لطف کوچیک در حقم کرد و به بیمارستان منتقل شدم که بعد از کلی آزمایش متوجه شدن که ایدز دارم و حامله ام.. "
⏪ ادامه دارد...
نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست
🔹این داستان کاملا واقعی است.
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم