eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
302 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹روایت‌هایی از اسناد جنگ‌های نامتقارن سردار شهید قسمت 0⃣6⃣ ✨ دعای رهبرم راوی: سید حسن شکری دی ماه ۱۳۹۳ چند هفته از حاج حسین بیخبر بودم. هر چند وقت یک بار از سوریه با من تماس می‌گرفت ولی مدتی بود از ایشان اطلاعی نداشتم. دلشوره عجیبی گرفته بودم. سحر یکی از روزهای بهمن ماه حدود ساعت ۳ صبح، صدای زنگ پیامک تلفن همراهم مرا بیدار کرد. پیام از طرف حاج حسین بود که نوشته بود: « سلام. میای استخر؟ » خیلی خوشحال شدم و نفس راحتی کشیدم. چند سالی بود که بچه های قدیمی لشکر ۲۷ محمد رسول الله صلى الله عليه وسلم روزهایی خاص در ساعات اولیه صبح حدود ساعت ۵ در استخر دوکوهه، صمیمانه دور هم جمع می‌شدند. ساعت ۴:۳۰ صبح با ماشینم جلوی خانه حاج حسین بودم و او مثل همیشه ساک به دست و آماده منتظر من بود. بعد از مصافحه ای درست و حسابی، داخل ماشین نشستیم. خیلی خسته به نظر می‌رسید ولی تبسم خاصی بر لبانش نقش بسته بود. گفتم: « چه شده حاج حسین خوشحال و سرحالی. » نگاهی به من کرد و گفت: « چرا نباشم؟ » و شروع کرد به تعریف کردن. گفت: « دیروز عصر به تهران رسیدم در پایان، مأموریتم در سوریه قرار بود همراه حاج قاسم سلیمانی به محضر حضرت آقا برسیم تا گزارشی از آخرین وضعیت سوریه خدمت ایشان ارائه کنم. گزارشی مفصل از آخرین وضعیت سوریه، همراه گلایه از نابه‌سامانی‌های آنجا، آماده کرده بودم. ساعاتی بعد به اتفاق حاج قاسم به محضر حضرت آقا مشرف شدم. قلبم به شدت می‌تپید. دست آقا را بوسیدم و کنار ایشان نشستم. هنوز جلسه شروع نشده بود حضرت آقا نگاه محبت آمیزی به من کردند و گفتند که: آقای همدانی ما خیلی نگران شما بودیم و در این سه سالی که شما در سوریه بودید بنده هر شب برای سلامتی شما دعا می‌کردم. تنم لرزید و شعف خاصی در من به وجود آمد. به زور جلوی سرازیر شدن اشکم را گرفتم. آقای سید حسن باور کنید بعد از شنیدن آن جملهٔ حضرت آقا همه خستگی سه ساله من برطرف شد. دیگر نتوانستم گزارش کامل ارائه کنم؛ یعنی نتوانستم گلایه هایم را بگویم. » حاج حسین حال دیگری داشت. گریه می‌کرد و حرف می‌زد. حال عجیبی داشت. نفهمیدم چطور نیم ساعت طی شد و ما به استخر دوکوهه رسیدیم. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🔮✨🔮✨🔮✨ یاد حضرت در دقایق زندگی 🟣 مادر همیشه دعایش گیراست؛ 🟢 چشم امیدِ ما این روزها، به دعاهای مادرانه توست برای فرزند غریب و غایبت... امام زمانم میلاد مادرتان مبااااارک😍💝 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
 💚🌸❤️🦋🌼💛 هر بانويي كه بانوي محشر نميشود هركس براي شيعه كه مادر نميشود.. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 ای کاش عطرِ یاس و نرگس درهم آمیزد! ✨ در روشن‌ترین شامگاه زمین، وقتی که خداوند، روشن‌ترین تقدیر را برای اهل زمین رقم می‌زند، بانوی آب‌ها و آینه‌ها، پا بر چشم زمین می‌گذارد. مریم‌ها در آستانه عصمتش می‌شکفند و رازقی‌ها در بارش مهربانی‌اش سیراب می‌شوند. 🗓 صفحات تقویم رحمت، یک‌به‌یک به یمن وجود اولاد فاطمه، رقم می‌خورد تا روزی که دامنه‌های انتظار زمین غرق در شکوفه شوند، نرگس‌ها در بارانی از اشک و لبخند بشکفند… 🌸 ای کاش عطرِ یاس و نرگس در میلاد مبارک محبوبهٔ خدا، فاطمه سلام الله علیها درهم آمیزد و فصل غربت زمین به آخر برسد! ای کاش او بیاید! 📖 ؛ ویژه ولادت سلام‌الله‌علیها @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۲ دی ماه سالروز شهادت مدافع حرم « » گرامی باد. ❁اللَّهمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد❁ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💌بسمـ رب الشـهدا......🕊🌸 |💔| 🌺🍃 تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۰۳/۰۳ محل تولد: خوزستان تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۱۰/۰۲ محل شهادت: حلب_سوریه وضعیت تأهل: متأهل_دارای۵فرزند محل مزارشهید: زادگاه‌شهید 👇🌹 ✍...من از هر کس که به ولایت امام خامنه‌ای (مد ظله العالی) بدبین باشد، برای همیشه دلگیر و ناراحت هستم. در سال شصت و یک هجری حضرت عباس(ع) برای دفاع از خیمه حضرت زینب (س) دو دست و چشمانش را از دست داد، اکنون نوبت من است که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س)دست و چشمانم را از دست بدهم. ....🕊🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
•••|🥀••• [فرزندشهید🌹] ✍...پدرم متولد 3/3/1344، خوزستان ، باغملک روستای طلاور است. بسیار بسیارشوخ طبع بود. در مسائلی همچون رهبری بسیار قاطع بود. یک انسان ساده پوش وساده زیست، بسیارمهربان و دلسوز،والبته وابسته به جنگ و شهادت به نحوی که زمانی که خبر شهدای غواص دست بسته راشنید تا چندوقت اصلا اوضاع روحی مناسبی نداشت. یا به قول خود شهید که میگفت : این روزها حالم مثل روزی است که خبر پایان جنگ را شنیدم. علاوه بر برآوردن نیازهای خانواده از نظر مادی نیازهای روحی ما را هم برطرف میکرد به قول پدرم که همیشه میگفت: من تو این 35 سال خدمتم این قدر سرباز و رسمی و...باهاشون سروکار داشتم که نگفته میدانم شما گره مشکلاتتان کجاست. ریز ودرشت کارهای خانه را هم خودشان انجام می‌دادند. به گفته فرماندهان، پدرم به نحوی پیشرفت در جنگ را چندین ماه جلو انداخت و این امر به دلیل ابداع چند روش جدید در استفاده از ادوات نظامی در شرایط حساس بود. برای رفتن آنچنان اشتیاق داشتند، که بعد از رفتن ورسیدن به مقصد،خانواده ی خود رامطلع کرد تا مبادا عواطف پدرانه مانع از رفتنش شود. در دوران حضور مستشاریش در سوریه فقط به آموزش نیروهای سوری اکتفا نمیکردند بلکه حضور مستقیم و مداوم ایشان در خط مقدم مبارزه با تروریست های فاسد آنچنان بود که اکثر همرزمانشان بیان می کنند که مهم ترین دلیل حضور پدرم در سوریه رسیدن به درجه رفیع شهادت بود و آن هم شهادتی که در راه دفاع از حرم ناموس مولایش حسین(ع) باشد. به دلیل حضور مستمر درمحورعملیاتی و اموزش نیروها، قادر به تماس مداوم نبودن و هفته ای یک بار تماس داشتند که درآخرین تماس از همه ی ما خواست که هر کدام به نوبت صحبت کنیم و ایشان هم فقط گوش دادند. و گفت: میخواهم فقط صدایتان را بشنوم. و وقتی که از پدرم سوال کردیم کی برمیگردی خانه،گفت: من هشتم می‌آیم روستا(طلاور) دقیق همان شد.هشتم روزی بود که پیکرشهیدعلیخانی برگشت به روستا برای خاکسپاری. همیشه حسرت جاماندن از رفقای شهیدش را در دل داشت. به نحوی که بعضی از همرزمان قدیمی شان میگفتند: ما در تعجب هستیم که محمدرضا تمام جنگ را حضور داشت آن هم در مناطق عملیاتی چطور شهید نشده است. و محمدرضا باید شهید میشد. روزی که دوستانش متوجه رفتن پدرم به سوریه شدند همگی میگفتند برنمی‌گردد. سرانجام پس از حضور مستمر در جبهه های نبرد حق علیه باطل در شرایطی که ماموریت نظامی ایشان در سوریه به پایان رسیده بود و مقدمات بازگشت به ایران را فراهم کرده بود. مطلع شدند که تعدادی ازنیروهای خودی در استان حلب و شهر خانطومان در شرایط بسیار سخت و دشواری قرار گرفته اند به گونه ای که بیش از 200 نفر از این مجاهدان در محاصرۀ شدید دشمن قرار گرفتند.به خواست خودبه خانطومان اعزام شدند.. شرایط به گونه ای فراهم شد که محاصره شکسته شود و نیروهای خودی از محاصره دشمن آزاد شدند.پدرم و دیگر همرزمانش آنقدر برای نجات همرزمانشان جلو رفته بودند و به‌طور مداوم با آتش قبضه 107 مواضع دشمن را مورد هدف قرار داده بودند که نیروهای دشمن موقعیت آنان را شناسایی کرده و در نهایت با پرتاب موشک(کورنت)، پدرم و همرزمانش مورد اصابت قرار گرفتند که در پی آن پدرم در اثر شدت جراحات وارده به درجه رفیع شهادت نائل آمد. •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
|💔| •••🥀وصیت شهید:«در سال شصت و یک هجری حضرت عباس(ع) برای دفاع از خیمه حضرت زینب (س) دو دست و چشمانش را از دست داد، اکنون نوبت من است که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س)دست و چشمانم را از دست بدهم.» ••💔وقتی همرزمان شهید علیخانی به بالینش رسیدند دیدند که شهید علیخانی، دستش از بدنش جدا وچشمانش را نیز فدای حرم بی بی زینب(س)کرده است. ..🕊🌸 •┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا