eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرات مسئولین! حاج قاسم یک سردار راهبردی با افق های بلند بود. نباید محدود به چند اقدام تاکتیکی باشد. در اندیشه اقدامات راهبردی باشید که اولینش خروج از NPT و برجام و افزایش برد موشک های بالستیک به بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر است. و سپس آن کار، آن کار بزرگ که همه منتظرش هستیم! "فرید ابراهیمی" @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
مصاحبه مسعود بارزانی و چگونگی نجات اربیل به دست شهید حاج قاسم سلیمانی بفرستید برای همه ملت ایران تا بدانند چه بزرگی را از دست دادیم. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم؛ شکر خدا انگشترت مونده توی دستت 🔹روضه خوانی حاج میثم مطیعی در مراسم گرامیداشت شهادت سردار بزرگ و پرافتخار اسلام حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس در حرم حضرت معصومه(س) @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✍خاطره ای متتشر نشده از بارزانی نخست وزیر کردستان عراق! 🗣داعش به دروازه های اربیل رسیده بود وبیم آن میرفت که شهر عنقریب اشغال شود بارزانی میگوید من پس ازحمله داعش با امریکاییها ترکها انگلیس فرانسه وحتی عربستان تماس گرفتم که همه مقامات این کشورها درجواب گفتند که فعلا هیچ کمکی نمیتوانند بکنند بارزانی میگوید من فورا بامقامات ایرانی تماس گرفتم وبه انها صریحا گفتم که شهر درحال سقوط است اگر نمیتوانید کمکی کنیدماشهر راتخلیه میکنیم لذا مقامات ایرانی فوراشماره تماس قاسم سلیمانی رابمن دادند وگفتند حاج قاسم نماینده تام الختیارمادرامورمبارزه باداعش است لذافورا با حاج قاسم تماس گرفتم واوضاع رادقیقا شرح دادم حاج قاسم بمن گفت من فرداصبح بعدازنمازصبح اربیل هستم به اوگفتم فردا دیراست همین حالا بیایید حاجی گفت کاک مسعود فقط امشب شهررانگهدار بارزانی درادامه میگوید فرداصبح حاج قاسم درفرودگاه اربیل بودمن به استقبالش رفتم حاجی با50نفرازنیروهای مخصوصش امده بود انها سریعا به محل درگیری رفتند ونیروهای پیشمرگه راسازماندهی دوباره کردند ودرعرض چند ساعت ورق بنفع مابرگشت درضمن کمکهای تسلیحاتی ایران نیز برای مارسید بارزانی میگویدحاج قاسم چند نفرازنیروهایش راجهت مشاوره نظامی دراربیل گذاشت وخودش به کربلا بازگشت بارزانی میگوید ما بعدها یک فرمانده داعش رااسیر کردیم وازاوپرسیدیم چگونه شد شما که درحال فتح اربیل بودید بیکباره عقب نشستید این اسیر داعشی بما گفت نفوذیهای ما دراربیل بما خبر دادند قاسم سلیمانی دراربیل است لذاروحیه افراد مابهم ریخت وعقب نشستیم ! @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔺+برای ترسیدن و چاره‌جویی خیلی دیر شده! الآن آمریکا و اسرائیل فقط میتونن روی مدل و رنگ تابوتشون فکر کنن... #انتقام_سخت @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
قصه ی دست را شنیده ای؟! علقه...علمدار حسین... میدانی؟ قصه ها تکرار می شوند حتی بعد از هزاران سال😞😞 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔺شادی مسیح علی نژاد از قتل سردار سلیمانی ❌مسیح جان، شادی اربابانت چندان طول نمی کشد، چون انتقامی سخت در راه است 🔴تو هم بخاطر شادیت، از این انتقام بزرگ، سهمی داری: از امروز #همه_چادر_سر_میکنیم و ثوابش را هدیه میکنیم به روح سردار شهیدمان ... همه جا نشر دهید
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
قصه ی دست را شنیده ای؟! علقه...علمدار حسین... میدانی؟ قصه ها تکرار می شوند حتی بعد از هزاران سال😞😞
💠ماجرای انگشتر حاج قاسم! 🌙شب تاسوعا ورودی بیت رهبری داشتم انگشتر میفروختم، بچه ها به حاج قاسم گفتند: این یگانه انگشترای خوبی داره، حاج قاسم اومد بهم گفت: یه انگشتری بمن بده که شهادت نصیبم بشه! این انگشتری که میخوای دارم ولی قیمتش خیلی بالاست!! تبرک آقاست! حاج قاسم گفت: بده قبول ولی الان پول ندارن پولشو میدم به محافظم بهت بده یا بعد از مراسم میدم نگهبان شهرک بهت بده. بهش به شوخی گفتم: شهادت قسطی نمیشه ولی انگشتر رو بهت هدیه میدم به شرطیکه هر وقت رفتی حرم حضرت رقیه دعا کنی دختر مرحومم یه شب بیاد به خوابم.. امروز صبح توفضای مجازی عکس همون انگشتر رو هنگام شهادت تو دست حاج قاسم دیدم دیوانه بودم دیوانه تر شدم! @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لشکر سید خراسانی شعر خوانی بسیار زیبا به مناسبت شهادت شهید #قاسم_سلیمانی #عبدالرضا_هلالی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴روضه خوانی مادر آذری زبان با دیدن تصویر حاج #قاسم_سلیمانی 🔹من که همیشه تورو دعا می‌کردم 🔹دورت بگردم هر کشوری می‌رفتی برات دعا می‌کردم 🔹مثل حضرت ابوالفضل رفتی کربلا شهید شدی 🔹یادت باشه جدایی از طرف ما نبود 🔹تو خودت از پیش ما رفتی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔴 #مهم/ ۴ ماه پیش در سایت صهیونیستی بالاترین، خبری عجیب منتشر شد: «سردار سلیمانی با جان بولتون معامله شد، او به زودی در عراق کشته می‌شود.» ‌https://www.balatarin.com/permlink/2019/9/11/5167956 ‌متن خبر مذکور: 🔻«علائمی دیده میشود که سردار قاسم سلیمانی به عنوان یک فرد تندرو با آمریکا معامله شده و به زودی در عراق به روشی کامل رومانتیک کشته میشود؛ در عوض بولتن (که یک چهره تندروی ضد ایرانیست) در آمریکا کنار گذاشته شده است. به زودی این تیتر زده میشود: قاسم سلیمانی در راه حرم به فیض شهادت رسید. تاریخ مصرف قاسم سلیمانی تمام شده است.» 🔻ترامپ هم در ماه سپتامبر، جان بولتون (ضد ایرانی‌ترین سیاستمدار آمریکایی) مشاور امنیت ملی خود را برکنار کرد. ‌ ⚠️ حال سوالی که مطرح است این است که آیا واقعا شهید قاسم سلیمانی همچون جاویدالاثر متوسلیان توسط عده‌ای #نفوذی در داخل جمهوری اسلامی با بیگانگان معامله شده است؟ آیا نقطه تاریک دیگری در تاریخ انقلاب به وقوع پیوسته است؟ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...✿•° خدا برای #ظهور تو ؛ صبرمان بدهد... خدا کنـد نکِشد ؛ کـارمان به رسوایی. ♡..✿..♡ #اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
سالها گفتیم ما از کربلا از شهید عشق و میدان بلا از غمش بر سینه و بر سر زدیم بوسه بر گهواره اصغر زدیم باز هم گفتیم: مظلوما حسین بی کس و بی بال و پر، تنها حسین ❤#صبحتون_حسینی❤ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
از آن راهے که رفتے برگرد اینجا دلے به اندازه ے نبودنت تنگ است #شهید_سردار_سلیمانی🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔴شهید مدافع‌حرم ابراهیم عشریه «از خدا می‌خواهم در زمان قیام امام زمان من را دوباره از قبر بیرون بیاورد تا بتوانم در رکاب ایشان هم به شهادت برسم» @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدا @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان " من زنده ام " ( خاطرات خانم معصومه آباد از اسارت ) @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 1⃣3⃣1⃣ با راهنمایی زنان عرب که دامداران سنتی بودند تا غروب آن روز توانستیم با ده بشکه شیر و انگشتان زخم و زیلی به مسجد برگردیم و برای فردای رزمندگان شیر برنج درست کنیم. شیرها آنقدر چرب بود که تا چند روز از آن سرشیر می گرفتیم. هیچ نقطه ای از شهر امن نبود. بعضی از گاوها باردار و نزدیک به وضع حمل بودند. برادر جعفر مدنی زادگان آنها را از آغل در آورد و به گاراژی نزدیک ایستگاه دوازده انتقال داد. دستگاه شیردوش را هم تعمیر کردند و با برق ژنراتور به کار انداختند. جالب اینکه گاوهایی که موقع دوشیدن شیر از ما رم می کردند صدای دستگاه مکانیزه ی شیر دوش را که شنیدند همگی به صف شدند. بعد از اینکه ایستگاه دوازده مورد هجوم بعثی های عراقی قرار گرفت آنها را به زمین چمن ورزشگاه منتقل کردند. یک روز دیگر گذشته بود، حال آبادان روز به روز بدتر می شد. دود غلیظ ناشی از تانکرهای عظیم نفتی، این سرمایه ملی، تمام شهر را فرا گرفته بود. هر کس که در مسجد کار می کرد عزیزی هم در جبهه داشت که از حال و روزش بی خبر بود. آژیر حمله ی هوایی که موزیک متن روزهای زندگی ما شده بود هر روز شدیدتر می شد و ریتم یکنواخت و طولانی اش آزارمان می داد. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 2⃣3⃣1⃣ اظطراب و دلواپسی،احساس دائمی بود که از ما جدا نمی شد. خواهران متاهل با دیدن برادرهایی که از جبهه برای بردن غذا می آمدند سراسیمه و مضطرب حال همسرانشان را جویا می شدند و بعضی وقت ها به جای خبر سلامتی،خبر شهادت همسرانشان به آنها می رسید. صحنه ها بسیار غم انگیز و ناراحت کننده بود اما بردباری خواهران در برابر حوادث و اخباری که از جبهه می آمد ستودنی بود. باورم نمی شد ظرفیت آدمی تا به این حد باشد که خبر مرگ عزیزانش را بشنود و دم نزند و ضجه نکند. جنگ تلخ و طاقت فرسا بود. در مسجد با خواهر دشتی مشغول گفت و گو بودم. به او گفتم: " از وقتی به اردوی منظریه ی تهران رفتم خیلی وزن کم کردم. فکر کنم وزنم به زیر چهل کیلو رسیده، شلوارم توی دست و پام گیر می کنه، دنبال یه سنجاق قفلی به این در و اون در می زنم. " زندگی خصوصی تعطیل شده و همه چیز از روال طبیعی اش خارج شده بود. به ندرت می توانستم به خانه بروم و خبر بگیرم. منتطر فرصتی بودم که به خانه بروم و سر و گوشی آب بدهم و احوال آقا و بچه ها را بگیرم و یک سنجاق قفلی هم بردارم و به قولی که به سلمان و آقا داده بودم عمل کنم. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 3⃣3⃣1⃣ روی یک تکه کاغذ نوشتم"من زنده ام" و راهی خانه شدم. آقا هر چند وقت یک بار به خانه سر می زد. چند تا مرغ داشتیم که تخم دو زرده می گذاشتند. تخم مرغ ها را جمع می کرد و به بیمارستان O.P.D که محل کارش بود می برد و به مجروحان شیر و تخم مرغ دو زرده می داد که تقویت شوند و زودتر بهبود پیدا کنند. بین راه بودم که از رادیوی جیبی که همیشه به گوشم چسبیده بود آژیر وضعیت قرمز اعلام شد و به دنبال آن صدایی نزدیکتر و مهیب تر از همیشه زمین را شکافت. همه در حالی که فرش زمین شده بودیم گوش ها را گرفته و سرها رو توی سینه جمع کرده بودیم. بعد از قطع صدای ضد هوایی فرار میگ ها، دودی سفید رنگ در مسیر کوچه ی ما به هوا برخاست. شتابان و سراسیمه به سمت خانه دویدم. هر چه می دویدم خانه دورتر می شد. پاهایم کرخت شده بود. چشم هایم را فشار می دادم تا خانه را ببینم اما دیگر خانه ای در کار نبود. خانه نه در داشت و نه دیوار. حیات خانه به گودال بزرگی تبدیل شده بود. بوی مرگ تمام کوچه را پر کرده بود. ذهنم گس شده بود. حتی آب دهانم را به زور قورت می دادم. خانه زری هم کاملا ویران شده بود. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷اللهم فک کل اسیر 🕊 🔴 قسمت 4⃣3⃣1⃣ صدای آقا مرا از آن وضع نجات داد. آقا در گوشه ای از آشپزخانه سنگر گرفته بود. باور نمی کردم او را بغل کردم و گفتم: " آقا تو سالمی ،جاییت ترکش نخورده؟ " خودش هم باورش نمی شد. فکر می کرد حتما ترکش خورده اما بدنش داغ است و متوجه نیست. تمام در و دیوار، کمد و یخچال سوراخ سوراخ شده بود. دیوار حیاط ریخته بود. به سرش دست زدم خیس بود. با نگرانی به دست هایم نگاه کردم؛ خوشبختانه کف صابون بود. سر وصورتش را که پر از گرد و خاک و کف صابون بود می بوسیدم و خدا را شکر می کردم با عصبانیت گفت: " خدا خیر داده ها هواپیما ها میان بمباران می کنن و بر می گردن، تازه صدای آژیر قرمزشون بلند میشه! حمام بودم، شامپو به سرم زدم و رفتم زیر دوش که دیدم آب تانکر تموم شد.لباس پوشیدم و یه قابلمه برداشتم که از باغ آب بگیرم و سرم رو بشورم که صدای هواپیماها رو شنیدم. قابلمه رو گذاشتم رو سرم و گوشه ای نشستم. دو ترکش جانانه به ته قابلمه اصابت کرده و مانع از این شده بود که ترکش ها به سر آقا بخورند. ترکش از یک طرف قابلمه وارد و از طرف دیگر آن خارج شده بود. " ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم