سلام و نور
ای اهل وفـــــا به یادتان خواهم بود
هنگام دعــــــا به یادتان خواهم بود
حالا که مسـافــر دیــار عـــشــقـــم
در کرب و بلا به یادتان خواهم بودم
دوستان به زودی عازم سفر کربلا هستم . حلالم کنید . التماس دعا
اگر امکان دسترسی به اینترنت بود حتما مطالب در کانال بارگزاری میشه.
در غیراین صورت لطف کنید از کانال خارج نشید و همچنان همراه ما باشید.
در این مدت میتونید مطالب و صوتهای استفاده نکرده رو که گوش کنید. خصوصا توصیه میشه به عزیزانی که صوت #مقام_محمود رو گوش نکرده اند حتما حتما استفاده کنند.
ان شاءالله و با توفیق الهی قول میدم یک زیارت عاشورا در کربلا به نیت همه اعضای کانال قرائت کنم.
التماس دعای فرج و شهادت
#آدمیننوشت
[✍🏻❤️]
از دستت کلافه شده بودم. مثلا آمده بودی خواستگاری، نمیخواستی یک نگاه هم به من بیندازی؟!
اصلا نگاه نکردن به کنار، اخمت را کجای دلم بگذارم؟
من که جوابم منفیست، ولی تو یکم با ادب باش!👩🏻🦯
•••••
_الو، سلام.
_سلام.
_بیام دنبالت بریم اتو و چایی ساز بخریم؟
_باشه.
_چهل دقیقه دیگه حاضر باشیا؛ الکی نگی روسریم با مانتوم ست نمیشد، گیرهی هم رنگ روسریمو پیدا نمیکردم، ساق دستم نبود...
_برو ادای خودتو دربیار. میخوای نیام راحت باشی؟ نه میخوای نیام؟
_حالا قهر نکن.
_باشه بابا. کاری نداری؟
_نه. خداحافظ.
مثلا قرار بود جوابم منفی باشد! ولی وقتی باهم حرف زدیم؛ آرامش صدایت جوری بود که باید مال من میشد. وقتی سرت را بالا گرفتی و چشمانت را دیدم، فهمیدم چرا سرت را انقدر پایین میگرفتی؛ میخواستی مردم عاشقت نشوند!
•••••
_داشتی برمیگشتی شیر، نون و بادمجون هم بخر.
خم شدی تا بند کفشت را ببندی.
_خب؟ دیگه چی؟ اینایی که میگی رو برام پیامک هم بکن، یادم میره.
_باشه. قارچم میخوایم. پنیر، خیار، پرتقال و آرد هم بخر.
خندیدی.
_خب...؟!
لبخندی زدم و گفتم" بستنی شکلاتی، لواشک، پاستیل و چیپس لیمویی هم بخر. "
_کیفمو بده من برم تا ورشکست نشدم!
•••••
_برای منم چایی بگیر.
با حرکت سر 'باشه' گفتم. صف چای زن ها، همیشه کوتاه تر است.
بین دو زن عراقی قرار گرفتم.
من و تو کاملا شبیه عراقی ها شده بودیم. تو با دشاشه بودی و من با شال کویتی. چهار روز دیگر همهی این خوشی ها تمام میشد و باز من بودم، تو بودی و خانه. البته که با تو میشد لب جوب هم خوش بود.
حالا من در یک تیکه از بهشت که از آسمان افتاده، با تو خوش بودم. من و تو نزدیک کربلا بودیم.🌱
•••••
ثمر دو سال زندگی مشترک، درون من بود و تو خبر نداشتی.
دوربین را کار گذاشتم و برای شام صدایت کردم. آمدی و مثل همیشه شروع کردی به بهبه و چهچه کردن.
یک لحظه دلم برایت سوخت؛ مثل بچه ها نشسته بودی و غذایت را میخوردی، روحت هم خبر نداشت که 'بابا' شدهای!
گفتم" فردا باید بریم خرید. "
_خرید چی؟
_لباس، کمد، تخت، کالسکه، شیشه شیر، پستونک... چه میدونم! بچه هزارتا چیز میخواد. چند ماه دیگه میاد دیگه، ماهم هیچی آماده نکردیم. اسمشو چی بذاریم؟
با دهان پر، جوری نگاهم میکردی انگار گفتم آدم فضایی ها حمله کردند!
خندهام گرفته بود. من از خنده ریسه میرفتم و تو هنوز این خبر را هضم نکرده بودی. کمکم توهم خندهات گرفت. خنده و گریهات قاطی شده بود. من و تو، تبدیل به مادر و پدر شده بودیم!✨
•••••
مداح میخواند و من گریه میکردم. دور و برم شلوغ بود، اما تنها بودم. من ' تو ' را ندارم. دختر زیبایمان که هنوز پا به این دنیا نگذاشته را، تنها میگذاری؟ دختر یتیم من نباید یک بار میدیدت...؟!💔
•••••
*تقدیم به:
همسران شهدا که پشت و پناه خود را به اسلام تقدیم کردهاند.✨
#آدمیننوشت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨🌹✨
🌟طلوع خورشید الهی، عصاره خلقت، محبوبه الهی ، ام ابیها، ام الائمه، خیر کثیر، حقیقت سوره کوثر، الگوی ائمه، حقیقت سوره قدر، سرور زنان دو عالم، راضیه مرضیه، انسیه حورا، فاطمه صدیقه، مظلومه تاریخ و ...
مدافع واقعی امام زمانش
✨🌸💫خانم حضرت زهرا سلام الله علیها 🌸✨ 💫
را به پیشگاه مقدس فرزند مظلومش حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و شما اعضای بزرگوار تبریک عرض مینماییم....
🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨🌟✨
بیاییم از خداوند عیدی همه جهانیان را ظهور فرزندش قرار دهد.
ان شاءالله ...
یا حضرت مادر!
✍امضای ظهور در دستان شماست امشب از خداوند بخواهید.
#آدمیننوشت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم