🌼🔅☘🔅☘🔅☘🌼
☘❄️🌼❄️🌼❄️
🌼🔅☘🔅
☘❄️🌼
🌼🔅
☘
#خصوصیات_بارز۳
#شهیدمدافع_حرم_عبدالرضامجیری
#حق_الناس
خیلی دقت روی حق الناس داشت به عنوان مثال برای خرید میوه، وقتی می خواست میوه جدا کند حواسش بود اگر ناخنش به میوه ای می خورد همان را بر می داشت که نکند به اندازه ذره ای حق الناس شده باشد .
#انجام_مستحبات
از جمله مستحباتی که ایشان انجام میداد نماز شب بود که شهید مجیری آنچنان بر نماز شب مقید بود که اگر شبی به علت خستگی و… خوابش میبرد بر خود لازم میدانست که تا قبل از اذان مغرب حتماً قضای نماز شبش را بخواندو اگر در مسافرت بودیم برای اینکه از فیض نماز شب محروم نباشد؛ بطری آب همراه خود می آورد ،چفیه را روی پاهایش پهن می کرد و با کمی آب وضو می گرفت و همان جا داخل اتوبوس نشسته وبا حرکت سر نماز شبش را می خواند.(و آن را بارها همسفران و هم رزمانش دیده بودند.)
همچنین ایشان در هر موقعیتی قرآن می خواندند وبه غیر از خواندن سوره واقعه و سور مسبحات که هر شب می خواندند خصوصا سوره واقعه ، برای خود سهم روزانه گذاشته بودند.
روزه مستحبی را هم خیلی دوست داشت و روزهایی که فضیلت بیشتری داشت روزه می گرفت ولی چون مسیر کارش دور بود و طبق فتوای امام خمینی نمازش شکسته می شد ، برای اینکه توفیق روزه را از دست ندهد روزه نذری می گرفت.
و از جمله مستحبات دیگری که ایشان مقید به انجام آن بود:
گفتن اذان صبح با صدای بلند در خانه ،دائم الوضو بودن ، دادن صدقه هر روز صبح ،خواندن زیارت آل یاسین و دعای بعد از آن عصر جمعه، خواندن زیارت ایام هفته و دعای آن، دعای عهد هر روز ، خواندن زیارت عاشورا ، خواندن صد صلوات صد بار سوره قدر عصرهای جمعه، خوردن انار صبح جمعه، مسواک قبل از نماز و خواندن قرآن ، انگشر عقیق در دست داشت و همیشه عطر می زد .
#ترک_مکروهات
مکروهات هم تا جایی که میتوانست ترک میکرد مثل اینکه در شب هیچ وقت ایستاده آب نخورد .
#خدمت_به_خلق
برای هر شخصی هر کاری (خدماتی ،مالی و …) میتوانست انجام می داد و ذرهای کوتاهی نمیکرد از فامیل گرفته تا همکاران و دوستان و از کار کردن و خدمت کردن خجالت نمیکشید و منیت نداشت و خیرش به همه می رسید.
و در خانه نیز گاهی که کار من زیاد بود شب وقتی برای نماز شب بیدار می شد اول ظرفها را می شست و بعد نماز شبش را می خواند.(واز دوستانش هم شنیدم که در ماموریت ها با این که فرمانده بوده حتی دستشویی ها را هم تمیز می کرده)
گاهی از کنار خیابان که میگذشت پیرمردی ایستاده بود میگفت ما که جا داریم سوارش کنیم و بعضاًمجبور میشد مسیری را دور بزند ولی راضی نمیشد پیرمردی دم خیابان بایستد و اذیت شود و اینکار را با خوشحالی انجام می داد .
🌼🔅☘🔅☘🔅🌼
🌼❄️☘❄️🌼
🌼🔅🌼
❄️
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم