eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
301 دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁 🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁 🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁 🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ۲۰ ‌ما داخل سربازی ۶ روز یبار پست می دادیم ، خدائیش پست سخت نبود ولی شرایط جوی مثله رو تغییر می داد یه روز زمستونی افتاده بودم پاس ۲ وخوب بود ۳ تا ۵ صبح پاس وایسم اون شب داشت برف می اومد ، گفتم خدارو شکر امشب سرد نیست چون ابر داخل آسمون هست ، ساعت رو کوک کردم وخوابیدم ، از شانس دیر بیدار شدم وسریع پوتینام رو پوشیدم وبدون اورکت ودستکش و کلاه پشمی به سمت اسلحه خونه دویدم ، داشتن در رو می بستن که رسیدم واسلحه گرفتم ورفتم سر پست ، نکته اش اینجاست که دیگه ابری داخل آسمون نبود وهوا خیلی وحشتناک سرد بود، بالاخره پست تموم شد ورفتم اسلحه رو تحویل دادم ،نمی دونید چه وضعی داشتم سرما یی خوردم که تابه حال نخورده بودم، دستام حس نداشت،.. بگزریم رفتیم تا دفتر کار ، دنبال یه جایی بودم که دستام رو گرم کنم، انگار یه چیز بود که فقط بهش فکر می کردم، گرما، عباس بهم رسید وگفت: پسر چرا اینقدر زود اومدی، گفتم سردمه، گفت چی؟ گفتم: سردمه ، پست بودم دیشب ، دستام رو گرفت تو دستاش وبوسه زد به دستام، خدائیش دستاش خیلی گرم بود، گفت: دستای نگهبانان وطن رو باید بوسید ، عباس گفت: چرا دستکش نپوشیدی؟ تا اومدم جواب بدم حاجی صداش کرد وگفت : می بینمت ورفت، ۱ساعت بعد اومد پیشم وگفت: بهتری؟ منم که تازه سر حال اومده بودم گفتم آره ، عباس یک جفت دستکش بهم داد و گفت: اینا مال تو هست ، گفتم: دستکش دارم؛ دیشب وقت نکردم بپوشم ، گفت: آدم هدیه رو پس نمیده، منم قبول کردم واز اون شب دستکش هایی که عباس بهم داد شد گرمی دست های من . 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🌼🍃🌼💢🍁 🍁🍃🌼💢🍁 🍁🌼💢🍁 🍁💢🍁 🍁🍁 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم