eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
295 دنبال‌کننده
31.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
32 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶⚜🌸🌸🌸🌸🌸⚜ ⚜⚜▫️     🌸🔶🌸 🌸 ▫️🕊▫️🌸 🌸     ▫️⚜🌸 🌸🌸🌸🌸⚜       🌸🔶 🌸🌸 ⚜ ‍ توفیق داشتم که در مرتبه اول اعزام به سوریه همراه شهید قربانی باشم و مأموریت ما هم تاسیس بخش آماد و پشتیبانی قرارگاه امام حسین (علیه السلام) در جنوب حلب بود. مهرماه سال 1394 عازم شدیم. با توجه به شرایط بحرانی و اضطراری در جنگ، متأسفانه گاهی در خوراک اسراف‌هایی می‌شود و با توجه به اولویت داشتن ملاحظات امنیتی، خیلی نمی‌شد کنترل کرد..حاجی نسبت به اسراف خیلی حساس بود و با توجه به تجربه زمان دفاع مقدس و دلسوزی برای مردم، یک کار ساده ولی مهم را در کنار مأموریت اصلی‌مان شروع کرد و این را به یک فرهنگ در منطقه جنوب حلب تبدیل نمود...یک روز به من گفت حاجی، خیلی غذاهای اینجا زیاد هستند و اسراف می‌شوند، بیا غذاها و مواد اضافی را ببریم و بین مردم منطقه توزیع کنیم، به ایشان گفتم حاج علی ما تازه اومدیم، خیلی شناخت کافی نداریم و از این مسائل، ولی شهید قربانی مصمم بود که حتما این کار را بکنیم و هم جلوی اسراف غذاهای اضافی را بگیرد و البته مهمتر از اون نوع نگاه مردم منطقه نسبت به رزمنده ها مثبت باشد، با همین محسنات اخلاقی‌اش بود که خیلی ها را جذب می‌کرد. جالب اینکه مردم هم همه سنی مذهب بودند و با توجه به حضور ما و تأمین امنیت، روز به روز جمعیت‌شان بیشتر می‌شد و به خانه‌هایشان برمی‌گشتند...روز اول حدود 20 غذا اضافه آمد. من پشت فرمان نشستم و رفتیم...در مسیر به اولین خانه که رسیدیم، دو نفر جلوی در نشسته بودند که حاجی گفت اول به این‌ها بدهیم. حاجی وقتی به مردم غذا می‌داد، حس شیرین و یک خوشحالی عجیبی داشت که در چشمانش پیدا بود، مثل وقتی که برای فرزندت چیزی خریده باشی و بخواهی به او بدهی، من آن لذت را در چهره‌اش می‌دیدم...این کار ما همین طور ادامه داشت، بعضی اوقات تا 100 غذا اضافه می‌آمد، آبمیوه، کیک، میوه و همه چیز که امکانش بود را بین مردم منطقه توزیع می کردیم...مثل یک مادر که نمی‌گذارد غذاهای خانه‌اش اسراف شود و از بین برود، همه را در یک گوشه جمع می‌کرد و در یک فرصت مناسب می‌گفت بریم برای توزیع...دیگران هم که ما را می‌دیدند تشویق می‌شدند و کم‌کم این حرکت یک فرهنگ شد و کمتر کسی را می‌دیدی که چیزی داشته باشد و بین مردم نیازمند پخش نکند، طوری شده بود که در روزهای آخر به مشکل امنیتی خورده بودیم، مردم بلافاصله که ماشین ما را می‌دیدند همه جمع می‌شدند. شهید قربانی می‌گفت: این مردم باید ما را درست بشناسند، دشمن ذهن‌شان را نسبت به ما بدبین کرده است، باید جمهوری اسلامی را که دلسوز آن‌هاست باور کنند..به دلیل همین فعالیت‌ها، مردمی که روزهای اول از ما می‌ترسیدند، هر چه جلوتر می‌رفتیم بیشتر سمت ما می‌‌آمدند...این فقط نمونه ای از دریای بی‌کران اخلاق اسلامی آن شهید عزیز بود. اخلاقی که خیلی از رزمنده های جوان‌تر را مجذوب خود کرده بود و به عنوان پدری مهربان، همیشه مأمن مدافعان حرم بود. روحمان با یادش شاد باد... همرزم شهید رحیم رحمانی ⚜🔸⚜🌸🌸🌸⚜ 🌸    🔸   🌸🌸  🔸 🌸🌸 ⚜🔸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم