🔶🍁🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶
🍃🔶
🔶
#چراغ_راه
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اسدی
چهار نفر از بستگان ما ده سالی بود که تو انتخابات شکرت نکرده بودند، آوردمشون مراسم وداع شهید حجت. بعد مراسم کلی باهاشون صحبت کردم و گفتم که شهید حجت رو الگو قرار بدید و ...
اون شب حرف از ولایت پذیری حجت هم شد .. بعد شنیدم روز انتخابات به عشق آقا حجت رفته بودند رای دادند.
گفته بودند: «آقا حجت برای مملکت و ناموس و دفاع از حرم از بچه و زن و زندگی گذشت و جونش رو داد.بی معرفتی است ما رای ندیم و حرف حضرت اقا رو گوش نکنیم...»
خلاصه از این رو به اون رو شدند، و میگفتند بعد این مراسم هیئت حسین جان(علیه السلام) رو شرکت میکنند.
🔶🍁🍁🔶🍁🍁🔶
🔶🍃🍃🔶
🔶🍁🔶
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔶🍁🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶
🍃🔶
🔶
#چراغ_راه
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اسدی
چهار نفر از بستگان ما ده سالی بود که تو انتخابات شکرت نکرده بودند، آوردمشون مراسم وداع شهید حجت. بعد مراسم کلی باهاشون صحبت کردم و گفتم که شهید حجت رو الگو قرار بدید و ...
اون شب حرف از ولایت پذیری حجت هم شد .. بعد شنیدم روز انتخابات به عشق آقا حجت رفته بودند رای دادند.
گفته بودند: «آقا حجت برای مملکت و ناموس و دفاع از حرم از بچه و زن و زندگی گذشت و جونش رو داد.بی معرفتی است ما رای ندیم و حرف حضرت اقا رو گوش نکنیم...»
خلاصه از این رو به اون رو شدند، و میگفتند بعد این مراسم هیئت حسین جان(علیه السلام) رو شرکت میکنند.
🔶🍁🍁🔶🍁🍁🔶
🔶🍃🍃🔶
🔶🍁🔶
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔶🍁🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶
🍃🔶
🔶
#عاشق_وبیقرار
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اسدی
از وقتی که ماجرای درگیریهای سوریه و عراق پیش آمد، واقعا بی تاب شده بود به دری میزد شاید بتواند برای دفاع از حریم اهل بیت (علیه السلام ) عازم شود ..آقا حجت علاقه زیادی به سیدالشهدا داشت، اصلا کدوم ایرانی و بچه شیعهای پیدا میشود به این خاندان ارادت نداشته باشد؟! اما در رفتار و کردار این شهید ارادتی ویژه موج میزد؛ اینقدر مشتاقانه در مراسم پیاده روی اربعین شرکت کرد تا در نهایت مزد خودش را در اربعین از سید و سالار شهیدان گرفت ..
بعد از اربعین انگار بیتاب تر شده بود و مدام دنبال راهی برای اعزام بود، روزی نبود که در هیات از شهدا و مدافعان حرم یاد نکند .. پس از مدتی خبردار شدم به همراه تعدادی در سپاه صاحب الامر قزوین در دوره آموزشی شرکت کرد و منتظر اعزام بود، وقتی متوجه میشود که فعلا قزوین برنامهای برای اعزام مدافعان حرم ندارد از طرق دیگر پیگیر میشود .. تا اینکه با واسطه یکی از مسئولین امر خودش را به دمشق میرساند و پس از ثبت نام در مراکز و مراجع مربوطه در صف انتظار پیوستن به مدافعان حرم در حلب میشود، بی صبرانه منتظر خبر بود مدام پیگیری میکرد، ولی با این حال کار را دست بی بی میدانست و میگفت بی بی باید امضا کنه. شب قبل از شهادت دوستش فیلمی از او ضبط کرده در فیلم از او میپرسد کجا هستی؟
میگوید اینجا ۵۰ متری حرم بی بی هستیم، منتظریم تا بریم جهاد به بی بی سپردم کار رو درست کنه تا ان شاء الله بریم جهاد و خدا بخواد به لقاء الله برسیم٬ به شهادت برسیم...
🔶🍁🍁🔶🍁🍁🔶
🔶🍃🍃🔶
🔶🍁🔶
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔶🍁🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶
🍃🔶
🔶
#دلنوشته_فراق_دوستان
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اسدی
این روزهآ بیشتر از هر زمان ِ دیگـــری,
دلم روانه ی زینبیه میشود ،
و در هیئت به یاد ِنوای زیبایت می افتم...
هوای این روزای من هوای سنگره ...
و هنوز صدای شهیدحجت در گوشم نجوا میکند این نوا را ...کـاش میتوانستم
لبخندت ... متانتت ... اخلاصت
سـادگیت ...مهربانی وادبت
را یکبار دیگر تجربه کنم ...چه آتشی در وجودم انداخت ای شهید روزهایی نه چندان دور ، شرهانی ، فکه و شلمچه ، سکوی پرواز بود و امـروز زینبیه
رفقـیم ؛ دلتنگم برایت...
من از شما، ایمان شهیدهمت را دیدم ...
استواری شهیدباکری را تجربه کردم ...
شجاعت شهیدخرازی را نیز هم ...
من پابه پای شما ، تا قله های عشق و عرفان آمـدم ، و بعد از پروازت ، تازه فهمیـدم فرسنگها راه ،با شما فاصله دارم ...ما بچه های هیئت همچنان کنار ِ بابُ الشهادة ، ایستاده ایم به انتظار ِ اِذن ِ دخول ...کاش میشد عُمرمان را هدیه میدادم به زینب (سلام الله علیها)
زندگی را دوست داریم... اما !
حـَـرَمش را بیشتر ...
صل الله و علیک یا عقیلةالطالبین...
ادرکنی یا زینب ...
🔶🍁🍁🔶🍁🍁🔶
🔶🍃🍃🔶
🔶🍁🔶
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔶🍁🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶
🍃🔶
🔶
#دلنوشته_تقدیم_به_شهید
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اسدی
سلام،چند وقتی است که حضور جسمانی ات را دگر خاکیان به چشم ظاهر درک نمیکنن و با چشم باطن با روحت ارتباط برقرار میکنند امروز رابطه دوستان و حتی کسانی که اصلا تو را ندیده اند آنچنان با تو شدت و حدت پیدا کرده که خصوصی ترین مسائل زندگیشان را با تو در میان میگذارند و از آن بالاتر برای بر آورده شدن حاجاتشان به تو متوسل میشوند وتو را وجیهی آبرومند نزد خدا میدانند و از تو انتظار شفاعت دارند "یا وجیها عند الله اشفع لنا عندالله".راستی صفت شهید چقدر به نامت می آید"شهید حجت"،آری حجت،شهید شدی تا حجت شوی بر ما،بر ما که چون تو هرگز فعل خواستن را صرف نکردیم با اینکه بارها و سالها ما را بر سر کلاست نشاندی و از عشق برایمان سرودی آن هم از عشقی که خود خدا خون بهای آن است"ولی جا ماندیم"،تو که خود سالها ندای جا ماندیم سر میدادی آنچنان مابیچارگان به زمین چنگ زده را جا گذاشتی و فاصله گرفتی که به سال نوری هم این فاصله قابل محاسبه نیست.راستی به هنگام قهقه مستانه ات به ما نخندی و به وقت عند ربهم یرزقون ما را فراموش نکنی و سلام ما را که هر شب جمعه با تو به امام حسین(علیه السلام)می دادیم در لحظه دیدار به او برسانی...
🔶🍁🍁🔶🍁🍁🔶
🔶🍃🍃🔶
🔶🍁🔶
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔶🍁🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶
🍃🔶
🔶
#واسطه_فیض
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اسدی
يک ویژگی مهم و متمایز آقا حجت؛
همت بلندش بود که باعث ميشد از کارهای بزرگ و مسئوليتهای سنگین نترسه چیزی که هر کسی متخلص به این ویژگی نیست .. به معنای واقعی در قید و بند دنیا و نفسانیات نبود تو معادلات دنیایی مردم عادی نبود، اهل حرف زدن نبود برعکس خیلیها کم حرف ميزد و بیشتر عمل میکرد .. نوکری اباعبدالله رو به حد اعلی رساند شاید خیلیها که هیاتی هستند، يک قسمتی از زندگی رو به امور هیاتی اختصاص ميدن اما آقاحجت همه معادلات زندگیش رو بر مبنا و محور هیات چیده بود، کارش، درآمدش، روابط اجتماعيش و....
با این که تو هیات محور بود خودش رو کمرنگ نشون ميداد و روی نفس خودش پا ميگذاشت، این رمز جذب نیروی بی نظيرش بود ظرف چند سال مجموعهاش از همه بزرگتر و نیروی انسانيش از همه بیشتر شد .. تکلیف مدار بود و رشد بچهها (هم مادی و هم معنوی) و محکم شدن روابط بينشون خیلی براش مهم بود، اگر مدیریت مناطق جنگی، معراج، موکب مراسمات اربعين و فاطمیه تو کربلا و نجف و... رو تحویل ميگرفت بعد از انجام وظیفه خادمی و نوکری و بصیرت افزایی، به فکر بردن بچهها و رشد مجموعه بود .. هیات حسین جان(علیه السلام) رو به جایی رساند که شد هیأت محوری شمال شهر، یعنی همه هیاتها تو کوثر و مینودر مثل شعبهای از حسین جان(علیه السلام) بودند ..
تو جذب و رفاقتهاش خیلی به اختلاف سنیها نگاه نمیکرد، یعنی از هم سن و سالهاش تا کوچکترها همه باهاش صمیمی و رفیق بودند .. چقدر درهای هیاتی شدن، زیارت رفتن، خادمی کردن سر سفره اهل بیت که توسط حجت به روی خیلیها باز شد ...
اگر بخوام يه لقب رو حجت بزارم ميگم: واسطه فیض میباشد
"عبدالرحمان عبادی"
🔶🍁🍁🔶🍁🍁🔶
🔶🍃🍃🔶
🔶🍁🔶
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔶🍁🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶
🍃🔶
🔶
#دلنوشته_تقدیم_به
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اسدی
مدام اسمت را باخودم نجوا میکنم.....
"حجت الله"
"شهید راه حرم"
"شهادت به رسم عاشقی"
اصلا میدانی برمودایی شده برایم که غرقم میکند...؟؟!!!
بیشترکه فکرمیکنم به رسمت پی میبرم....
درکلاس ارباب نشسته ای؟؟؟؟
شاگردان ارباب که یکی تو شوی تعجبی نیست !!!
رسم آقا را خیلی خوب دوباره عَلَم کرده ای،گویی آمده بودی که با رسمت،اسمت،راهت حجتی تمام کنی برزمینیان...
و چه زیبا درس پس دادی...
اصلا میخواهی برمودا را ازنگاه خود معنا کنم؟؟؟
هماننداسمت حجتی شدی برای نشان از راهی که در پیش میگیری
و با شهادتی که با اذن عمه سادات و در شب شهادت مادر نصیبت شد
درس عاشقی ارباب را به همگان نشان دادی ....ودر آخر...
چه زیباتر مشتاقانه سر بر دامن مادر نهادی و همانند مادر شدی و به شهادت رسیدی ...
خوشابه حال مادرت که همچون ام البنین روسفید فاطمه شد...
چه زیباست رسم دنیا وعاشقی...!
عاشق به همان ره رود که معشوق جای نهاد گام...!!!
( ارسالی از خانم زهرا قدسی )
🔶🍁🍁🔶🍁🍁🔶
🔶🍃🍃🔶
🔶🍁🔶
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔶🍁🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶
🍃🔶
🔶
#شریک_اقتصادی
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اسدی
چند وقتی بود تو ستاد جبهه فرهنگی استان با آقا حجت وسید امید برزگری بحث توسعه فروشگاه های صنایع و محصولات فرهنگی را می کردیم، رفتیم تهران کارگروه مربوطه .. چون ایشان مسئول کارگروه استان بود بالاخره باید یک پایلوت درست میکرد تا نمونه سازی و پشتیانی مجموعه هایک دیگه را به عهده بگیرند .. پس از کلی رفت و آمد و بررسی های مختلف بحث هزینه ومنابع اعتباری، حرف از جیب خالی پابرهنگان فرهنگی پیش آمد و اینکه هزینه های کار خوب از طرف خدا تامین میشود .. بچه های حسین جان(علیه السلام) دیگر رفته بودن زیر دو خم فروشگاه پاساژ اول پیغمبر یه و وسط کار بودند که مطمئن شدیم ازامامزاده ستاد شفایی حاصل نمی شود نه حمایتی نه وامی ! آقا حجت و بچه هاش هم وسط معرکه و هزینه و انتقال وجابجایی بودند ، رفتم فروشگاه قبلی تو سبزه میدان پشت دخل روی فرش نشستیم به آقا حجت گفتم حاجی شرمندت شدیم رفیق نیمه راه شدیم کار به این پر هزینه ای افتاد گردنت ما هم که فقط تماشاچی بودیم ، حلال کن شرمندت شدیم .. با اینکه خبر داشتم روی وام ها حساب باز کرده بودو ......
روی شانه هایم زد و گفت حاجی دشمنت شرمنده سید امید و من موتور داریم ماشینمون را میفروشیم بعد ما یک شریک داریم گردن کلفته کم بیاریم هوامون رو داره.گفتم جدی نگفته بودید به سید امید نگاه کرد و خندید.
مثل گیجا گفتم قصه چیه؟!
گفت از اول تاسیس فروشگاه ها و کارگاه تولیدات فرهنگی امام حسین(علیه السلام) شریک ما بوده و از سود کار مراسمات را میچرخاند ، خدا را شکر .. ان شاء الله حل میشود .. آقا حجت واقعا آقا امام حسین (علیه السلام) رو شریک کار اقتصادیشون کرده بودند و سود حاصل از سرمایه آقا امام حسین (علیه السلام) روخرج مراسمات و برنامه های امام حسین (علیه السلام) میکردند.
(به قلم یکی از دوستان شهید)
🔶🍁🍁🔶🍁🍁🔶
🔶🍃🍃🔶
🔶🍁🔶
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔶🍁🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶
🍃🔶
🔶
#مهرقبولی
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اسدی
15 سال نوکری کردم، یک شبش را قبول کن ..قلم به دست گرفتن و نوشتن از مردان خدا سخت است و این سختی وقتی دوچندان میشود که بخواهی از مردی چون آقاحجت بگویی، از لحظات آسمانی شدنش، آری حجت ما به جنت الحسین(علیه السلام) پیوست ..شهر سیاهپوش شده بود، دردانه نبی اکرم (صل الله علیه و آله و سلم)را زخم پهلویش از پا درآورده، یک امت بی مادر شده و علی (علیه السلام) بی فاطمه(سلام الله علیها)؛ تمام هیئتهای مذهبی آماده شده بودند برای برپایی مراسم عزای ریحانه هستی، اما آن روزها چقدر جای آقا حجت با آن مداحیهای سوزناک و جگرسوزش در هیئت حسین جان(علیه السلام) خالی بود، زمزهای پیچیده بود بین هیئتیها که آقا حجت کجاست؟ هرکس احتمالات ذهنیاش را برای بقیه بازگو میکرد، یکی میگفت
رفته پابوس امام رضا (علیه السلام)، بعضیها فکر میکردند بازهم رفته نجف تا مسیر را برای بقیه هموار کند، اما هیچ کس به غیراز چند نفر از بزرگان هیئت نمیدانستند که آقا حجت واقعاکجاست و چه میکند؟ دوستانش در سوریه میگفتند، پنجره اتاق را باز کرده بود،
پنجرهای که تنها 30 متر با حرم فاصله داشت؛ خیره شده بودبه گنبد و گلدسته حرم بی بی، گویی ملتمسانه حاجتی را
میطلبید؛ ناگاه خواسته دلش بر زبانش جاری میشود و قلب همه را میلرزاند: 15 سال نوکری کردم، یک شبش را قبول کن و سند شهادتم راامضا کن هیچ کس نمیداند آن شب میان آقا حجت و بی بی چه گذشته، هیچ کس نمیداند روح بلند مداح و ذاکر اهل بیت قزوینی تا کجاها
سیر کرده، اما خندههای آقا حجت در عکسهایش زبان فصیحی است از خندههای شیرین شهیدی پهلو شکسته.
آقا حجت بچه ها را خیلی دوست داشت، میگویند فرزند دومش آقامجتبی خیلی شبیه پدر است، خندههایش، حرف زدنش، شاید بغض صدای آقا حجت در آخرین مکالمه تلفنی اش با خانواده هم
اطمینان قلبیاش از امضای نامه شهادتش بوده، شاید آقا حجت میدانسته مجتبی با آن شباهت دوست داشتنی به خودش، قراراست روزهای بعد چقدر دل اهل خانه اش را بلرزاند.قرار بود دو روز دیگر آقا حجت و دوستانش به مناطق عملیاتی
بروند اما همان شب صدای انفجارهای شدید در اطراف حرم حضرت
زینب(سلام الله علیها) آقا حجت را همچون کبوتری که برای رسیدن به آشیانه سر از پا نمیشناسد به سمت حرم میکشاندآقا حجت میرسد و
مشغول کمک به مجروحان میشود که عامل انتحاری دوم و سوم منفجر شده و آقا حجت را پر میدهد به سوی مأمن همیشگیاش،کنار سرور و مقتدایش، سالار شهیدان دشت کربالاشهید حجت در خون میغلتد، از ناحیه پهلو، صورت و بازو به
شدت مجروح میشود به شکلی که یکی از همرزمانش میگوید آقاحجت اگر نبود ترکشها به افراد زیادی اصابت میکرد.
فردای آن روز خبر انفجار در زینبیه از شبکه های خبری پخش میشودآقا حجت دیگر به تماسهایش پاسخ نمیدهد، خیلی طول نمیکشد که فضای مجازی پر میشود از این جمله که "مداح معروف قزوین به شهادت رسید". دوستان شهید بالاخره خبر شهادت آقا حجت را به اهل خانه
میدهند، صدای ناله از اتاق خانمها به گوش میرسد، حلقه های اشک چشمان آقا محسن 14 ساله پسر ارشد شهید بر روی گونه هایش میغلتد و پیراهنش را خیس میکند، اما انگار آقا مجتبی 6ساله هنوز نمیدانست پدر برای همیشه از کنارش پرکشیده وسالها قرار است برای برادر شش ماههاش محمدحسین از خاطرات
کمرنگ دوران کودکیاش با پدر بگوید.
🔶🍁🍁🔶🍁🍁🔶
🔶🍃🍃🔶
🔶🍁🔶
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔶🍁🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶🍁🔶
🍃🔶🍃🔶
🔶🍁🔶
🍃🔶
🔶
#وصیتنامه
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اسدی
هوالشهید
خدمت برادرعزیزم سیدامیدبرزگری
باسلام
ببخشید بی هواونگفته بارسفرروبستم و این دفعه تنها وبدون شما یارشفیق وقدیمی عازم سفرشدم.
من رو ببخش ازاینکه تواین سالهااذیتت کردم،حلالم کن.
چندتاخواهش داشتم ممنون میشم تونستی انجام بده:
1_درموردشراکت اگه خواستی سهم منوبده به خانواده که یه وقت نفروشی واگه نگه داشتی برای خانواده ام برادری کن وبرای بچه هایم پدری،هواشونوداشته باش نذارکم وکاستی ازنظربانی توزندگی احساس کنند
2_درموردمجموعه وبچه هاهم کسی مثل تودلسوزتر و دغدغه مندترازتوندیدم فقط خواستی بالاسرمجموعه بمونی که نظرمن هم همین است باهمه مدارا کن چون ماهمه خادم این تشکیلات هیات هستیم نه مدیرمسئول ...
پس خواهش دارم فقط رضای خدا واهل بیت(علیهم السلام) دراصل وصلاح مجموعه وبچه هاهم توی تصمیم گیری ها و فعالیت ها لحاظ بشه نه چیزدیگر
خداپشت وپناهت وبه امیددیدار درجنت الحسین(علیه السلام)
94/11/20
🔶🍁🍁🔶🍁🍁🔶
🔶🍃🍃🔶
🔶🍁🔶
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷🕊🕊🌷🕊🕊🌷
🥀🕊#صحنه_شهادت
💐همررزم شهید حجت اسدی میگفت: با عجله خودمان را به مجروحین رساندیم، نزدیک حرم شدیم، اوضاع اصلا خوب نبود، به ناچار از حجت جدا شدم، هرکداممان سمتی رفتیم، مردم ناله میزدند و نمیدانستیم به چه کسی کمک کنیم . تقریبا با حجت ۳۰ متری فاصله داشتم، نمیدانستم چرا؟ اما دلهرهای عجیب که در من سابقه نداشت تمام وجودم را فراگرفته بود، چشمم مدام دنبال حجت بود، مدام برمیگشتم عقب به حجت نگاه میکردم .
🌷عامل انتحاری دوم که نزدیک به آقا حجت بود خودش رو منفجر کرد و آقا حجت که نزدیک بود ساچمههای انفجار به پهلوی سمت چپ و سر و صورت و سینه بازو و گردنش اصابت میکند. آقا حجت به آرزوی دیرینهاش که از بچگی در سر میپروراند ، رسید و یکی از دوستانش به شدت زخمےمیشود؛شهادت مزدکسانی است که در راه عمل به تکلیف مجاهدت کردند .در آن شرایط دوست دیگرشان نگران به دنبال آقا حجت و دوستش بودهنوزمطمئن نیست که حجت شهیدشده است،پس از پیگیری های زیاد آخر شب متوجه شهادت آقا حجت میشوند.😭
🕊صبح فردا که روزشهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود دوستش او را در یکی از بیمارستانها در میان انبوهی از شهدا پس از یک جستجوی چندساعته پیدا میکند و او میگوید مدام با خودم میخواندم گلی گم کردهام میجویم او را .وقتی رسیدم بالای سر آقا حجت بلند بلند گریه میکردم یکی از مداحیهای خودش رو که روز قبل ازش گرفته بودم رو گذاشتم و شروع کردم گریه کردن .
پس از انتقال پیکر با جمعی از دوستان عراقی و افغانی شهید رو برای وداع به حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) روانه کردیم .
💠دوباره یاد شعری افتادم که شهید میخواند :
🌹چی میشه پرچم حرم برام کفن بشه
🕊سلام به بی بی شهادتین من بشه
🌹تو کوچههای زندگی غریب و در به در
🕊پی شهادتم من شکسته بال و پر
🌹باید برای اینکه جونمو فدا کنم
🕊به حضرت علی اکبر اقتدا کنم
🥀#ذاڪر_الحسین
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اسدی🕊
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹⚡️🌸⚡️🌸⚡️🌸🌹
🌹🌸🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹⚡️🌹 🌸⚡️🌸
🌹🌸🌹 🌸
🌹⚡️🌹🌸
🌹🌸🌹⚡️🌸
🌹🌹🌹🌸
#سفرکربلا
#راوی_آقامحسن_همسفرکربلا
#شهیدمدافع_حرم_حجت_اسدی
داشتيم ميرفتيم كربلا ! با حجت ته اتوبوس نشسته بوديم ! كلى گپ زديم ! خیلی باهاش شوخی میکردیم تو کربلا همیشه از ما جدا میشد تنهایی میرفت حرم ،برامون سوال شده بود اخر ازش پرسیدم چرا همش جدا میشی تنهایی میری که وسط حرفاش يه دفعه گفت من خيلى دوست دارم شهيد بشم ! از دهنش پريد گفت من شهيد ميشمااا ! من و امير حسينم بهش گفتيم داداش تو شيويدم نميشى چه برسه شهيد ! حلالمون كن حجت چقدر اون شب تو اتوبوس وقتى خواب بودى با دستمال كاغذى كرديم تو گوشت اصلا ناراحت نمیشد دقیقا محرم سال بد روز تاسوعا مثل اربابش هر دو دستو سرشو فدای عمه جانما زینب کرد شهید شد حاجتشو اون سال تو کربلا گرفته بود خوب خبر داشت سال دیگه شهیدمیشه؛شدعلمدار حلب .
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹⚡️🌸⚡️🌸⚡️🌹
🌹🌹⚡️🌸⚡️🌹🌹
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم