❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
✍حاج حمید روی نماز اول وقت خیلی مقید بود داشتیم میرفتیم مسافرت، تقریباً ظهر شده بود. به دو راهی رسیده بودیم که حاجی سرعتش را کم کرد. فکر کردم فراموش کرده از کدام مسیر باید برود، بدون اینکه چیزی بگوید آرام کنار جاده توقف کرد....
✍دکمه رادیو را فشار داد. نغمهی اذان ظهـــــر در فضا پیچید. حاجی گفت: «پیاده شویم و نماز ظهـــــرمان را بخوانیم.» چندی بعد در روستایی در همان نزدیکی که حدوداً صد متر با محل توقفمان فاصله داشت بودیم. دَرِ اولین خانهای که به آن رسیدیم را زد و از اهالی اجازه خواست وضـــــو بگیرد. در همان روستا پشت سر حاجی نماز ظهر و عصر را خواندم. فقط در این سفر نبود که چنین اتفاقی میافتاد. بلکه در سفرهای متعدد با حاجی بودیم تا وقت نماز میرسید حاجی توقف کرده و نمازش را در اول وقت میخواند. خانوادهاش هم به او اقتدا میکرد.
✍باید توجه داشت که وقتی حاجیه خانم؛ همسرش به او اقتدا میکند یعنی در محیط خانه و ارتباط با او گناهی ندیده است. علاوه بر نماز اول وقت، روزه و نماز شب هم از دیگر برجستگیهای عبادی ایشان بود.
#شهید_حاج_حمید_مختاربند
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
دفترم اینبار قرار است به وصف شهیدی بااخلاص، باایمان مزیّن شود. شهیدی از دیار انسانهای شریف و آزاده وبزرگ شده در خانوادهای مذهبی و زحمتکش.
شور و هیجان دوران نوجوانیاش را با فعالیتهای انقلابی گره زده و عاشقانه در این راه خدمت میکرد.
سال ۵۸ که عراق بر کوس جنگ خواند جانش را در دست گرفت و هم نوای کاروان عشاق راهی شد.
جنگ تمام شد اما او هنوز در بین زمینیان سِیر میکرد. گویی خدا او را برای کربلایی دیگر کنارگذاشته بود.
پس از سال ها انتظار بالاخره رسالت جدیدش را یافت، نه در ایران بلکه در سوریه؛ رسالتی که مرحمی برای روح بی قرارش بود. گفته بود:
برنمیگردم مگر اینکه برَمگردانند.
پای حرفش هم ماند! در روزهایی که جایش بین زنجیر زن های اباعبدالله خالی بود، پیکر مطهرش را به ایران آوردند و مگر شهادت جز برای آنهایی است که شهیدانه زیستهاند و حب این دنیای فانی را دردل راه ندادهاند؟
به مناسبت سالروزشهادت #شهید_حاج_حمید_مختاربند
تاریخ تولد :۱۳۳۵
تاریخ شهادت :۲۰ مهر۱۳۹۴
محل شهادت :سوریه
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم