#جای_شما_خالیه 🤗
«...باورت نمیشه اینجا امام چنان وحشتی تو دلِ استکبار انداخته، بچههایی که از بیروت اومدن، تعریف میکنن اسرائیلیا حتی اگه توی یه جا، عکس کوچیکی از امامو ببینن اونقدر وحشت میکنن و اینقدر تفتیشو پیگیریش میکنن تا دنبالشو پیدا کنن.
باورت نمیشه اسرائیلیا در برابر ما عین موش میترسن. جنگیدن با اینا خیلی راحتتره تا با عراقیا.
خلاصه اینجا خیلی صفا داره! جای شما خالیه!!
فعلاً قراره اینجا باشیم تا ببینیم بعداً چی میشه!...
سلام منو به همهی خویشاوندانو دوستانو همشهریا برسونید.»
✉ فرازی باشکوه و شورانگیز از نامهی سردار #شهید_محمدرضا_کارور به همسر خود، در خرداد سال ۱۳۶۱ از کشور سوریه.
💠 منبع: کتاب ارزشمند و خواندنی #گمشده_مجنون به روایت خواهر بزرگوار و گرانقدر، سرکار خانم «مریم عباسی جعفری» صفحهی ۲۶۷.
#شهید_کارور
( نفر وسط تصویر هستند) 🌹
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
#خاطرات_شهید
●بچّهها محاصره شده بودند....
نیروهای پشتیبانی نمیتوانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد. در همین لحظه، بچّهها «کارور» را دیدند که با قدمهای استوار به طرف «تپّههای بازی دراز» میرود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّهها ایستاد.
● «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به #نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقهای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دستهایش را بالای سرش برد و چشمهایش را بست. نمیدانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّهها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد...
#شهید_محمدرضا_کارور🌷
#درس_اخلاق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم