eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
295 دنبال‌کننده
31.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
32 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸 🥀 🌸🌸 🥀🌸 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻 🌻 زمانی که دبستانی بود، گفت می‌خواهم هیأت درست کنم. رفتند در پارکینگ خانه همسایه‌مان با دو، سه تا از دوست‌هایش، هیأت درست کردند و پارچه سیاه هیأتی زدند. برایشان زنجیر و طبل تهیه کردیم و از همان جا هیأت داشتنش شروع شد. کودکی‌هایش را این گونه گذراند. البته بازی‌های بچگی‌اش را هم در کنار این‌ها داشت ولی خب با مسجد انس زیادی داشت. وارد بسیج مسجد ولیعصر شد. آن زمان منزل ما در خیابان آذربایجان بود، چهارراه حشمت الدوله. ابتدا بسیجی عادی بود و بعد بسیجی فعال شد. هم من اول انقلاب کمیته بودم و هم عمویش نظامی بود، چیزهایی برایش از اول انقلاب و درگیری‌های منافقین و جنگ و جبهه تعریف می‌کردیم و او هم خیلی به این موضوع علاقه مند شده بود و دوست داشت نظامی شود، این بود که نهایتا پاسدار شد. هیچ وقت از او بچگی ندیدم. 🥀🌸🌸🌸🌸🌻 🥀🌸🌸🌸🌻 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸 🥀 🌸🌸 🥀🌸 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻 🌻 برعکس بسیاری از جوان‌ها اصلا هیچ خواسته‌ای از ما نداشت. من و مادرش همیشه آرزو داشتیم از ما چیزی بخواهد، مثلا دوچرخه بخواهد، موتور بخواهد و حتی پول بخواهد. شاید به زور به او پول می‌دادیم. همیشه دستش توی جیب خودش بود و اگر هم پولی می‌گرفت به صورت دستی می‌گرفت که بعدا پس بدهد. هیچ وقت از او بچگی ندیدیم و همیشه بزرگ‌تر از یک بچه زندگی می‌کرد. خیلی دلمان می‌خواست درخواستی کند. حالا اگر یک موقع خودمان برایش دوچرخه می‌خریدیم، نه نمی‌گفت. اما اصلا آدم متوقعی نبود در زندگیش. انس با اهل بیت(ع) و هیئت به عاقبت به خیری خیلی کمک می‌کند. 🥀🌸🌸🌸🌸🌻 🥀🌸🌸🌸🌻 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸 🥀 🌸🌸 🥀🌸 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻 🌻 یک روز سر کار بودم که یکی از همکارانش به من زنگ زد که با کارت شناسایی و فیش حقوقی بیا برویم. پرسیدم: «چه شده؟» گفت: «علی آقا در درگیری‌های 88 با دوستش وارد منزلی شده و به او تهمت زده‌اند.» رفتیم آن جا دیدم دوست علی هم که به او اتهام زده بودند، هست. وکیل طرف مقابل هم که از دوستان علی بود البته، بر ضد علی حرف می‌زد. برایش پرونده درست کرده بودند. تهمت زده بودند که وارد ساختمان شده. دوست علی هم می‌گفت: «من این کار را نکرده‌ام.» قاضی هم به علی گفت:"خب عذر خواهی کن تمام شود، برود." ولی علی زیر بار نمی‌رفت. من به علی گفتم علی آقا کوتاه بیا با یک عذرخواهی تمامش کن برود. می‌گفت:"اصلا! چه کسی به شما گفته بیایید اینجا؟ من برای کاری که نکرده‌ام عذر خواهی نمی‌کنم. هر کاری می‌خواهند بکنند بکنند من عذرخواهی نمی‌کنم". خلاصه تا اینکه برای قاضی رفع اتهام شد. اصلا زیر بار حرف زور نمی‌رفت و چیزی که تشخیص می‌داد درست هست انجام می‌داد. 🥀🌸🌸🌸🌸🌻 🥀🌸🌸🌸🌻 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸🌸 🥀🥀🥀 🌸🌸🌸 🥀 🌸🌸 🥀🌸 🌻🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻🌻 🌻🌻🌻 🌻🌻 🌻 من اداره ترابری بودم، 10 ، 12 سال مدیر آن جا بودم و بعد هم اداره املاک مجلس و اداره تدارکات مجلس. خیلی دلم می‌خواست که علی آقا از من بخواهد جابجایش کنند چون در قسمت فنی بود و زیاد دوست نداشت. یک بار آمد به من گفت: "الحمدلله همه رفقایت بازنشسته شدند." که یعنی من دیگر برایش کاری نکنم. می‌خواست که کار خودش پیش برود. همیشه به مادرش می‌گفت که دعا کن کارم درست شود. من نمی‌دانستم کارم درست شود یعنی چه. یک بار به ما گفت: "فکر کنم شماها دعا نمی‌کنید که کارم درست شود." که بعدا به دوستش گفته بود در تشییع شهدا خواسته‌اش را گرفته. من فکر می‌کنم یک هفته قبلش متوجه سوریه رفتنش شدم. خیلی هم دعا می‌کردم که کارش درست نشود. سر نماز دعا می‌کردم درست نشود. ولی همیشه به خانواده شهدا ارادت داشتم. می‌گفت: بگو خدایا خیر من را در این قرار بده/از وصیت‌نامه‌اش فهمیدم به چه درجه کاملی رسیده. 🥀🌸🌸🌸🌸🌻 🥀🌸🌸🌸🌻 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم