eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات قسمت 9⃣5⃣ بعضی وقت‌ها آن قدر هوا گرم و نفس‌گیر می‌شد که تحملش طاقت‌فرسا بود. بچه‌ها وقتی از شناسایی بر می‌گشتند پوست بدنشان تکه‌تکه بلند می شد. با قایق موتوری نمی‌شد از یک طرف به طرف دیگر هور برویم. نباید سر و صدایی به وجود می‌آمد. ضمن اینکه همه جای هور عمق یکسانی نداشت. باید از بلم استفاده می‌کردیم. بلم‌های بزرگ، پر صدا بودند. باید از بلم‌های کوچک که صدایی نداشتند استفاده می‌کردیم و با پارو، نی‌ها را کنار می‌زدیم. خریدن بلم برای کار در هور مشکلات خودش را داشت. به غیر از آنکه سوار شدن در آن مهارت خاصی می‌طلبید، بلم‌هایی که برای شناسایی درون‌مرزی می‌خریدیم با بلم هایی که برای شناسایی برون‌مرزی خریداری می‌شد متفاوت بود. برای بیرون از مرز خودمان، بلم بصری می‌خریدیم که هزینه اش هم بالا در می‌آمد. زمانی که وارد خاک عراق می‌شدیم روی شکم می‌خوابیدیم و با دست پارو می‌زدیم. به این صورت توسط دشمن دیده نمی‌شدیم حتی اگر از دوربین استفاده می‌کردند نمی‌توانستند ما را ببینند. چون از دور، آب هور و بلم یکسان دیده می‌شد. با آن شرایط، چندین ماه در سکوت، در هور کار کردیم. بدون آنکه کمترین ظنی برای عراقی‌ها ایجاد شود. نزدیک به چهارصد شناسایی درون و بیرون مرزی انجام گرفت. وقتی فرماندهان نظامی دشمن در نقشه‌ی پدافندی خودشان روی زمین نگاه می‌کردند، منطقه‌ی هور را منطقه‌ای فاقد قابلیت تهاجمی برای نیروهای ایرانی می‌دیدند. همچنین نوع عملکرد حاج علی هاشمی در شناسایی طوری بود که این تحلیل عراقی‌ها تا لحظه‌ی آخر عوض نشد! درحالی‌که کار گسترده‌ای در هور توسط بچه ها انجام می‌شد. گاهی چند روز کار شناسایی طول می‌کشید، پس باید شیوه‌ی زندگی در هور و روی بلم را هم یاد می‌گرفتیم. هیچ کدام فکر نمی‌کردیم که گذرمان به منطقه‌ای بیفتد که هم باید شنا بلد باشیم، هم قایقرانی و هم زندگی در شرایط بسیار سخت! باید در همان بلم نماز می‌خواندیم، شناسایی می‌کردیم، بدون آنکه بدانیم برای چه؟! برای خواب هم باید در خود بلم می‌خوابیدیم وقتی از این پهلو به آن پهلو می‌غلتیدیم، در آب سرد می‌افتادیم یا باید چَباشه درست می‌کردیم. یعنی باید می‌رفتیم داخل آب و نی‌ها را می‌بُریدیم و روی هم انباشته می‌کردیم تا بتوانیم روی آن استراحت کنیم. گاهی هم با هلیکوپترهای عراقی روبه‌رو می‌شدیم که بلافاصله خودمان را لابه‌لای نی‌ها مخفی می‌کردیم. یکی دیگر از سختی‌هایی که بچه‌ها باید تحمل می‌کردند تغییر چهره بود!‌ باید در هور بدون جلب توجه، شناسایی انجام می‌شد. یک بار با حميد رمضانی وقتی از اتاق بیرون آمدیم جا خوردیم! قیافه‌‌ی افرادی که در حیاط ایستاده بودند، غریبه به نظر می‌رسید. آنها کاملا تغییر قیافه پیدا کرده بودند! آنها دستی به صورت تراشیده‌ی خود می‌کشیدند و می‌خندیدند. آرایشگر، محاسن آنها را تیغ می‌انداخت و سرگرم کار خود بود. نوبت به رمضانی رسید. دستی به محاسن خود کشید و با اکراه به طرف آرایشگر رفت. برای اولین بار بود که صورت خود را تیغ می‌انداخت. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات قسمت 0⃣6⃣ ✨ عبور از مرز راویان: جمعی از رزمندگان نصرت روزی آقا محسن با آقایان رشید و صفوی به قرارگاه نصرت آمدند. قرارگاه، تازه سر و سامانی به خود گرفته بود. مسئول بهداری قرارگاه، پوسترهای بهداشتی جالبی در اتاق‌ها نصب کرده بود. روی پوسترها به زبان عربی پیام‌های بهداشتی نوشته بود. مثل: " قبل و بعد از غذا دستهایتان را با صابون بشویید و... " آقا محسن با کنجکاوی نگاهی به پوسترها و مطالب عربی زیر آن کرد. بعد به علی گفت: « این پوسترها چرا به فارسی ترجمه نشده و همه‌اش عربی است!؟ » علی هاشمی به شوخی پاسخ داد: « آقا محسن، ترجمه نمی‌خواد، به خاطر اینکه قرارگاه مال عرب‌هاست. من عربم، حاج عباس هواشمی عربه، علی ناصری عربه. فارس نداریم که احتیاجی به فارسی داشته باشیم. » آقا محسن و دوستان همراهش زدند زیر خنده. علی هاشمی ادامه داد: « آقا محسن، عرب‌ها مظلوم اند. دزفولی‌ها لشکر ولی عصر (عج) دارند، لُرها تیپ امام حسن (علیه‌السلام) دارند و... فقط عرب‌ها سرشان بی‌کلاه مانده. » بعد با لبخند ادامه داد: « ما هم گفتیم عرب‌ها بیایند و قرارگاه نصرت تشکیل بدهند. مگر چی ميشه!؟ این چند نفر فارس هم که داریم ناچاریم! چون برخی کارها از دست عرب‌ها بر نمیاد. » یادم نمی‌رود آن روز همه حسابی خندیدیم. یك روز حاج علی رفته بود سراغ فیلمی که بچه‌ها از آب گرفته بودند. هنوز فیلم تمام نشده بود که رمضانی و ناصری وارد شدند. حاجی فیلم را نگه داشت و با لبخندی گفت: « وقتی شما را در فیلم می‌بینم، باورم می‌شود که یک هنرپیشه‌ی حرفه‌ای هستید. » حاجی به سمت نقشه رفت و گفت: « وقت آن رسیده که به داخل خاک عراق نفوذ کنیم. بهتر است منطقه را سه قسمت کنیم: * محور اول جزیره‌های مجنون شمالی و جنوبی هستند که در واقع محور اصلی به حساب می‌آیند. * محور بعدی ابتدای سیل‌بندهای قسمت غربی هور است که شناسایی خشکی تا اتوبان را شامل می‌شود. * محور سوم، رودخانه‌ی دجله و فرات و شهرهای العزیر، القرنه تا نواحی بصره را شامل می‌شود. » صحبت‌های مختلفی شد. تا اینکه حاج علی گفت: « وقتی کار سه گروه تفکیک شود، لزومی ندارد که نگران باشیم. هر گروه کار خودش را انجام می‌دهد. » از آن روز، ما کار شناسایی را بیرون مرز شروع کردیم. یکی از لازمه‌های آن، شناسایی روستاها بود که در میان نیزارهای هور بودند. برای این کار عراقی‌هایی که به ایران پناهنده شده بودند یا سربازهایی که از ظلم بعثی‌ها فرار کردند و با تدبیر حاج علی جذب شده بودند بسیار کمک حال بودند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 سهم امروزمون از یاد مولای غریب ☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 🔴 توصیه امام عصر به دعای ندبه 🔵 یکی از بازرگانان اصفهانی که مورد اعتماد گروهی از دانشمندان بود، در عالم رؤیا به محضر امام زمان مشرف می شود و از ایشان می پرسد: فرج شما کی خواهد رسید؟ می فرمایند: «نزدیک است، به شیعیان ما بگوئید دعای ندبه را روزهای جمعه بخوانند.»
🔰امام جعفر صادق علیه السلام: ✍ فَاِنْ ماتَ وَ قامَ القائِمُ بَعْدَهُ كانَ لَهُ مِنَ الاَْجْرِ مِثْلُ اَجْرِ مَنْ اَدْرَكَهُ، فَجِدُّوا وَانْتَظِرُوا هَنيئا لَكُمْ اَيَّتُهَا الْعِصابَهُ الْمَرْحُومَةُ.  🔴 اگر كسى كه منتظر حضرت است از دنيا برود و حضرت بعد از او قيام كند اجر او همانند اجر كسى است كه زمان او را درك كرده، پس بكوشيد ومنتظر باشيد، گوارا باد بر شما اى ياران مورد لطف خدا. 📚الغيبة نعمانى، ص 200.
شهید محمد علی خدری نژاد در سال ۱۳۳۴ درخانواده ای مذهبی در شوشتر متولد گردید وازهمان کودکی به همراه پدرش در دکان نجاری کار می کرد.تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان سید جمال الدین اسدآبادی سپری نمود. او از استعداد خوبی برخوردار بود دوران متوسطه را تا کلاس نهم دردبیرستان شهید بهشتی فعلی با نمرات عالی پشت سر گذاشت، درسال۱۳۵۲ با انتخاب شغل آموزگاری به همراه “شکوه نیا- اولین شهید شوشتر- وارد دانش سرای مقدماتی مسجدسلیمان گردید. وی در بین دوستان وهمکلاسیانش از محبوبیت خاصی برخوردار بود وبه عنوان شخصیتی رازدار معروف بود.وی علا وه بر تقویت روح بلند وایمانش به تقویت جسمانی خود می پرداخت، تا اینکه در سال ۱۳۵۴ پس از فارغ التحصیل شدن از دانشسرا باعنوان سپاه دانش راهی دیارحافظ شیراز شد وبه گفته دوستانش هر موقع در روستا فرصتی را می یافت با قرآن به خلوت می نشست. پس از گذراندن دوران سربازی به عنوان آموزگار در روستای جنت مکان ترکالکی شوشتر به کار مشغول گردید. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعالیتهای خود را علیه رژیم شاه درهمان روستا از سرگرفت، ودرشکل دادن وبرپایی تظاهرات وراهپیمایی وتشکیل جلسات علیه رژیم فعالیت داشت.درهمان سالهای خفقان ستمشاهی به مناسبتهای مختلف-در بالای ماشین-شعارهایی علیه شاه می داد ودر تمام تظاهرات شوشتر خود جلودار وراهنما بود. به همین علت بارها از طرف اداره آموزش پرورش وقت مورد تهدید قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب وفرمان امام مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی به عنوان عضو اصلی شورای مرکزی جهاد انتخاب شد ودرهمان حال، بافرمان شکل گیری کمیته انقلاب اسلامی، اقدام به تشکیل این کمیته در شوشتر نمود. فعالیتهای شبانه روزی وچشم گیر وی در مسئولیتهای محوله موجب شد تادر پی گیری سپاه پاسداران،علاوه برمسئولیتهای قبلی، تأسیس وراه اندازی این ارگان مقدس را در شوشتر به عهده بگیرد. به دنبال اصرار واشتیاق برادران انقلابی ومذهبی شهر وتاکید سردار رضائی، آن عزیز به عنوان فرمانده سپاه شوشتر معرفی گردید.درکنار مسئولیت فرماندهی سپاه، مسئول ستاد برگزاری نماز جمعه نیز بود. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
باشکل گیری غائله کردستان، باتشکیل گروه ۲۰ نفری عازم کردستان گردید. با شروعجنگ تحمیلی اقدام به جذب وسازماندهی کرده و آموزش نیروهای مردمی نمود که در این راستا دو گردان را سازماندهی ودر عملیاتهای مختلف شرکت نمود که خود برگ زرینی برافتخارات آن دیار است. وی همچنین دربرپایی امنیت در شوشتر نقش کلیدی داشت. درنیمه دوم سال۱۳۶۱ به اهواز منتقل ودر شورای تصفیه منطقه ۸مشغول به خدمت شد.درآستانه عملیات والفجر مقدماتی عازم منطقه شد ودر کنار بسیجیان ویار دیرینه اش –شهید ضرغامپور- در عملیات شرکت کرد که آن دو جوان شجاع ودلیر سپاه حضرت روح الله تا آسمان سبز شهادت پرگشودند. شادی روح مطهر شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ای شهید مرا بخوان به سرزمین آرامشت همان جایی که میشود خدا را باتمام وجود احساس کرد.... 🥀 🥀 🥀 🌹 🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰پاسخ صریح مدرس به رضاخان ●آیت اللّٰه مدرس، مردفوق العاده ای بود. ریاست مجلس دراصل مال اوبود. درمجلس، کسی مثل مدرس نمی توانست دربرابررضاخان بایستد. روزی رضاخان به مدرس می گوید: سید، توچرا این قدربامن خصومت میکنی؟ توچرااین قدرعلیه من حرف میزنی؟ توازمن چی می خواهی؟ مدرس باهمان لهجه اصفهانی می گوید: من می خوام جونتوبگیرم! ●رضاخان تااین حرف رامی شنود، کشیده ای توگوش مدرس می زند. بعدهم مدرس رابه (کلات نادری) تبعیدمی کندو پس از آن دستورمی دهدکه اورامسموم کنند. در یکی از روزها که مدرس روزه بود_البته ماه رمضان نبود_غذایی رامسموم کرده بودند، برای مدرس می برندوبه اومی گویندکه بخور! ایشان می گویدکه من روزه هستم، صبرکنیدموقع افطاربخورم. افطارکه میشود، مدرس آن غذای مسموم را می خورد وحالش به هم می خورد. ساعت2نیمه شب که میشود، می بیندکه مدرس هنوز زنده است، یک متکا در دهانش می گذارند وخفه اش می کنند... #شاه_خائن #شهید_آیت_اللّٰه_مدرس #سالروز_شهادت 🌷 #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
❌صادرات سالانه پنج میلیون تن نفت از ایران به اسرائیل توسط رژیم پهلوی😡 🔹متن سند ساواک: مانع اساسی در تجدید روابط سیاسی ایران و مصر مسئلۀ اسرائیل است؛ زیرا هم‌اکنون سالیانه به‌طور متوسط پنج میلیون تن نفت از ایران به آن کشور (اسرائیل) صادر می‌شود و مبادلات بازرگانی و خدمات دو کشور نیز قابل توجه می‌باشد. 🏷 سند ساواک ۱۳۴۷/۸/۵
✿⃟‌‌‌🪴✦ خداوند به انسان دستور داد سیب نخورد... وقتی که خورد، اولین سیلے خداوند به او، برهنه شدنش بود، این نشان می‌دهد که رها کردن لباس سیلے خداست ، نه تمدن.... 🍂 #استاد_قرائتے #سخن_بزرگان #تلنگر⚠️ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ #پویش_حجاب_فاطمے ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯