🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 6⃣5⃣
✨ شبی میان تکفیری ها
راوی: زهرا همدانی
پاییز ۱۳۹۲
سه روز قبل از عید به اتفاق مادر و سارا و امین آقا داماد خانواده رفتیم دمشق. بیست روز آنجا بودیم. آن زمان درگیریها بسیار شدید شده بود. پدر هم، به علت مشغله فراوان کمتر به ما سر می زدند. محل سکونت ما یکی از منازل داخل شهر بود. از صبح زود یکی از روزهای پایانی تیرماه صدای درگیری و تیراندازی به شدت زیاد شده بود. صدای انفجار خمپاره ها در نزدیکی ما به گوش میرسید. مادر چند بار گفت کرکره های فلزی پشت پنجره ها را پایین بکشیم تا احیاناً گلوله یا ترکشی داخل نیاید. من و سارا خندیدیم و به مادر گفتیم:
« مادر شما جنگ را دیده اید. خب ما هم میخواهیم جنگ را ببینیم. »
و مرتب از این پنجره به آن پنجره سرک میکشیدیم. وقتی پدر تلفن کردند و گفتند:
« وضعیت خیلی خطرناک است. »
ما تازه فهمیدیم در محاصره تکفیرهای مسلح هستیم. بنا بر توصیۀ پدر سریع همۀ کرکره های فلزی را پایین کشیدیم و چراغ ها را خاموش کردیم و چندین ساعت کف یکی از اتاقها دراز کشیدیم. ما شبی خاص و پرخطر را پشت سر گذاردیم. فردای آن روز صبح زود، پدر و چند تن از دوستانشان خودشان را به ما رساندند و بلافاصله بعد از جمع کردن مقداری وسایل از آن خانه نقل مکان کردیم. بعد از شهادت پدر رانندۀ ایشان گفت:
« آن شب حاج آقا خیلی نگران شما بود. چند بار در تاریکی به نزدیکی محل اقامتتان آمد. حتی چند بار به طرف ماشین حاج آقا خمپاره شلیک شد. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 7⃣5⃣
✨ ساده زیستی فرمانده ارشد
راوی: حمید چیذری
پاییز ۱۳۹۲
در مقطعی از زمان حضور حاج حسین در سوریه، قرار شد من مدتی را در معیت ایشان باشم. خودم هم خیلی دوست داشتم این اتفاق بیفتد. روزی که در سوریه در یکی از محله های حومه دمشق وارد محل اسکان ایشان شدم از من به گرمی و با محبت استقبال کردند. ابتدا در یکی از اتاقهای ساختمان اسکان پیدا کردم. آقای همدانی هم به بچه ها گفتند که ساک من را در آن اتاق بگذارند بعد از یکی دو روز متوجه شدم آن اتاق نسبت به سایر اتاقها امکانات رفاهی بهتری دارد. بعد هم فهمیدم آن اتاق در حقیقت اتاق خود حاج حسین بوده که در اختیار من قرار داده اند. مانند سایر برادران، خودشان هم در یکی دیگر از اتاقهای ساختمان اسکان، یافته بودند. البته با اصرار زیاد بنده هم حاضر نشدند به اتاق قبلی خودشان برگردند. برایم جالب بود که این همه سال از دوران دفاع مقدس گذشته بود و ایشان هنوز روحیه ساده زیستی خود را حفظ کرده بودند؛ آن هم در مقام فرمانده ارشد مستشاری در سوریه. در مدت زمانی که در خدمت ایشان بودم متوجه شدم به نظم و انضباط سازمانی بسیار مقیدند و خود، بیش از بقیه به آن عمل می کنند؛ به خصوص حضور به موقع در جلسات برایشان بسیار مهم بود و خودشان زودتر از دیگران در محل جلسه حاضر میشدند. این حضور به موقع در جلسات تأثیر بسیار مثبتی بر روند کار در سوریه داشت و باعث فرهنگ سازی شده بود.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 8⃣5⃣
امام جماعت خدماتی
راوی: حمید چیذری
زمستان ۱۳۹۲
آقای همدانی برای نماز اول وقت و به خصوص از نوع جماعت اهمیت زیادی قایل بود. بیشتر اوقات در وقت نمازهای یومیه اگر موقعیت مناسب بود، بلافاصله خودش اذان میگفت و مقدمات نماز جماعت را مهیا می کرد.
هر روز یک نفر را با اصرار جلو میفرستاد تا امام جماعت شود و نماز را شروع کند. خودش همیشه از جلو رفتن و امام جماعت شدن پرهیز میکرد. جالبتر از همه این بود که معمولاً جوانان را جلو میفرستاد و میگفت:
« شما پیش خدا مقربترید و آبرودارتر. »
یادم میآید یک روز حاج حسین، جوانی را که کارهای خدماتی محل اسکان را انجام میداد برای پیش نماز شدن جلو فرستاد و همه پشت سر ایشان نماز خواندند. مدتها ایشان امام جماعت ما بود. این رفتارها بر همه به خصوص برادران سوری تأثیر بسیار مثبتی میگذاشت.
در حقیقت مقبولیت این شهید عزیز به خصوص بین جوانان سوری، باعث پیشرفت تعاملات ایرانیها با سوریها میشد؛ که در نهایت به پیشبرد اهداف مأموریتی میانجامید.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 9⃣5⃣
✨ خادم حرم حضرت زینب
راوی: سید کمال هاشمی زاده
۲۵اسفندماه ۱۳۹۲
از شهید همدانی خاطرات بسیار زیادی دارم. این خاطرات بیش از آنکه گفتاری و نوشتاری باشد تصویری است؛ آن هم تصاویری ارزشمند که از چهره شهید همواره در چشم دل من جاری است. این تصاویر را در اجرای برنامه های یادواره شهدا و گرامی داشت فرهنگ ایثار و شهادت با حضور شهید همدانی درک کرده ام.
یکی از ویژگیهایی که از رخسار نیکوی شهید همدانی بیشتر در خاطرم مانده چهره همیشه متبسم و روی گشاده ایشان است. بی تردید گشاده رویی و تبسم دائمی، محصول ایمان راسخ و قلب مطمئن است.
شب میلاد حضرت زینب در مجاورت حرم باصفا و نورانی حضرت زینب بود. برنامه شب میلاد را من بر عهده داشتم. وقتی از حاضران در جلسه نوای گرم و آسمانی «لبیک یا حسین» و «لبیک یا زینب» را تقاضا کردم، حال همه دگرگون شد. شهید همدانی را میدیدم که در حالات عارفانه خودش به سر میبرد. شوری در او ایجاد شده بود. توفیقی داشتیم که بیشتر با شهید همدانی گپ بزنیم. یکی دو بار چایش را به من و دیگر دوستان تعارف کرد. شور و هیجانی خاص داشت. انگار ولولهای درون او بود. همهی ما دلداده اهل بیت هستیم و افتخار ما این است. ولی احوالات ایشان خاص و عجیب بود. انگار حال سنگر و روزهای دفاع مقدس در وجود او متجلی بود. به تعبیر من عطر اتصال به آسمان و نفس تازه کردن در هوای آسمان را میشد از وجود او استشمام کرد. نور نگاهی آسمانی را می شد در وجودش به تماشا نشست. به تعبیر قدیمیها و سالهای حماسه و ایثار و بچه های دفاع مقدس، نوربالا میزد. بوی شهادت می داد.
در پایان میخواهم نتیجه بگیرم در ایامی که در خدمت ایشان بودیم، می دیدیم واقعاً در قامت یک خادم حرم حضرت زینب، یک خادم قد کشیده به قامت بلند محبت حضرت زینب خدمت میکرد. شهید همدانی بیش از آنکه مدافع حرم حضرت زینب باشد خادم حضرت بود و این برای ما درس است.
من هم توفیق داشتم بعد از شهادت ایشان یعنی فردای انتشار خبر شهادت ایشان شعری برایشان بسرایم:
ماییم و دلی شعله ور از مرثیه خوانی
در خط حسینیم به هر حال و زمانی
همواره مقابل به صف دشمن اسلام
آماده پیکار و نبرد همگانی
در حفظ حریم وطن از دست اجانب
عشق است گذشتن ز تب و تاب جوانی
با مهر ولایت همگی اهل ولاییم
با شور و شهادت همه در نورفشانی
در راه دفاع از حرم عترت خاتم
ما میگذریم از قفس این تن فانی
اینک بنگر جلوه ای از قامت ما را
دارد ز فداکاری و ایثار نشانی
این لاله شده هدیه به سالار شهیدان
سردار سرافراز حسین همدانی
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم
این است از این طایفه پیغام جهانی
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 0⃣6⃣
✨ دعای رهبرم
راوی: سید حسن شکری
دی ماه ۱۳۹۳
چند هفته از حاج حسین بیخبر بودم. هر چند وقت یک بار از سوریه با من تماس میگرفت ولی مدتی بود از ایشان اطلاعی نداشتم. دلشوره عجیبی گرفته بودم. سحر یکی از روزهای بهمن ماه حدود ساعت ۳ صبح، صدای زنگ پیامک تلفن همراهم مرا بیدار کرد. پیام از طرف حاج حسین بود که نوشته بود:
« سلام. میای استخر؟ »
خیلی خوشحال شدم و نفس راحتی کشیدم. چند سالی بود که بچه های قدیمی لشکر ۲۷ محمد رسول الله صلى الله عليه وسلم روزهایی خاص در ساعات اولیه صبح حدود ساعت ۵ در استخر دوکوهه، صمیمانه دور هم جمع میشدند. ساعت ۴:۳۰ صبح با ماشینم جلوی خانه حاج حسین بودم و او مثل همیشه ساک به دست و آماده منتظر من بود. بعد از مصافحه ای درست و حسابی، داخل ماشین نشستیم. خیلی خسته به نظر میرسید ولی تبسم خاصی بر لبانش نقش بسته بود. گفتم:
« چه شده حاج حسین خوشحال و سرحالی. »
نگاهی به من کرد و گفت:
« چرا نباشم؟ »
و شروع کرد به تعریف کردن. گفت:
« دیروز عصر به تهران رسیدم در پایان، مأموریتم در سوریه قرار بود همراه حاج قاسم سلیمانی به محضر حضرت آقا برسیم تا گزارشی از آخرین وضعیت سوریه خدمت ایشان ارائه کنم. گزارشی مفصل از آخرین وضعیت سوریه، همراه گلایه از نابهسامانیهای آنجا، آماده کرده بودم. ساعاتی بعد به اتفاق حاج قاسم به محضر حضرت آقا مشرف شدم. قلبم به شدت میتپید. دست آقا را بوسیدم و کنار ایشان نشستم. هنوز جلسه شروع نشده بود حضرت آقا نگاه محبت آمیزی به من کردند و گفتند که:
آقای همدانی ما خیلی نگران شما بودیم و در این سه سالی که شما در سوریه بودید بنده هر شب برای سلامتی شما دعا میکردم.
تنم لرزید و شعف خاصی در من به وجود آمد. به زور جلوی سرازیر شدن اشکم را گرفتم. آقای سید حسن باور کنید بعد از شنیدن آن جملهٔ حضرت آقا همه خستگی سه ساله من برطرف شد. دیگر نتوانستم گزارش کامل ارائه کنم؛ یعنی نتوانستم گلایه هایم را بگویم. »
حاج حسین حال دیگری داشت. گریه میکرد و حرف میزد. حال عجیبی داشت. نفهمیدم چطور نیم ساعت طی شد و ما به استخر دوکوهه رسیدیم.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🟣 مادر همیشه دعایش گیراست؛
🟢 چشم امیدِ ما این روزها، به دعاهای مادرانه توست برای فرزند غریب و غایبت...
امام زمانم میلاد مادرتان مبااااارک😍💝
#مهدویت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💚🌸❤️🦋🌼💛
هر بانويي كه بانوي محشر نميشود
هركس براي شيعه كه مادر نميشود..
#السلام_علیــــــڪ_یافاطمة_الزهرا
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📌 ای کاش عطرِ یاس و نرگس درهم آمیزد!
✨ در روشنترین شامگاه زمین، وقتی که خداوند، روشنترین تقدیر را برای اهل زمین رقم میزند، بانوی آبها و آینهها، پا بر چشم زمین میگذارد.
مریمها در آستانه عصمتش میشکفند و رازقیها در بارش مهربانیاش سیراب میشوند.
🗓 صفحات تقویم رحمت، یکبهیک به یمن وجود اولاد فاطمه، رقم میخورد تا روزی که دامنههای انتظار زمین غرق در شکوفه شوند، نرگسها در بارانی از اشک و لبخند بشکفند…
🌸 ای کاش عطرِ یاس و نرگس در میلاد مبارک محبوبهٔ خدا، فاطمه سلام الله علیها درهم آمیزد و فصل غربت زمین به آخر برسد! ای کاش او بیاید!
📖 #دلنوشته_مهدوی ؛ ویژه ولادت #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۲ دی ماه سالروز شهادت مدافع حرم « #محمدرضا_علیخانی » گرامی باد.
#صلوات
❁اللَّهمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد❁
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم