eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
304 دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 7⃣9⃣ از مريوان خبر رسيد " سرگرد آذرفر " فرمانده پادگان مجروح شده و نيروهاي مستقر در آنجا حال و وضع خوبي ندارند و اگر کاري نشود، بعيد نيست تنها نقطه ی در دست جمهوري اسلامي، يعني پادگان شهر هم سقوط کند. " سروان سيدحسام هاشمي " و " سروان حسين شهرامفر " را براي بازديد و تحقيق به آنجا فرستاد، وقتي که برگشتند اخبار قبلي را تأييد کردند. فرمانده پادگان در داخل پادگان بر اثر گلوله ی خمپاره به شدت مجروح شده بود، اين يعني آنها حتي در داخل پادگان خودشان هم امنيت نداشتند. به اين نتيجه رسيدند، قبل از بانه به سراغ مريوان بروند. براي همين، سرگرد خودش به آنجا رفت. از ديدنش سربازان و پرسنل آنجا که کمتر از نود نفر بودند بسيار خوشحال شدند. هليکوپتر، تنها وسيله ی ارتباطي آنان با دنياي خارج از پادگان بود. شهر و تمام جاده هاي منتهي به آن در دست ضدانقلاب بود. آن روز سرگرد به آنان قول داد همچنان روحيه ی خودشان را حفظ کنند و به زودي از اين وضع نجات پيدا خواهند کرد. وقتي که به قرارگاه برگشت تصميم گرفت پيش از انجام عمليات، براي تقويت و بهبود روحيه ی نيروهاي مستقر در پادگان مريوان، تعدادي از پاسداران به آنجا اعزام شوند. صبح فردا گروهي از پاسداران تهراني در کنار فرمانده شان براي اعزام به آنجا منتظر هليکوپترهاي شنوك بودند که سرگرد ديد سرواني ساك به دست آمد و گفت: « جناب سرگرد، اگر اجازه بدهيد من هم حاضرم با اين برادران به مريوان بروم. » او " سروان رسول عبادت " بود که بعدها در جنگ به شهادت رسيد. آن روز همه ی ارتشيان و پاسداراني که داوطلبانه به کردستان آمده بودند، همين روحيه را داشتند و علي، خدا را شاکر بود که در ميان آنان است. آن روزها در طوفان جنگ هاي سياسي که در مرکز و اغلب شهرهاي کشور به راه افتاده بود و تهمت و افترا به ياران امام از زمين و زمان مي باريد، تعدادي جوان مخلص در جامه ی ارتشي و پاسداري در سنندج گرد هم آمده بودند و آنچه که در ميان آنان رونق داشت صفا بود و صميميت و ايثار و آن چيزي را که نمي ديدند «خود» بود. گويي سنندج، آن روز قطعه اي از بهشت شده بود، همچنانکه امروز خيلي از آنان در بهشت خدا کنار هم اند! ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 8⃣9⃣ سرگرد، سروان عبادت را با پاسداران همرزمش آشنا کرد و فرمانده ی آنان را که جواني بود لاغر و خنده رو، " برادر احمد متوسليان " معرفي کرد. آن روز چه کسي مي دانست اين جوان گمنام به زودي محبوب مريواني ها خواهد شد و يك سال بعد در نبرد با عراق، از فرماندهان کارساز سپاه اسلام خواهد شد و نامش قرين شجاعت و قداست خواهد گشت! براي آزادسازي مريوان، سرگرد صياد و دوستانش طرح هاي فراواني ريختند و تدابيري انديشيدند. قرار شد اولاً همه ی نيروها را با کمپرسي و کاميون منتقل کنند. ديگر اينکه، نيروها در دو ستون مستقل با فاصله ی‌يك کیلومتر از هم حرکت کنند. تصميم گرفتند حدالامكان هيچ نيازي به پشتيباني از قرارگاه و لشگر، نداشته باشند. براي همين، هر ستون را مجهز به توپ هاي سبك کردند تا هنگام درگيري بتوانند از خودشان دفاع کنند. اما درست شبي که قرار بود صبحش حرکت کنند، خبر آمد عمليات لو رفته و ضد انقلاب، در سرتاسر جاده، کمين گذاشته است. دستور داد فرماندهان بيايند براي جلسه. ساعت از دوازده نيمه شب گذشته بود که به اين نتيجه رسيدند عمليات را متوقف نكنند بلكه از محور ديگري وارد عمل شوند. صبح، سپيده سرنزده، هنگامي که ضدانقلاب در بالاي تپه هاي مشرف به جاده هاي مريوان در کمين ستون نظامي آنان ايستاده بود، کاروان نظامي انقلاب در دو ستون، از پادگان لشگر ٢٨ در آمد اما نه به سوي مريوان، بلكه به طرف ديواندره حرکت کرد. در ابتداي ستون اول، سرگرد صياد، در نفربر فرماندهي نشسته بود و زير لب دعاي فرج را زمزمه مي کرد. مسؤوليت جانشيني او در ستون دوم با " سروان سيدحسام هاشمي " بود. فرماندهي گروه ضربت نيز با " سروان شهرامفر " بود که گروهي از نيروهاي ورزيده ی سپاه و ارتش را جمع کرده بود تا در هنگام درگيري دشمن را تعقيب کنند. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 9⃣9⃣ اين نخستين بار بود که يك کاروان قدرتمند نظامي با نيروهايي از سه سازمان مختلف به جنگ مي رفت. طبيعي است که سازماندهي و هماهنگي اين نيروهاي ظاهراً ناهمگون در کوهستان، هنر بزرگي بود که تنها از صياد ساخته بود.(۱) خوشبختانه چون دشمن غافلگير شده بود، درگيري جديی پيش نيامد و آنان آن روز به راحتي توانستند تا نزديكي شهر پيش بروند. شب در رودخانه ی قشلاق اتراق کردند. (۲) صبح در چند کيلومتري شهر بودند که صداي هليکوپتر کبري شنيده شد. سرگرد تعجب کرد: * « دو تن از خلبانان شجاع هوانيروز، يعني شهيد شيرودي و شهيد کشوري براي پشتيباني از ستون نيروها مأمور شده بودند، ولي قصد من اين بود که فقط در مواقع خيلي ضروري از هليکوپتر استفاده شود. در قرارگاه سنندج که بوديم نظر من اين بود، در جنگ با دشمني که چريكي عمل مي کند، بايد مثل خودش جنگيد. نبايد اميد پشتيباني هوايي داشت. در کوهستان بايد دنبال دشمن دويد و جنگيد. بايد با تفنگ، خوب کار کرد و از زمين، بهترين بهره را براي نبرد گرفت. خيلي تعجب کردم با خلبان آن تماس گرفتم. " علي اکبر شيرودي " پشت بيسيم گفت: ـ" بابا حوصله مان سر رفت هر چه نشستيم، ديديم خبري به ما نداديد، گفتيم چكار کنيم، بلند شديم و آمديم! "» *(۳) ______________________ ١ـ نيروهاي آنان ترکيبي بود از ارتش، سپاه و پيشمرگان مسلمان کُرد. ٢ـ سرتيپ سيدحسام هاشمي، خاطره اي از شهيد شهرامفر در آن شب تعريف مي کند: « نصفه هاي شب، بغل رودخانه از خواب بيدار شدم ديدم که شهيد شهرامفر مشغول نمازشب است تصور نمي کردم توي عمليات کسي که روز اين همه جنگيده و روي تپه هاي مرتفع دنبال دشمن دويده و حتي چند نفر از آنان گرفته و حالا خسته و کوفته، اين وقت شب بلند شود و چنين با خدا راز و نياز کند! » ٣ـ شهيد صياد اين خاطره را در بخش ستون کشي به مريوان تعريف کرده است اما در خاطرات سرتيپ هاشمي اين گفتگو در همين منطقه ذکر شده است که ما آورديم. از مجموعه قرائن به نظر مي رسد اين گفت وگوي دو شهيد در ماجراي پاکسازی ديواندره صورت گرفته باشد ضمن اين که در آزادسازي مريوان هم در درگيري ده شيخان، شهيدان شيرودي و کشوري باز هم به کمك آنان رفته اند. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 0⃣0⃣1⃣ ساعتي بعد، آن دو خبر آزادسازي شهر را به فرمانده لشگر ٢٨ بردند که در قرارگاه منتظر بود تا خبر را به رئيس جمهور در تهران گزارش کند. همان روز پايگاه هاي سپاه در نقاط مختلف شهر تشكيل شد و اداره ی شهر به دست نيروهاي نظام جمهوري اسلامي افتاد. دشمن که حالا سرش کلاه رفته بود، پيش بيني مي کرد، کاروان به سقز برود و داشت خود را براي نبرد در آنجا، آماده مي کرد، اما اين چنين نشد و ستون ها مجدداً به سنندج برگشتند تا فردا عازم مريوان شوند. علي حق داشت نگران باشد؛ تا مريوان حدود ١٣٠ کیلومتر راه بود، با انواع و اقسام گردنه ها و تنگه ها. براي همين از نظر عمليات نامنظم و چريكي، دشمن موقعيت خوبي داشت و مي توانست با بهره گيري از اين موانع به ستون سنگين نظامي آنان کمين بزند و ضربات سنگيني وارد کند. اما چاره ی ديگري نبود بايد مي رفتند و ابتكار عمل را از دشمن مي گرفتند. کاروان بعد از پانزده کيلومتر پيشروي به گردنه ی " کرين " رسيد و نخستين درگيري آن روز در آنجا رخ داد. گردنه ی حساسي بود که ضدانقلاب نمي خواست به راحتي آن را از دست بدهد. سرگرد صياد، ضمن هدايت عمليات به ديده باني پرداخت و به توپ هاي ستون خود و ستون سروان هاشمي، گراي آتش داد. بيش از بيست دقيقه بي وقفه آتش به روي گردنه باريد و نهايتاً دشمن چاره اي جز فرار نداشت. وقتي گروه ضربت بالاي گردنه رسيد، مقاومت زيادي در مقابل خود نديد، تنها از يك سنگر تيراندازي مي شد که بعد از مدتي آن نيز خاموش شد. سروان شهرامفر، سه نفر را ديد که خود را بالاي تپه اي مي کشانند و دارند فرار مي کنند. مي توانست هر سه شان را بزند اما تيراندازي نكرد و گفت: « بايد زنده دستگير شوند.» ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ه ﷽ ه 🔻 حرف و حدیث ها درباره پیرو سوالات وابهامات کاربران در مورد و تبلیغات گسترده آن در رسانه ملی،معتبرترین یادداشت در این زمینه در سایت مشرق نیوز آمده که به علت طولانی بودن مطلب آدرس آنرا در اختیار مخاطبین ارجمند کانال قرار میدهیم👇🏻 👈«بایا» چه ارتباطی با متهمان اقتصادی و سیاسی دارد؟⁉️ / هزینه ۳۰۰ هزار تومانی فقط برای ثبت‌نام در سایت! +عکس mshrgh.ir/1150185 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب 💫💫💫💫💫 منم مثل بقیه فقط یک بار شانس زندگی کردن و حیات و کودکی و نوجوانی و جوانی و پیری دارم خیلی خبر ندارم قبلاً حس و حال مردم چی بوده و میزان توجه مردم به امام مهدی ارواحنا فداه در چه دوره و زمانی کمتر یا بیشتر بوده؟ ولی همینو می‌دونم که ... حالا شاید نشه علمی ثابتش کردا حتی ذوقی و معنوی هم نمیتونم بشینم توضیح بدم ینی اصلا توضیح بردار نیست چی بگم؟ میگفتم فقط همینو می‌دونم که ... هوا هوای اضطرار و رسیدن به نقطه ای هست که ... نه... اینو نمی‌خواستم بگم ببین ی لحظه صبر کن فکرش کنم اوووووووم نگا خیلی بوی امام مهدی میاد میگیری چی میگم؟ منظورم و میفهمی؟ خیلی روزگار خاصیه اولش گفتم که تجربه همین یه بار زندگی را دارم خبر از بقیه موقع ها ندارم چه می‌دونم اون موقع ها چه خبر بوده؟ مگه چند سالمه؟ دوربین و تجهیزات هم نبوده که ثبت کنن ولی همین روزگار خودمون که میبینم حس میکنم خبراییه دوره بدی هم شده و نمیشه حرف زد فورا میگن فلان و بهمان حالا بگن اشکال نداره ولی اره خیلی حسش هست خیییلی زیاد ی جوریه آدم هم می‌ترسه هم تپش قلب و هیجان میگیره بوش حسش نزدیک بودنش اره جالبه که یه جوری شده که اصلا ربطی به اینکه چند شنبه باشه نداره دوشنبه شنبه جمعه خیلی حواسمون به این نیست که بشه جمعه و یادش بیفتیم اینی که گفتم همین حس و بو و حضور و اینا در کل هفته پیچیده حالا هر چیم بگن اوضاع خرابه و... خب خرابه که خرابه اصلا شاید چون به قول شماها اوضاع خرابه، دل و دماغ و فکرمون رفته به طرفش و‌ دنیا یه جور دیگه شده برامون ی جور دیگه ینی مثلا فکر میکنیم دیگه تقریبا آخر دنیاست پیچ ایستگاه جوانمرد قصاب و برو همین طور جلو جلو جلو جلو تا حتی بعد از ایستگاه حرم امام و... اره همین فرمون برو جلو بازم ... هممممشو که رد کنی حس می‌کنی کم کم دیگه راه نداره و باید پیاده شی دنیا دقیقا اینجوری شده خیلی باحاله وقتی آدم شایدم دنیا اینجوری بشه گفتن و میگن که: دیگه وقتشه! چ می‌دونم؟ نمیشه وقت تعیین کرد می‌دونم حالا فورا نمی‌خواد سوادتو فرو کنی تو... حلقم بذار حرفمو بزنم ولش کن نمیدونم ولی هستش دور هم نیست جوریه که مثلا یهو نشستی و به زبونت میاد که بگی: الهی دورت بگردم آقا😭 اللهم‌عجّل‌لولیک‌الفرج
سرلشکر فلاحی، آیت‌الله خامنه‌ای شهید محمد بروجردی ( مسیح کردستان ) @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
ایستادند پای امام زمان خویش... 🌹 ۲۱ آذر ماه سالروز شهادت 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📋 این شهیدان عزیز را بیشتر بشناسیم... 🌷 ۲۱ آذر ماه سالروز شهادت 💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد. 💐شادی روح پرفتوح شهید . @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ سلام بر آنانی که رفتند تا برای همیشه در دلهایمان بمانند. رفتند تا همانند مولایشان سفیر عشق باشند، که چون اربابشان دلبستگی های این دنیا دست و پاگیرشان نبود. چرا که عقلشان عاشق شده بود و وقتی عقل شود عشق میشود و اینجاست که رسیدن به بلندی های آسمان معنا می یابد(پیدا میکند.) امروز میخواهم از عقلی بگویم که عاشق شد و عیار ناچیز دست و پایش را نبست، شاید هم از دلی که عاقل شد...! شهیدی که کوچه پس کوچه های تا دنیا دنیا هست نامش را به فراموشی نخواهد سپرد‌ ، که تنهایی با چهل تن از نظامیان دشمن جنگیدند و سنگر های شهر بوکمال را حفظ کردند، که اگر نبودند معلوم نبود چه بر سر شهر می آمد در طول زندگی خود شهیدانه زیستند. عاشق بودند و برای رسیدن به شهادت این دو روز دنیا را سر می کردند، بار آخری که عازم سفر بودند انگار میدانستند که پایان خوشی در انتظارشان است به فرزندشان یاد داده بودند بخواند"کاروان داره میره،حسینیا جا نمونن" حسینی بود و همسفر قافله عشق شد و جانماند. ما ماندیم و دنیایی که رنگ بوی مردانی چون او را کم دار ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد: ۲۲ مرداد ۱۳۶۵ 📅تاریخ شهادت : ۲۱ آذر ۱۳۹۶.سوریه 🥀مزار شهید : روستای کراده بخش خفر @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔺 کلامی از علما ⭕️ آیت‌الله بهجت
🔴امام خامنه ای: ♦️من خاطره‌یی را عرض بکنم: تقریباً دو، سه سال قبل یکی از دوستان خیلی خوب ما که در این شورا هم فعالیتی داشته‌اند، راجع به مسایل فرهنگ عمومی کشور و مسأله‌ی تربیت و ناهنجاریهایی که احیاناً در سطح جامعه بتدریج بروز کرده، با من گفتگو میکردند و مطالبات و توقعات به‌حقی را درمیان میگذاشتند. ♦️ من به آن دوست عزیز گفتم کاری که من در این زمینه میتوانم بکنم، همین کاری است که تا حالا کرده‌ام؛ یعنی تشکیل این شورا و وارد کردن افرادِ با فکر و با انگیزه برای تصمیم‌گیری درباره فرهنگ کشور؛ و کمک قانونی و حیثیتی و هرچه که لازم است نسبت به این شورا؛ این کاری است که به عهده‌ی من است؛ ♦️اما از این‌جا به بعدش به عهده‌ی شما. من به آن دوست گفتم که بنده با شما پیش خدای متعال احتجاج خواهم کرد و به پروردگار خواهم گفت من بهترین کسانی را که مناسب این کار میشناختم، در این شورا جمع کردم؛ شما به خدای متعال باید جواب بدهید؛ هرچه که فکر میکنید باید پیش خدای متعال گفت، آن را بیان کنید و به فکرش باشید. ♦️حالا این را میخواهم به شما عرض بکنم که مسؤولیت این شورا به خاطر اهمیت و سنگینىِ مسأله‌ی فرهنگ و علم، مسؤولیت سنگینی است؛ منتها ثقل‌اکبر در این‌جا فرهنگ است؛ چون هم خودِ علم و آموزش و هم جهتگیری و کیفیت و رویکردهای مختلف آن، تحت‌تأثیر فرهنگ عمومی جامعه است. 🗓بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی 1384/10/13
📌وصیت #شهید_مجید_پازوکی 💫 #خاکریز_شهدا 🥀🕊 #شهدا_شرمنده‌ایم #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
🔰امام عسکرى (ع) در حدیث مبسوطى به احمدبن اسحاق فرمود: 🔴اى احمدبن اسحاق! مَثَل او در این امت مثل خضر (ع) و مثل ذى القرنین است. به خدا سوگند هر آینه غیبتى خواهد کرد که تنها کسانى که خداوند آنان را بر قول به امامت او ثابت کرده و به دعا بر تعجیل فرجش موفق ساخته، هلاک نخواهند شد. 📚بحار الأنوار، ج ‏۵۲، ص ۲۴
💢اصالت محمد رضا پهلوی !!
⁦✍️⁩اسلام نه میگوید که زن از خانه بیرون نرود و نه میگوید حق تحصیل علم و دانش ندارد _بلکه علم و دانش را فریضه ی مشترک زن و مرد دانسته است👌_ و نه فعالیت اقتصادی خاصی را برای زن ، تحریم میکند . ⁦✍️⁩اسلام هرگز نمیخواهد زن ، بیکار و بی‌عار بنشیند و وجودی عاطل و باطل بار آید. ⁦ ⁦✍️⁩پوشانیدن بدن به استثنای وجه و کفّین ( گردی صورت و مچ دستها به پایین) مانع هیچ گونه فعالیت فرهنگی یا اجتماعی یا اقتصادی نیست . 🧕💯 🔴آنچه موجب فلج کردن نیروی اجتماع است ؛ آلوده کردن محیط کار به لذتجویی های شهوانی است .⁦⚠️⁩ 🔴آیا اگر پسر و دختری در محیط جداگانه ای تحصیل کنند و فرضاً در یک محیط ، درس میخوانند دختران بدن خود را بپوشانند و هیچ گونه آرایشی نداشته باشند بهتر درس میخوانند و فکر میکنند و به سخن استاد گوش میکنند یا وقتی که ... .؟! 🤔 🔴آیا اگر مردی در خیابان و بازار و اداره و کارخانه و غیره با قیافه های محرّک و مهیج زنان آرایش کرده👠 دائماً مواجه باشد؛ بهتر سرگرم کار و فعالیت میشود یا در محیطی که با چنین مناظری روبرو نشود ؟😏 📚 برگرفته از کتاب« مسئله حجاب» استاد شهید مرتضی مطهری📚 #پویش_حجاب_فاطمے
[• 😌☝️ •] •🦋• مـن دریـا را بـاور دارم •😍• و چشــم هـای "تــو" سرچشمه دریـاهاست...!🌊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸 ↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جواب سلام واجب است پس بياييد هر روز به او سلام كنيم السلام عليك يا اباصالح المهدي عج ادركني يوسف فاطمه (س) به دعايي دل ناشاد ما را شاد گردان صبحت بخیر آقا🌸🍃 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ ‍ ﺑﺮﺭﻭﻱ ﺣﺴﻴﻦ ﻧﻮﺭ ﺩﺍﻭﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﺮﺭﻭﻱ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺩﻟﺎﻭﺭﺻﻠﻮﺍﺕ ﻣﻴﻠﺎﺩ ﺣﺴﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻭﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ﺭﺷﻴﺪ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﺗﻮﺑﺮاﻳﻦ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺻﻠﻮﺍﺕ 🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وعلی آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم 🌺🍃 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷آزاده بہ آنیم ڪہ آزادبمیـریم 💐آماده بہ آنیم ڪہ دربادبمیریم 🌷باماسخن ازترس و یایأس مگویید 💐آماده بہ آنیم چو"صیاد"بمیریم 🌹 صیادشیرازی 🕊 صبحتان روشن با یاد شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فرازی از وصیت نامه شهید از خط ولایت جدا نشوید و چادر، این هدیه‌ حضرت زهرا (س) را که امانتی دست شما است را پاسداری کنید. 🌷شهید سجاد طاهرنیا🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب زندگینامه سپهبد شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 1⃣0⃣1⃣ خود به سوي شان دويد و نيروهايش نيز از محورهاي مختلف به طرف تپه حمله کردند. سروان به بالاي تپه رسيد و فاصله اش را با آنان کمتر کرد که حالا داشتند به طرف دره مي گريختند. کوتاه نيامد و با احتياط به طرف دره رفت. لحظات بعد، ديد که اسلحه هايشان را انداختند تو رودخانه و خود نيز در کنار درختچه ها پنهان شدند. آنان تا آخرين گلوله جنگيده بودند.(۱) نيروها وقتي او را ديدند که با سه نفر اسير مي آيد، روحيه شان مضاعف شد و ستون ها آماده ی حرکت شدند. از " گردنه ی آرين " تا " سه راهي تيژتيژ " جاده، پيچ و خم فراوان و پرتگاه هاي خطرناکي داشت که خوشبختانه اين مسير را بدون خطر طي کردند. از سه راه، جاده دو شاخه مي شد که هر دو مسير به مريوان مي رسيد. به نظر مي آمد آنها مسير جنوب را انتخاب کنند که راه هموار بود اما سرگرد، مسير شمال را برگزيد که کوتاه تر از جاده ی جنوبي بود، اما پيچ و خم زيادي داشت و پر بود از گردنه. اتفاقاً بعدها معلوم شد که ضد انقلاب هم در گردنه ها و کمينگاه هاي محور جنوبي منتظر آنان بوده است. عصر، در روستاي " شيخان " درگيري سختي صورت گرفت و يكي از پيشمرگان در آنجا به شهادت رسيد، اما به زودي به منطقه مسلط شدند و قاتل او را هم دستگير کردند. در اين درگيري باز هم شيرودي و کشوري به کمك شان آمدند. دم دماي غروب بود که کاروان به روستاي" جانوره " رسيد که نرسيده به " گردنه ی گارانت " بود. اگر اين گردنه را به سلامت مي گذشتند تا رسيدن به شهر، خطر مهمي تهديدشان نمي کرد. شهرامفر و رحيم صفوي منطقه را شناسايي کردند و اطمينان دادند که مي شود شب را در آنجا ماند. ______________________ « شهيد شهرامفر، اين سه اسير را تحويل من داد و من هم تحويل برادري ابراهيم نام، دادم که نسبت به آنها يك مقدار تندي کرد. شهيد شهرامفر يقه ی مرا گرفت واقعاً مثل ابر بهاري اشك مي ريخت، گفت حسام تو مسؤولي و اينها اسير ما هستند، چرا گذاشتي فلاني تندي کند من ديگر با شما در عمليات شرکت نميکنم، من دارم مي روم. گفتم: بابا اينها جوانند تجربه ندارند، حالا يك اشتباهي کرده اند تو کوتاه بيا! گفت: من خودم خيلي راحت مي توانستم وقتي که اينها فرار مي کردند بزنم و بكشمشان اما اين کار نكردم و چون مي توانستم اسيرشان کنم و چنين اجازه اي نداشتم. خلاصه رفتم به ابراهيم پرخاش کردم که چرا اين کار را کردي، تا توانستيم شهيد را باز گردانيم و نگذاريم از ما جدا شود! » از خاطرات سرتيپ هاشمي ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 2⃣0⃣1⃣ * « هر روز با تاريك شدن هوا، عمليات را متوقف مي کرديم و گروهي براي تأمين، به نگهباني مي پرداخت و نيروها استراحت مي کردند. سعي ما بر اين بود که فرماندهان ستون به هيچ وجه نخوابند. چون منطقه برايمان ناآشنا بود، سعي مي کرديم با سرکشي به نيروها و سنگرها، با اوضاع و احوال بيشتر آشنا شويم. خود من، اولين بار بود که قدم به آنجا مي گذاشتم و فقط از روي نقشه با وضعيت فيزيكي آنجا آشنا بودم. راهنما و بلدچي ستون، پيشمرگان مسلمان کُرد بودند. » * فردا شب به شهر رسيدند و با تصرف ارتفاع حساس « قلعه امام » به طرف فرودگاه شهر رفتند و در آنجا مستقر شدند که به تمام شهر تسلط داشت. قرار شد تا شهر را به محاصره نياورده اند، داخل آن نروند بنابراين با پادگان تماس گرفته شد تا نيروهاي احمد متوسليان از غرب پادگان به طرف ارتفاعات " موسك " پيشروي کنند تا به هم ملحق شوند. پاکسازي شهر مريوان دو روز طول کشيد و عصر روز دوم شهر را تحويل احمد متوسليان و نيروهايش دادند. در ميان ستون سرگرد صياد، ده تانكر نفت و گازوئيل هم بود که بسيار مردم شهر را خوشحال کرد، چون مدت ها بود به علت نبود سوخت، نانوايي ها تعطيل بودند و مردم سخت در تنگنا. اکنون کاروان مأموريتش را با موفقيت انجام داده بود و صبح فردا بايد به سنندج برمي گشت. حال، سرگرد، نمي توانست نسبت به فردا نگران نباشد. * « خاطره ی جالبي از مريوان دارم. شب دومي بود که شهر را پاکسازي مي کرديم و قرار بود روز بعد به طرف سنندج برگرديم. يك ساعتي از نيمه شب گذشته بود که احساس نگراني کردم رفتم تا به نيروها سرکشي کنم. اطرافمان بسيار خطرناك بود. پر بود از شيار و درخت و تپه. راه نفوذي زيادي وجود داشت. با صحنه ی جالبي رو به رو شدم. براي اولين بار ديدم عده اي از رزمنده ها، در زير نور مهتاب، در حال خواندن نماز شب هستند. اين تصوير برايم خيلي عالي و دوست داشتني بود. کار آنها من را هم تحريك کرد و آماده ی نيايش شدم. »* ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 3⃣0⃣1⃣ اتفاقاً در همان موقع گلوله آرپيجي اي در نزديك اردوگاه منفجر شد و به دنبالش گلوله هاي ديگر از طرف دشمن باريدن گرفت. اين آخرين زور ضدانقلاب براي باز پس گيري شهر بود که با مقاومت نيروها نتوانست کاري از پيش ببرد و مجبور به عقب نشيني شد. هنگام برگشت باز هم علي شگفتي آفريد و دشمن را غافلگير کرد! قرار بود موقع برگشتن مجدداً مسير شمالي را پيش گيرند و از گردنه ی گارانت بگذرند، اما وقتي از شهر خارج شدند اعلام کرد از مسير جنوبي مي رويم. اهميت اين تصميم چند روز بعد وقتي مشخص شد که مُخبرها خبر آوردند ضدانقلاب به خيال اينکه آنان از مسير شمالي برخواهند گشت برايشان در گردنه ی گارانت کمين سختي را تدارك ديده ! وقتي به روستاي " سروآباد " رسيدند، از باغي به سويشان تيراندازي شد. يكي از پيشمرگان که از اهالي آن روستا بود گفت: « آن باغ مال شيخ عثمان است. » " شيخ عثمان نقشبندي " از رهبران ضدانقلاب بود. سرگرد، وقتي آتش را سنگين ديد باز هم به ديده باني پرداخت و گراي خانه ی شيخ را به آتش بارها داد. وقتي غرش گلوله های توپ روستا را لرزاند، مردم با پارچه ها سفيد به سويشان پناه آوردند. مردم به مسجد روستا هدايت شدند و يكي از فرماندهان برايشان از انقلاب سخن گفت و به آنان اطمينان داد که ان شاءالله به زودي شرّ ضدانقلاب از سرشان کم خواهد شد . در ميان بدرقه ی آنان، کاروان به راه افتاد و به روستاي " رزاب " رسيد که در دامنه ی ارتفاع بسيار بزرگي قرار داشت. از روستا که مي گذشتند وارد تنگه اي مي شدند که به روستاي " نگل " مي رسيد اما هنوز وارد مدخل تنگه نشده بودند که از روي ارتفاعات دو طرف به سويشان تير باريد. خواست از نفربر پياده شود که تيرها امان ندادند. به راننده ی تانك اسكورپين گفت او جلو بيفتد و به راهش ادامه دهد اما تانك هنوز چند متري نگذشته بود که انفجار مهيبي زمين و زمان را لرزاند و بعد صداي راننده تانك از بيسيم بلند شد که: « صياد، صياد، پشتم لرزيد! » معني و مفهوم پيامش اين بود که تانكش لرزيده است. دستور داد از تانك بيرون بروند و پناه بگيرند. درگيري شدت پيدا کرد و عملاً نظام ستون به هم خورد. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 🔴 زندگینامه قسمت 4⃣0⃣1⃣ * « ديدم ارتباطمان با بچه های صف قطع است مثل اين که همه از خودروهاي شان پياده شده بودند و يك کارهايي مي کردند. نيم ساعت زير آتش بوديم. بعد از نيم ساعت براي بنده که تا آن موقع اصلاً اين جنگ ها را نديده بودم و کار نكرده بودم معلوم است که چگونه تصور مي کردم هم عقبمان بسته بود و هم جلومان. گمان مي کردم بعد از نيم ساعت آتش دشمن، کلي تلفات داده ايم و خودروها پنچر شده اند. فكر مي کردم چطور راه بيفتيم و برويم و پيش خودم گفتم اينجا گير مي کنيم هر چه منتظر شدم کسي بيايد و بگويد که چه شده و چند تا تلفات داديم کسي چيزي نگفت. در آخر خودم، با حالت مضطرب پرسيدم: " چند تا شهيد داده ايم؟ " عجيب بود. آمار دادند و گفتند: " سه چهار تا مجروح داريم شهيد نداريم. " هيچ کدام از مجروح هايمان طوري نيستند که بخواهند تخليه شوند. بسيار معنادار بود قدرت نمايي خدا در زخمي ها. در جاده، ضد انقلاب تله ی انفجاری کار گذاشته بوده است اما چند ثانيه پيش از اين که تانك اسكورپين به آن برسد، منيتور تله را کشيده بود و در نتيجه فقط تانك را لرزانده بود و گودال عميقي در ميان جاده کنده بود. راننده اش هنگام پياده شدن تيري از مقابل پيشاني اش گذشته بود و تنها خراشي در پوستش ايجاد کرده بود! رزمنده ديگري گلوله، تنها لاله ی گوشش را برده بود و پاسداري که کلاه آهني اش بزرگتر بوده و يك پله بالاتر، گلوله از مقابل خورده بود و از پشت در آمده بود بدون اين که يك مو از سرش کم شده باشد! * « من در بازنگري حادثه ی کمين رزاب، هم آن موقع و هم بعد از آن، آنجا را به عنوان رشته ی ظاهر شدن امدادهاي الهي مي دانم چون ارتباط مستقيم با شب قبلش داشت؛ آن حالت عبادي که در تعدادي ديدم و من را هم برانگيخته بود. اثراتش را همانجا ديدم. » * آنان هنوز حيران الطاف الهي بودند که ديدند زني بچه اي را در بغل گرفته و ناله آنان به طرفشان مي آيد. تير به ريه ی طفل معصوم خورده بود و جلو چشمان مادر، نفسش به خرخر افتاده بود. علي به او قول داد نگران نباشد، بچه اش را به زودي به بيمارستان خواهد فرستاد. لحظات بعد هليکوپتري در خرمنگاهي ده نشست و آن بچه، مادر و پيرمردي را که لابد پدربزرگش بود به سنندج برد و اين در دل زنان روستا چنان انقلابي ايجاد کرد که همگي پارچه سفيد در دست به طرف نيروهاي اسلام آمدند. شرمنده بودند از اين که شوهرانشان در بالاي ارتفاعات کساني را تيرباران کرده اند که بيش از آنها دلشان به فرزندان آنان مي سوزد! ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم