eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
300 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ مرز خدمت و فساد! 🔹«مینو صمیمی» منشی مخصوص «فرح پهلوی» در کتاب خاطراتش می‌نویسد: «من مثل بقیه‌ی مردم به مرور با ماهیت سازمان امنیت رژیم شاه آشنا شدم و.... به اسراری نهان واقف شدم و پی بردم که تشکیلات دربار به علت فساد موجود مرز بین خدمت برای رژیم و استفاده‌های شخصی را از بین بُرده و مقامات درباری از طریق کانال‌هایی که بوجود آورده بودند ثروت عمومی را به جیب‌های خود سرازیر می‌کنند.» 📚منبع: کتاب پشت‌پرده‌ی تخت طاووس، انتشارات اطلاعات، ۱۳٦۸، ص۱۲
🔴 توجہ توجہ🔔📢 شما بانوۍ عزیزهم میتواني براۍ مدافع حرم شدݩ ثبت نام کني⇦ مدارڪـ📋ـ مورد نیاز: ۱_یک چـ💛ـادر زهــرا پسـ♥️ــند ۲_حیــ🧕🏻ـا و عفـ🌹ـت مقابل نامحرم. #ثــبــټ‌نـام‌می‌ڪنید؟!😍😍 اگر هم دوست دارید در خط مقدم باشید #پویش_حجاب_فاطمے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به سینه تا نفسی هست، بی قرار توام ‌ سلام صاحب دنیا @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
باشد قبول✋ نوکرتان بی گناه نیست😔 اما ❤️ حال دلم روبه راه نیست😭 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
رفتی ڪه بین مردم دنیا عوض شود درباره ے بهشت نظرها یڪی یڪی در آسمان دهیـم به هم ما نشانشان آنها ڪه گم شدند سحر ها یڪی یڪی آنان ڪه تا سحر به تماشای یادشان قد راست می ڪنند پدرها یڪی یڪی شهید خلیل تختی نژاد @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
📎کلام شهید ما کربلا را برای خود نمی خواهیم، بلکه برای نسل های بعدی می خواهیم، ما برای خودمان فعالیت و مبارزه نمی کنیم، برای نسل های بعدی این مملکت است که می جنگیم. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان خاطرات " سید ناصر حسینی پور " از زندان های مخفی عراق است @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللهم فُکَّ کلَّ اسیر ...🕊 🔴 خاطرات آزاده سرافراز سید ناصر حسینی پور 💠فصل هفتم 🔸تکریت_ کمپ ملحق قسمت 1⃣7⃣3⃣ ▪️شنبه ۲۳ مهر ۱۳۶۷_تکریت_کمپ ملحق اسهال خونی واستفراغ داشتم. به خاطر برخورد بدی که دکتر جمال با اسرای ایرانی داشت، حاضر نبودم به درمانگاه اردوگاه بروم. علی یمانی و محمدباقر وجدانی پرستارم بودند. در صف آمار به زور می نشستم. هنوز حدودیک ساعتی به آمار ظهر مانده بود. بهزاد روشن در تلاش بود دکتر جمال را قانع کند مرا در قسمت درمانگاه کمپ بستری کنند. دکترجمال بر خلاف دکتر موید به مجروحین و مریض ها اهمیت نمی داد. هرکس سعی می کرد کمکم کند. مرتضی واحدپور مسئول تقسیم نان کمپ ملحق بود. مرتضی سراغم آمد، برای ساعاتی پرستارم بود و اصرارداشت چیزی بخورم. مرتضی سهمیه ی نانش را به من داد. اوعادت داشت هر روز نان خودش را بین بچه های مجروح و افراد سالمند تقسیم کند. آدم متعهد و مسئولیت پذیری بود. روزهای بعد فهمیدم عراقی ها هر روز یک نان اضافه به او می دهند. به قول بهشتی پور در آن شرایطی که هیچ کس سیرنمی شد، اگر به کسی یک نان اضافه می دادند، انگار ایران خودرو، حواله ی یک دستگاه پیکان مجانی و بدون نوبت به او داده بود! مرتضی هیچ وقت نان اضافه اش را خودش نخورد. مرتضی هم مثل بهزادروشن، روزهای اول قبول نمی کرد نان اضافه ای بگیرد. مناعت طبع داشت و می خواست مثل بقیه باشد. چند روز قبل که ستوان فاضل گفت: « سهمیه ی غذای هر اسیر جنگی فقط به میزانی است که زنده بماند. » مرتضی به اوگفت: « سیدی! سقراط می گوید خوردن برای زنده بودن است، امازنده بودن برای خوردن نیست. » اصغراسکندری به اوگفته بود: « نان رو بگیر، بده اسرای مریض و مجروح، نگیری یه شکمویی مثل سلوان می خوره! » ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 اللهم فُکَّ کلَّ اسیر ...🕊 🔴 خاطرات آزاده سرافراز سید ناصر حسینی پور 💠فصل هفتم 🔸تکریت_ کمپ ملحق قسمت 2⃣7⃣3⃣ ▪️دوشنبه۲ آبان ۱۳۶۷_ تکریت_ کمپ ملحق ظهر ستوان فاضل، وارد کمپ شد. ولید و سعد که مقداری شکلات دستشان بود، کنار ستوان فاضل ایستاده بودند. ستوان فاضل گفت: « رئیس‌القائد صدام حسین به‌ مناسبت دوازدهم ربیع‌الاول، میلاد پیامبر اکرم (ص) برای شما شکلات فرستاده! او حتی به اسرای جنگی هم فکر می‌کند! این شکلات‌ها را شخصاً دستور داده برای اسرا بیارن. » به دستور او شکلات‌ها را بین بچه‌ها تقسیم کردند. رامین حضرت‌زاده که آدم باهوشی بود، گفت: « بچه‌ها شکلات‌ها را نخورید، نگه‌دارید برا روز هفدهم ربیع‌الاول تولد پیامبر اکرم(ص)، بدیم به خود عراقی‌ها! » سی چهل نفر از بچه‌ها شکلات‌ها را به رامین دادیم. دلم برای خوردن شکلاتم لک می‌زد. برای ما که مدت‌ها شکلات نخورده بودیم، خوردن آن لذت داشت. رامین شکلات‌ها را نگه داشت. ▪️چهارشنبه ۴ آبان ۱۳۶۷_ تکریت_ کمپ ملحق امشب اولین سالگرد شهادت برادر شهیدم سیدهدایت‌الله بود. دلم گرفته بود. گریه که کردم قدری سبک شدم. بچه‌ها نمی‌دانستند چرا گریه می‌کنم. بعضی‌ها خیال می‌کردند، کم آورده‌ام. یک سال قبل در این شب برادرم در عملیات بازپس گیری تپه‌ی دوقلو در کردستان به شهادت رسیده بود. شک نداشتم امروز را در زادگاهم برای من و برادرم مراسم گرفته بودند. امشب را در بازداشتگاه با خاطرات سیدهدایت‌الله سر کردم. ▪️جمعه ۶ آبان ۱۳۶۷_ تکریت_ کمپ ملحق حسن بهشتی از هر بازداشتگاهی یک نفر را جمع کرد. آدم با سلیقه و خوش فکری بود. بچه‌ها او را به عنوان رهبر مذهبی کمپ قبول داشتند. روزهای قبل که او را می‌دیدم، فکر نمی‌کردم با آن جثه‌ی کوچک و نحیفش آن همه آینده‌نگر و با برنامه باشد. بچه‌ها به او گفته بودند پریروز اولین سالگرد شهادت برادرم بود. امروز سراغم آمد، کنارم نشست و از شهید و شهادت برایم گفت. صحبت‌هایش تسکین می‌داد. امروز زیباترین تعبیر را درباره‌ی شهادت بکار برد. می‌گفت: « سید جان! من روزی شهدای جنگ تحمیلی رو با حضرت اسماعیل مقایسه می‌کردم. با خودم گفتم شهدای جنگ چه مرتبه و مقام والایی دارند. بعد ادامه داد: اسماعیل رو حضرت ابراهیم به قربانگاه برد، خودش نرفت. ‌شهدای ما خودشون به قربانگاه رفتند. به جای اسماعیل گوسفند قربانی شد و شهدای ما خودشون قربانی شدند. » ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم