🌷 بسم رب المهدی 🕊
🔴 #مصطفی
خاطرات شهید جاویدالاثر #مصطفی_ردانی_پور
قسمت 3⃣6⃣
در میان عملیات های دوران دفاع مقدس از این عملیات کمتر صحبت شده. به جهت اینکه این عملیات بیشتر حالت دفاعی و حفظ منطقه را داشت. اما تلفات سنگینی بر دشمن وارد کرد.
چهارده روز نبرد بی امان در منطقه ای کوچک! توان همه گرفته شده بود. بیشتر دوستان قدیمی ما از چزابه به ملاقات خدا رفتند. فراموش نمی کنم. مصطفی برای بچه ها صحبت می کرد. از مصائب ائمه ی اظهار می گفت. از سختی هایی که آنها برای حفظ دین کشیده اند. او نیروها را برای ادامه ی نبرد آماده می کرد.
در اوج بارش خمپاره ها، علیرضا جاویدفر در کنار مصطفی غرق خون افتاد. مصطفی به سوی او رفت و او را در آغوش گرفت. علیرضا جهت کربلا را پرسید. مصطفی او را به سمت کربلا گرفت. علیرضا با چشمانی اشک بار به آقا و مولایش سلام داد و این آخرین کلام آن بسیجی دریادل بود.
مصطفی بعدها می گفت:
« همه ی شهدا خوب بوده و هستند، اما یاران چزابه یاران عشق اند. آنان غریبانه به دیدار معبود رفتند. پیکر بسیاری از آنان پاره پاره در وسط بیابان ماند. »
غروب روز نیمه ی اسفند بود. بسیجی های شیراز، خط را از ما تحویل گرفتند. حالا بعد از مدت ها برای استراحت، راهی دو کوهه می شدیم. تیپ ما با هشت گردان وارد عمل شد و حالا با سیصد نفر بر می گشت. یعنی حدود یک گردان!
داغ دوستانمان سنگین بود. همه، اشک می ریختند. کمی آن طرف و در بین نیروهای ما و دشمن، پیکر پاره پاره پانصد فدایی رهبر روی زمین مانده بود. داغ رفقا سنگین بود اما پدر عراقی ها را درآوردیم. تلفات آنها بسیار سنگین تر بود.
کمی جلوتر در کنار رمل ها ایستادیم برای نماز مغرب. چه نمازی بود!
مصطفی با همان آداب همیشگی آماده شد. رو به قبله کرد و اشک ریزان گفت:
" یا مُحسن قَد اَتاکَ المُسیی اَنت المُحسن و انا المُسیی. "
بعد دست بر سینه نهاد و به مادرش حضرت زهرا (س) سلام داد و مشغول نماز شد.
بعد از نماز به دو کوهه رفتیم تا آماده ی عملیات دیگری شویم؛ عملیاتی به بزرگی " فتح المبین ".
🎤 راوی: یکی از فرماندهان لشگر
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊
🔴 #مصطفی
خاطرات شهید جاویدالاثر #مصطفی_ردانی_پور
قسمت 4⃣6⃣
🌟 امر به معروف
« این طور نباشه که وقتی از جبهه بر می گردید احساس مسئولیت نکنید و بگید کارما حضور در خط مقدم و جنگ در راه خداست. بدانید که امر به معروف و نهی از منکر، جهاد اکبر است. برای شما حدیثی می خوانم تا بدانید مسئولیت شما در قبال بی عدالتی و ناهنجاری های فرهنگی چیست؟ حضرت علی (ع) در کلمات قصار نهج البلاغه می فرمایند: تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر، همچون آب دهان در برابر دریای پهناور است. این را هم به خاطر بسپارید که امام حسین (ع) شهید امر به معروف بود ائمه ی معصومین همگی شهید امر به معروف بودند و... »
این ها از بیانات آقا مصطفی برای بچه های لشکر امام حسین (ع) بود.
پیامبر (ص) فرمودند:
« خداوند مومن ناتوان را که دین ندارد دشمن می داند اصحاب پرسیدند: مومن بی دین کیست؟!
و ایشان فرمودند: کسی که نهی از منکر نمی کند. »
در مسیر سفر مشهد بودیم. راننده نوار ترانه گذاشت. صدای نوار هم زیاد بود. مصطفی از جا بلند شد و طبق وظیفه ی دینی تذکر داد. اما راننده توجهی نکرد.
اما مصطفی بیکار نماند. از روش های مختلف استفاده کرد تا راننده به اشتباه خود پی ببرد. بالاخره موفق شد. جالب است که این ماجرا قبل از انقلاب رخ داد. زمانی که او یک نوجوان بود.
سال های جنگ بود. با هم صحبت می کردیم. مصطفی خیلی ناراحت و عصبانی بود. از برخورد اشتباه برخی ازفرماندهان گله داشت. او می دانست که امر به معروف وظیفه همه است. لذا می رفت به آنها تذکر می داد.
ناراحتی مصطفی بیشتر از مسئولانی بود که بی دقت و بی مسئولیت بودند. آنها که به بیت المال و حق الناس توجه نداشتند.
از برخورد برخی مسئولان مملکتی نیز ناراحت بود. آنها که وقتی برای بازدید به جبهه می آمدند توقع داشتند برایشان گوسفند قربانی شود و...
یک بار به مصطفی گفتم:
« دیروز تو پادگان ۱۵ خرداد بودم. آیت الله خامنه ای آمده بودند بازدید. آن هم با لباس نظامی و بدون تشریفات. جلو رفتم و دست دادم. به آقا گفتم نماز خوانده اید؟
گفتند: بله.
گفتم: ما داریم میریم برای نهار، ایشان هم تشریف آوردند.
صف غذا طولانی بود. اما مسئولان پادگان سفره ی جداگانه و مفصل برای ایشان آماده کردند. اما ایشان یک بشقاب برداشتند و آمدند ته صف پشت سر من!
هر چه به ایشان اصرار کردند بی فایده بود. مثل بقیه مدت طولانی در صف بودند. بعد هم کنار ما غذا خوردند. »
این را که گفتم خیلی خوشش آمد. آب سردی شد روی آتش عصبانیتش.
🎤 راوی: جمعی از دوستان شهید
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊
🔴 #مصطفی
خاطرات شهید جاویدالاثر #مصطفی_ردانی_پور
قسمت 5⃣6⃣
🌟 فتح المبین
هنوز خستگی عملیات چزابه از بدن ها خارج نشده بود. نیروها در پادگان دو کوهه مشغول استراحت بودند. مصطفی شب ها به همراه چند نفر دیگر از فرماندهان به شناسایی می رفتند و صبح ها بر می گشتند.
در مدت روز هم پیگیر کارها بود و برای رزمندگان صحبت می کرد و...
گویی این جوان خستگی را احساس نمی کرد. همیشه مشغول کار بود. بعد از فتح بستان، سخن از عملیات در منطقه ی
" عین خوش " و " دشت عباس " بود. این مناطق در جنوب شهر بستان قرار داشتند. اما فرماندهان عالی رتبه ی سپاه مثل حسن باقری حرف از عملیات وسیع تری می زدند!
وسعت شناسایی نشان می داد که منطقه ی عملیاتی بسیار گسترده تر است. در جلسه ی بعدی فرماندهان مطرح شد که عملیات آینده در وسعت ۲۵۰۰ کیلومتر از مهین اسلامی خواهد بود. در سطح کل استان خوزستان. برای همین طرح مانور لشکرها بسیار گسترده خواهد بود.
بچه های تیپ امام حسین علیه السلام با اینکه هنوز خستگی عملیات چزابه را بر تن داشتند اما خیلی سریع کار بازسازی گردان های خود را آغاز کردند. در کمتر از دو هفته همه ی گردان ها برای عملیات آماده شدند. برای عملیات بعدی، نیروها باید در تاریکی شب ده ها کیلومتر در عمق مواضع دشمن جلو رفته و با دور زدن کامل دشت عباس، دشمن را محاصره می کردند. کار، بسیار سخت بود. برای همین به شناسایی کامل منطقه احتیاج بود.
حسین خرازی مشغول آماده سازی گردان ها شد. مصطفی هم برای شناسایی منطقه، به همراه چند فرمانده دیگر از جمله مهدی زین الدین راهی شد. مسیر عبور نیروها و نحوه ی کار تیپ ها به خوبی مشخص شد. در یکی از این شناسایی سنگر کمین دشمن متوجه حضور آنها شد. کم مانده بود همه ی شناسایی ها از بین برود و چند فرمانده بزرگ اسیر شدند! اما آنها با یاری خدا توانستند از منطقه ی خطر دور شوند.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊
🔴 #مصطفی
خاطرات شهید جاویدالاثر #مصطفی_ردانی_پور
قسمت 6⃣6⃣
بچه های اطلاعات سپاه، ماه ها بود که روی مناطق اشغال شده ی خوزستان کار می کردند. حالا زمان گرفتن نتیجه بود. حسن باقری اعجوبه ی کار اطلاعات جنگ، همه ی جوانب را بررسی کرد. قرارگاه های عملیاتی هر روز توان خود را افزایش می دادند.
چندین قرارگاه برای هماهنگی و همکاری تیپ ها و لشکرها آماده شد. تیپ امام حسین علیه السلام در قرارگاه فتح قرار گرفت و قرار شد در شمال خوزستان فعالیت کند.
آخرین روز سال ۱۳۶۰ بود. در قرارگاه فتح شور و حال عجیبی برپا شد. همه شنیده بودند که عملیات بزرگی در راه است. همه چیز به خوبی برای عملیات مهیا شده بود.
حسین و مصطفی باید نیروهایشان را از منطقه ای به نام " تِی شکن " در شمال غرب خوزستان و پشت ارتفاعات دال پری عبور داده و در شمال منطقه عین خوش به دشمن حمله می کردند. کار همه ی یگان ها مثل حلقه های زنجیر به هم وابسته بود. اگر یک تیپ کارش را درست انجام نمی داد، بقیه ی نیروها در محاصره قرار می گرفتند. اما با این حال یکی از سخت ترین محورها به نیروهای مصطفی واگذار شد. فرماندهان می گفتند:
« بچه های اصفهان نشان دادند که مرد میدان های سخت هستند. »
یکی از رزمندگان می گفت:
« شب اول فروردین سال ۱۳۶۱ حرکت بچه ها آغاز شد. همه خوشحال با روحیه ای بسیار عالی حرکت کردیم. نیمه های شب پس از طی ده ها کیلومتر به شمال عین خوش رسیدیم. همه منتظر اعلام شروع عملیات بودیم. بسیاری از بچه ها برای شهادت لحظه شماری می کردند.
شب قبل از آن، چند نیروی اطلاعات در کمین عراقی ها گرفتار شده بودند. برای همین از فرماندهی اعلام شده که همه ی یگان ها برگردید!!
چهره ها تغییر کرد! همه ناراحت بودند. می گفتند ما تا اینجا با سختی آمدیم. چرا حمله نکنیم؟! برخی حاضر به بازگشت نبودند. »
مصطفی با نیروها صحبت کرد. گفت:
« ما مامور به انجام وظیفه هستیم. باید مطیع مسئولان بالاتر باشیم. »
او با سخنان خود همه را آماده ی بازگشت کرد. درست همان لحظه یکی از بچه های تخریب با مین منور برخورد کرد. منطقه مثل روز روشن شد. اما دشمن عکس العملی نشان نداد!
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊
🔴 #مصطفی
خاطرات شهید جاویدالاثر #مصطفی_ردانی_پور
قسمت 7⃣6⃣
خیلی سخت بود. اما با هر وضعیتی بود به اردوگاه لشکر، در منطقه دال پری برگشتیم. روحیه ها خراب. همه خسته و ناامید و...
عصر فردا دوباره اعلام شد که آماده ی حرکت شوید. همه نیروها و حتی فرماندهان گردان ها اظهار نارضایتی کردند. می گفتند:
« خسته ایم. این همه پیاده روی توان ما را گرفته. »
از سویی مسئولان سپاه تاکید داشتند که هر چه زودتر حرکت کنید، چون یگان های دیگر منتظر حمله ی شما هستند.
شرایط بدی بود. فرماندهان گردان هان همراهی نمی کردند. وضعیت بدی بود. نمی دانستیم چه کنیم.
من فهمیدم مشکل چگونه حل می شود! اینجا حضور مصطفی و سخنرانی های آتشین او لازم بود. او هم قبول کرد. با هر سختی همه ی نیروها را جمع کردیم.
از کربلا گفت. از مصائبی که اهل بیت علیهم السلام کشیده اند. از خون شهدا. از استقامت دوستان شهید ما در چزابه و آبادان و... .
بعد هم از وضعیت صدام در منطقه گفت. اینکه جنگ به روزهای اوج خود دسیده و باید عاشورایی بجنگیم. اینکه ما باید تابع فرماندهان و تابع ولایت باشیم و... .
آن قدر شور و حال بچه ها تغییر کرد که همه با توانی مضاعف حرکت کردند. دوباره بعد از راه پیمانی طولانی به همان نقطه ی دیشب رسیدیم. ساعت دوازده شب بود و روز اول سال.
عملیات تا دقایقی دیگر آغاز می شود. اما از رفت و آمد بچه های تخریب می شد فهمید که مشکلی پیش آمده!
آنها می گفتند:
« ما پشت میدان مین قرار داریم! دشمن در آن سوی میدان مین آماده و منتظر ماست! بعد از اتفاق دیشب عراقی ها حسابی حساس شده اند. »
ماه ها شناسایی در این منطقه صورت گرفته. اما الان شرایط فرق کرده. ممکن است به هیچ کدام از اهداف نرسیم!
حسین و دیگر فرماندهان مضطرب و ناراحت بودند. یعنی چه باید کرد؟!
🎤 راوی: یکی از فرماندهان و برادر شهید
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊
🔴 #مصطفی
خاطرات شهید جاویدالاثر #مصطفی_ردانی_پور
قسمت 8⃣6⃣
🌟 استخاره
ستون گردان ها پشت میدان مین مانده. تشویش و اضطراب در چهره ی بیشتر فرماندهان موج می زند. تا دقایقی دیگر رمز عملیات فتح المبین اعلام می شود. باید کار را شروع کنیم اما!
مصطفی در تاریکی شب خودش را به سنگر فرماندهان رساند. وقتی حسین خرازی شرایط را برای او توضیح داد کمی فکر کرد. به اطراف و سنگرهای دشمن نگاه کرد. بعد پرسید راه های دیگر چگونه است؟ می شود از مسیر دیگری رفت؟
یکی از بچه های اطلاعات راهکار دیگری را در سمت راست منطقه ی عملیاتی به او نشان داد. اما گفت:
« این مسیر شناسایی نشده. »
همه ناراحت بودند. فرصت فکر کردن هم نداشتیم. چه رسد به شناسایی محور جدید.
مصطفی قرآن کوچکش را از جیب برداشت و در دست گرفت. در تاریکی شب توسلی به حضرت زهرا علیها السلام پیدا کرد. در درون خودش کلماتی را نجوا کرد. بعد هم اذکاری گفت و قرآن را باز کرد. نگاهی به صفحه ی باز شده انداخت و خیلی قاطع و محکم گفت:
« از این محور نمی رویم! »
بعد محور سمت راست را نشان داد. گفت:
« از اینجا می زنیم به دشمن! »
سمت راست، منطقه ای به نام باغ شماره هفت بود. چند تن از فرماندهان اعتراض کردند. گفتند:
« این منطقه شناسایی نشده! ما نمیدانیم آنجا چه خبر است. »
اما حسین که به استخاره های مصطفی اعتقاد قلبی داشت هیچ تردیدی نکرد. حرکت بچه ها به سمت باغ شماره ی هفت آغاز شد.
دقایقی بعد از پشت بی سیم ها رمز یا زهرا علیها السلام برای آغاز عملیات فتح المبین اعلام شد. اعلام این رمز اشک دیدگان مصطفی و بسیجی ها را جاری کرد. هوا هنوز روشن نشده. ساعتی پیش منطقه ی باغ شماره ی هفت فتح شد. پیشروی بچه ها از آن محور ادامه دارد. نیروها منطقه ای که دیشب قرار بود از آنجا حمله کنیم را محاصره کردند.
گردان ها یکی پس از دیگری به سمت جلو رفتند. عین خوش با کمترین تلفات فتح شد!
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊
🔴 #مصطفی
خاطرات شهید جاویدالاثر #مصطفی_ردانی_پور
قسمت 9⃣6⃣
حکمت استخاره ی مصطفی، صبح فردا مشخص شد. منطقه ای که قرار بود دیشب به آنجا حمله کنیم بدون درگیری محاصره و تصرف شد. با روشن شدن هوا دو گردان نیروی تا دندان مسلح دشمن به اسارت در آمدند! آنها با تعجب می گفتند:
« شما از کجا آمدید ما دیشب از سنگرهای مقابل میدان مین منتظر شما بودیم!! »
حرکت بچه ها به سمت تپه های مهم و استراتژیک ۲۰۲ در عین خوش آغاز شد. در همان روز تپه ها آزاد شدند. تیپ امام حسین علیه السلام با درایت حسین و مصطفی توانست تمام اهداف از پیش تعیین شده را در همان روز اول تثبیت کند. هنوز چند ساعتی از این حماسه غرور آفرین نگذشته بود. بسیاری از نیروها که دیشب نخوابیده بودند مشغول استراحت شدند. از دور دود سیاهی نمایان شد! زمین می لرزید!
آسمان تیره و تار شد! خوب که با دوربین نگاه کردم دیدم تا چشم کار می کرد تانک و نفربر است که جلو می آید!
فرماندهان را صدا کردیم. از آن بالا به آرایش جنگی دشمن نگاه می کردم. دویست و پنجاه دستگاه تانک و خودروی زرهی به همراه نیروهای پیاده به سمت ما آمدند! بعد هم از سه طرف مشغول دور زدن ما شدند!
دشمن اهمیت منطقه ی عین خوش را می دانست. لذا می خواست با تصرف مجدد این منطقه، همه ی نیروهای عمل کننده را در محاصره قرار دهد. آنها با تمام توان آمده بودند تا نتیجه ی عملیات را تغییر دهند.
دشمن در اولین حمله با کمک تانک و سلاح های سنگین خود تپه های ۲۰۲ را دوباره اشغال کرد! از محور دیگر نیز محاصره ی آنها رو به اتمام بود. دسته ی دیگری از تانک ها به سمت باغ شماره هفت رفتند. این یعنی محاصره ی کامل نیروهای ما!
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب المهدی 🕊
🔴 #مصطفی
خاطرات شهید جاویدالاثر #مصطفی_ردانی_پور
قسمت 0⃣7⃣
ارتباط ما با پشت سر و بقیه ی نیروها قطع شد. مسیر برگشت ما به دست دشمن افتاد. دیگر نه راه پس داشتیم نه راه پیش! شرایط بدی بود. تصمیم گیری خیلی سخت شد.
از قرارگاه فتح تماس گرفتند و گفتند: « عقب نشینی کنید! نباید این همه نیرو شهید و اسیر شود. »
اما راه برگشت ما هم تقریبا در دست دشمن بود! از طرفی می دانستیم عقب نشینی از این محور یعنی شکست کل عملیات! حسین و مصطفی پشت بی سیم بودند. قاطع و محکم به فرمانده قرارگاه گفتند:
« ما اینجا می مانیم. ما عقب نشینی نمی کنیم! با هر چه در توان داریم می جنگم. »
فرمانده قرارگاه هم وقتی صلابت آنها را دید مکثی کرد و در پاسخ گفت:
« شما که چنین روحیه و توکلی دارید ایستادگی کنید. »
در چنین شرایطی همه ی نیروها با چشمانی مضطرب منتظر عنایات خدا هستند. ما هم این گونه بودیم. یا باید با یاری خدا می جنگیدیم یا طعم اسارت را می چشیدیم.
در همین شرایط بارش باران آغاز شد! حمله ی دشمن برای محاصره ی کامل باغ شماره ی هفت نا تمام ماند. بچه ها روحیه گرفتند. شلیک بی امان آرپی جی ها آغاز شد. دشمن مجبور به عقب نشینی از این محور گردید. بچه ها با روحیه ای مضاعف به سمت دشمن حرکت کردند. چندین تانک آنها به غنیمت گرفته شد. مسیر باغ شماره هفت به طور کامل پاکسازی شد.
مصطفی به سراغ رضا قانع، فرمانده گردان امام حسین علیه السلام، شامل بچه های شهرضا رفت. رضا از اسطوره های تیپ امام حسین علیه السلام بود. او مژده ی شهادتش را از امام خود شنیده بود!
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔰 قلمتان چند؟ اصلاحاتچی های متناقض!
♦️به عصمت حضرت زهرا قسم وقتی حاج قاسم و نیروهاش دخترکان شیعه،سنی و ایزدی رو از دهان داعش بیرون میکشیدند رسانهایهای اصلاحطلب فریاد میزدند که در سوریه و عراق چه میکنید؟
حالا میگویند که ننگ بر دامن ایران مانده که چرا بدون اجازه دولت #افغانستان به جنگ طالبان نرفت!
#پاسخ_به_شبهات
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
💫💫💫💫💫
⚫️ دردناکترین روضه از نظر امام زمان علیه السلام
🔵 حاج ملا سلطان علی روضه خوان تبریزی که از جمله عباد و زهاد بود، نقل کرد: « در عالم رؤیا به حضور حضرت بقیة الله ارواحنا فداه مشرف شدم و خدمت ایشان عرض کردم: مولای من، آیا آنچه در زیارت ناحیة مقدسه با این عبارت ذكر شده، درست است كه میفرماید:
🔺 فَلَاَنْدُبَنَّكَ صَباحاً وَ مَساءً وَ لَاَبْكِیَّنَ عَلَیْكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً
(پس صبح و شب بر شما ندبه كرده و به جای اشك خون میگریم) صحیح است؟ فرمودند: بلی
🔹 عرض کردم: آن مصیبتی که در آن بجای اشک خون گریه می کنید، کدام است؟ آیا مصیبت حضرت علی اکبر است؟ فرمودند: نه، اگر علی اکبر زنده بود، در این مصیبت او هم خون گریه می کرد.
🔹 گفتم: آیا مصیبت حضرت عباس است؟ فرمود: نه؛ بلکه اگر حضرت عباس علیه السلام در حیات بود، او هم در این مصیبت خون گریه می کرد.
🔹 عرض کردم: لابد مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام است. فرمود: نه، حضرت سید الشهداء علیه السلام هم اگر در حیات بود، در این مصیبت، خون گریه می کرد.
🌕 عرض کردم: پس این کدام مصیبت است که من نمی دانم؟ فرمودند:
آن مصیبت، مصیبت اسیری حضرت زینب علیها سلام است.
زینب همان کسی ست که در راه عفتش
عباس می دهد نخِ معجر نمی دهد
📚 شیفتگان حضرت مهدی ج ۲ ص ۱۴۴
#مهدویت
🏴 شهادت امام زین العابدین(ع) تسلیت باد
🔸امام خمینی(ره):
همان مقداری که فداکاری سیدالشهدا در پیشبرد نهضت کمک کرده،خطبههای حضرت سجاد(ع) وحضرت زینب(س) هم به همان مقدار یا قریب آن تاثیر داشته است.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم